باز نظرم این است که همۀ خانمها احساساتشون بیشتر است. حالا شما یه خانمی رو در نظر بگیرین که میخواد یه تصمیمی راجه به دو نفر بگیره یکی از اینا پسرش است و دیگری یه فرد غریبه. میتونه درست تصمیم بگیره؟ فرض کنین مسألۀ مرگ و زندگی هم در وسط باشه دیگه مسدله خیلی سخت میشه. مردانی بودند که با دستان خودشان فرزندانشون رو به عمد به کشتن دادند . اوایل انقلاب اتفاق افتاده. اما خانمها بنا به ماهیت وجودیشون احساسات سرشاری دارند و این رو تصمیماتشون اثر داره.
درسته همۀ آقایون نمیتونن مدیر باشن اما اکثرشون میتونن یعنی این توانایی رو در وجودشون دارند اما خانمها اکثرشون نمیتونن یعنی بنا به ذاتشون نمی تونن چون برا این کار ساخته نشدن.قبول کنین که سخت است. البته از همون اول نظرم هم این بوده که بعضی جاها خانمها لازمه که مدیر باشند.
نباشه نه ، رابطشون برعکس است. ینی وقتی احساسات فوران کنه عقل میشه تقریبا صفر. احساسات برعکس عقل عمل میکنه
بعضی از آقایون شاید احساسی بشن و تصمیم بگیرن اما نه اکثرشون. ثانیا یکی از دلایل تصمیم گیری نادرست احساسات است دلایل دیگری هم وجود دارد.
احساسات در وجود خانم یقینن خیلی زیاد است و امکان تصمیم گیری نادرست در مواقع حساس خیلی زیاد است و در شرایط حساس که احساس خطر هم وجود دارد این امکان نزدیک به صد در صد است.
البته بحث بنده اصلا ربطی به عقل زنان ندارد بلکه مربوط به مدیریت و شرایط تصمیم گیری است که در پست دوم شما وجود دارد. زنان صددرصد عقل کامل دارند اما در شرایط تصمیم گیری در لحظات حساس از قدرت عقل کاسته میشه بخاطر احساسات فراوان







پاسخ با نقل قول


علاقه مندی ها (Bookmarks)