دید موسی یک شبانی را به راه........کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجائی تا شوم من چاکرت؟...........چارقت دوزم ،کنم شانه سرت؟
دستکت بوسم ، بمالم پایکت............وقت خواب آید ، بروبم جایکت
ای خدای من ،فدایت جان من............جمله فرزندان و خان و مان من
گفت موسی:حال خیره سرشدی!......خودمسلمان ناشده کافرشدی!
این چه ژاژاست وچه کفرست وفشار.....پنبه ای اندردهان خودفشار!
.................................................. ............................................
گفت:موسی،دهانم دوختی..................از پشیمانی تو جانم سوختی
وحی آمدسوی موسی ازخدا : ...................بنده ما را زما کردی جدا
ما برون را ننگریم و قال را........................مادرون را بنگریم و حال را
ملت عشق ازهمه دینهاجداست.......عاشقان راملت ومذهب خداست
.................................................. .............................................
هیچ آداب و ترتیبی مجوی...................هرچه میخواهد دل تنگت، بگوی
در پاسخ به سطرهای آقای عبدالله که مهمان ناخوانده هم هستند ولی خوش آمدید
خداوند به حضرت موسی با اینکه پیامبر خداوند بودند اجازه ی دخالت در شیوه ی نیایش بندگانش رانداد
شما چطور به خودتان اجازه میدهی در نیایشی بس عارفانه و عمیق که به دل خیلی از انسان ها می نشیند
دخالت کنید ؟ ؟ ؟ نکند بخاطر پست هایی که از کلام کتاب آسمانیمون میگذارید ادعای خاصی دارید و برای عبادت و نیایش باید
بیاییم واز شما اجازه بگیریم که چگونه با خدای خودمون حرف بزنیم
تمام مخاطب این شعر خداوند است مگر از شما پرسیده این چه جهانیست ؟ که حس کردید باید جواب بدید
از خداوند پرسیده و بس
کسی اینجا نه منتظر شماست و نه نظر شما را میخواهد و نه سوالی از شما داریم خدا نگهدار
علاقه مندی ها (Bookmarks)