یه پژو 405 نوک مدادی داشتیم شیشه هاشم دودی بود.منو دوستم تو ماشین بودیم مراسم سالگرد یه عزیزی بود همون روزها دیگه با حفظ محاسن تو شهر دور میزدیم.
شیشه ها پایین پیراهن بلند و تیره و گشاد رو شلوار.با سرعت کمی داشتیم تو خیابون اصلی میرفتیم که یهو یکی از دوستانی که کار واجب باهاش داشتیم رو تو یه مغازه دیدیم.با سرعت زدم کنار و ترمز دستیو کشیدم (با حالت عجله) تیز پریدیم بیرون از ماشین تو پیاده رو چندتا دختر با مانتوهای رنگی و شیک پوش داشتن میرفتن تا مارو دیدن اونجوری پریدیم پایین همونجا ایستادن یه لحظه دست همدیگرو گرفتن بعدش یهو شال و روسریشوشونو درست کردنما هم تعجب کردیم و با قیافه ی متعجب خودمون رفتیم اونطرف خیابون پیش دوستمون.تا مارو دید گفت چقد شبیه مامور ها شدید
ما همونجا فهمیدیم اون دختر ها واسه چی ترسیده بودن
رفتیم سوار ماشین شدیم و دیگه کم کم واسمون سوال شد ایا واقعا شبیه مامور ها هستیم؟
یکم کنجکاو شدیم دوباره امتحان کنیم رفتیم تو یکی از شهرکها و داشتیم اروم از کنار خیابون میرفتیم دیدیم جلو یه کافینت یه پسر و 3 تا دختر شیک پوش ایستادن گفتم خدایا منو ببخش گازشو گرفتم جلو کافینت یه دستی کشیدم رو به روی کافینت ایستادم دوباره منو دوستم تیز پریدیم بیرون و دوستم داد زد همین بود؟؟ چشمتون روز بد نبینه پسره فرار کرد و دخترا خشکشون زده بود منم دیدم اوضاع خرابه گفتم نه این نبود.نشستیم تو ماشین و تیز از محل دور شدیم
ولی باورمون شد که چقد شبیه مامورا شدیم.اما دیگه با کسی شوخی نکردیم و رفتیم خونه
علاقه مندی ها (Bookmarks)