ادامه اش:
این داستان تا جایی ادامه پیدا میکنه که اون مرد پولدار میشه
یک روز میخواسته بره سفر به پسرش میگه که کارش و ادامه بده
وقتی پدر میره سفر پسر وقتی پند روز این کارو میکنه دیگه حوصلش سر میره و طمع میکنه
میخواد بره سر گنجی که هر روز مار یک سکه از اون رو به ازای کاسه شیر بهش میده....
خلاصه با مار درگیر میشه و دم مارو میکنه و مار هم پسر رو نیش میزنه
پسر بر اثر زهر مار از دنیا میره....و مار هم میمونه بی دم
پدر بعد مدتی برمیگرده پیش مار تا روال قدیمی رو پیش بگیره....
به مار پیشنهاد دوستی دوباره رو میده که مار در جواب بهش میگه:
تا مرا دم,تو را پسر یاد است
دوستی من و تو بر باد است![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)