تازه با این قسمت آشنا شدم...چه عجیب که شدیدا نیاز داشتم به یه همچین جایی...
امروز برام عجیب بود...یه مدت بود تو برزخ بودم...دودل بودم ...قرار بود تصمیم بگیرم...
سخت بود...نگران بودم...شایدم ترس داشتم....نمیدونم...
ولی بالاخره گرفتم ...درست یا غلط نمیدونم...شاید پشیمون بشم...شایدم نه ،
ولی همین اندازه که از این برزخ راحت شدم برام بسه...
بعدا نوشت:
با خودم که رو راست میشم میبینم من این تصمیم رو خیلی وقته گرفتم...این حکم خیلی وقته صادر شده ...
فقط من جرئت اجرا شو نداشتم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)