امروز سر یه موضوعی انقد اعصابم بهم ریخته بود...
یکی از دوستانم اومد و هزار بار گفت یه سیگار بکش
انقد بهم تعارف کردبرای اولین بار توی عمرم سیگار رو گرفتم دستمالبته قبلا پاکتشو همیشه برا بابام میگرفتم
اما نخ اشو امروز گرفتم دستم
روشنش کرد
و در حالی که دستم بود داشت دود میکرد
دوست اون دوستمم بودش و 2تاشون می خندیدن بهم...
مسخره میکردن فکر کنم
نکشیدم
پسش دادم و گفتم نمیخوام
اصرار میکرد
صد تا بهانه آوردم
گفت نه باید بکشی
بالاخره گفتم باید؟
گفت آره باید
کشیده ای خوابوندم توی صورتش و گفتم اینم سیگار
مرد نامومن آخه من سیگار بکشم یا نکشم چه سودی برای تو داره
اون دوستش اومد یقه امو گرفت
ازین دختر نماها بود
بوی کرم و حلزون و ازین مزخرفات ازش بیرون میزد
خیلی عجیب بود گفتم ولم کن یه مشت زد تو دماغم
منم محکم با پای راستم پای چپ اشو زدم و افتاد زمین
اون دوست نامردمم بهم هجوم آورد و با فریاد و فوشی که داد
به طرفم اومد
منم محکم رفتم تو شکمش
4-5تا ازین اوباش محله هم اومدن و انگار نه انگار که من جرمم سیگار نکشیدن بود
رفتار اونا طوری بود که فکر میکردم شاید دزدی کردم یا تجاوز نمیدونم
نتونستم مقاوت کنم
کتک خوردم
ولی 6-7 نفر بودن
پیرهنم پاره شد
صورتمم خونی
زیاد بودن
اومدم خونه
مادرم گغت چی شده
گفتم با این اوباشا دعوام شده
یعنی عموم وقتی شنید داشت شاخ در میاورد
من تو عمرم دعوا نکرده بودم
خلاصه اولین دعوام بود
2نفرشونو زدم
ولی زیاد شدن و نتونستم
غروب هم رفتم بیرون سر خیابون بودن و آروم آروم از کنارشون رد شدم و چن تا بچه سوسول و مثبت و این چرندیات گفتن ولی هیچی نگفتم
بعدا یکی یکی اشونو تنهایی می بینم...
اما نتیجه اخلاقی اینه که رفقای ناباب خیلی دوست دارن بعضیا رو سیگاری و معتاد و اوباش کنن
مواظب باشید...
درود بر پسر بروسلی من.......
آخه خودت میگی که اوباش بودن پس چرا باهاشون رفاقت داشتی؟؟؟؟؟
ولی خوب کاری کردی..........![]()
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
قبل از هر گونه فعالیت در سایت به قوانین توجه نمایید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)