ماه رمضان بود ما بعد از افطار میرفتیم بیرون فوتبالی چیزی بازی کنیم.یه شب داشتیم تو کوچه پس کوچه ها با 3تا از دوستان قدم میزدیم.رسیدیم به سر یه کوچه ای خواستیم بپیچیم به راست دیدیم از انتهای اون کوچه داره یکی از بچه ها میاد سریع پشت دیوار قایم شدیم و خواستیم صبر کنیم تا بیاد یه پخ کنیم بترسه بعد بریم فوتبال.
یکم صبر کردیم دیدیم نیومد.دوستم یه سروگوشی اب داد فهمید رفته تو مغازه ای که سر راه بود.بیاد بیرون فقط 20 متر با ما فاصله داره.ما تکیه دادیم منتظر بودیم صدای پا بشنویم .یه صدای عجیبی شنیدیم.شبیه راه رفتن که چه عرض کنم دویدن بدون دمپایی.فکر کردیم فهمیده ما این پشت قایم شدیم و دمپاییشو در اورده داره میاد مارو بترسونه . صدا یکم نزدیکتر شد تند تند میومد اما ریز بود صدا نزدیک شد حالا رسید ما هر 3تا هیییییی هووووووو نههههههههههههههه فراااااااااااااااااااااار صدای پای دوستمون نبود سگ بودتا رسید سر کوچه ما داد زدیم اونم ترسید ترمز کشید یه پارس کرد فراااااااااار اون برگشت و میدوید<<<<<<< ما هم برگشتیم و میدویدیم >>>>>>> حالا دوستم میگفت همون لحظه از سوپر مارکت اومده بود بیرون دید یه سگه داره با تمام سرعت میدوه طرفش اونم ترسید فرار کرد تو سوپر مارکت
![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)