سلام
همونطور که بعضی دوستان در سایت میدونن مدتیه اعصابم داغونه و ناراحتم . منم چون نمیخواستم موجبات ناراحتی کسی رو بوجود بیارم
هی با شوخی و .... یه جوری تفره میرفتم. ولی الان تصمیم گرفتم همه چی رو بگم به امید اینکه دوستان بتونن منو از این مسئله رهایی بدن.
حالاهم میخوام از خودم بگم از نامردی ها از بی معرفتی ها از ..از...از.. . نمیدونم اخلاقم اینجوریه یا رو پیشونیم نوشته " باید در حقش نامردی شود"
کلا تو زندگیم به بیشتر کسانی که روی خوش نشون دادم بهم نامردی کردن .حالا من احساس میکنم تا حالا هر کاری کردم دیگه گذشته اما
از امروز میخوام شخصیتم رو تغیر بدم البته نقاطی که در اون به افراد بی ارزشی که براتون تعریف خواهم کرد روی خوش نشون ندم.
از شما میخوام بهم در این راه کمک کنید. خیلی رک بهم بگین چیکار کنم که این موارد دیگه پیش نیاد؟ مغرور بشم؟عصبانی جلوه کنم؟
دیگه هیچوقت شوخی نکنم؟ پر رو بشم؟ به کسی رو ندم؟ به کسی محبت نکنم؟ در حق کسی برادری نکنم؟ بالاخره چیکار کنم؟
بزارین براتون بیبشتر شرح بدم. تو این چند وقت (دو سه ماه اخیر)سه چهار بار بد جوری بهم نامردی شد که البته قسم خوردم جبران کنم و از خجالتشون
در بیام ولی چیزی که منو ازار میده اثار نامردیشون نیست بلکه مشکل من اینه که افرادی که ا ین نامردی ها ر و در حق این حقیر روا داشته اند
اتفاقا کسانی هستند که در زندگی شخصی خودم بیشترین محبت ها رو بهشون کردم و حقیقتا اگه این مشکلات رو اشخاص دیگه ای
برام بوجود می اوردن ناراحت نمیشدم ویا اگه هم میشدم به اینصورت گله مند نبودم چون کلا از اون افراد انتظاری فراتر از این را نداشته ام.
مثلا در یک مورد رفتیم خونه بگیریم واسه دانشگاه و زندگی دانشجویی و.... که من و سه نفر دیگه با هم چهار نفری رفتیم یه خونه رو اجاره کردیم.
الحمد لله هیچکدوم هم مشکل مالی نداشتیم ونداریم که مشکلات بینمون علت مالی داشته باشه. بگذریم...
کم کم دو نفر از رفقامون که یکیشون تا چند وقت پیش رفیق صمیمی بنده بود شروع کردن به کثافت کاری دراوردن
مثلا کمترین کارشون این بود که شبی دو پاکت سیگار بعلاوه قلیان رو مصرف میکردن که خونه رو تماما دود میگرفت
و (پوزش میخوام)دختر بازی و کثافت کاری های بدتر و..... و درس بی درس و ما دو نفر اینوری هی باید تحملشون میکردیم.
راستش من گفتم فعلا حرمت ها رو نگه داریم تا اینکه مثلا اونا هم شاید سر عقل اومدن و دست از این مسخره بازیها برداشتن
و هی تحمل وهی تحمل وهی تحمل ......... . یعنی هر چی هیچی نمیگفتیم و هر چی
غیر مستقیم و از سر دلسوزی تذکر میدادیم انگار نه انگار. مثلا ما چند سال با هم رفیق بودیم هاااا این رسمش بود؟
یعنی هر چی احترام = بی اعتنایی بیشتر.
تا اینکه یه روز اقایون یه کاری کردن که صبرم واقعا لبریز شد و میخواستن به اسم ما دونفر دیگه یه کارایی بکنن که واقعا
دیگه زدیم به سیم اخر و اون کتکی که به گرگ بیابون هم نمیزنن به جفتشون زدیم و از خونه با تیکپا پرتشون کردم بیرون.
بالاخره ادم هم یه صبری داره .یه شخصیتی داره . یه حیایی گفتن.یه چیزی ....
حالا این مورد مورد مهمی هم نبود در برابر مورد های دیگه اما کلا یه چیز توشون مشترک بود و اون اینکه تماما
کسانی در حق بنده نامردی کردن که از نزدیکترین افراد بنده(بین دوستان منظورمه) بودن و کسانی بودن که محبت بی دریغ
خودمو بهشون روا میداشتم. برعکس در زندگیم رفقایی که بهشون توجه کمتری کرده بودم الان دارن بزرگترین لطف ها رو در حق بنده میکنن.
الان هم به شدت داغونم واگه صفای کاربران اینجا نبود از تنهایی و بی معرفتی خفه میشدم. الان احساس میکنم در تمام مناسباتم
تجدید نظر باید بکنم واحساس میکنم اگه اینکارو نکنم راهم به جاهای باریک خواهد انجامید. الان اگه میخواین جای من باشین
فقط یه لحظه احساس کنید اون کسی که برات مثل برادر بود و بیشترین خدمات رو بهش کردی از محبتت سو استفاده کرده و
تو رو یک ابله فرض کرده.چیکار میکنی؟ الان واقعا حالم خرابه . به علت عزت نفسم نه میتونم گریه کنم نه اینکه داد بزنم. هرجور شده میخوام
به شدت حال اون نامردا رو بگیرم.و قطا توان انجام و مقابله به مثل رو دارم فقط تا الان حرمت جلودارم بود از الان دیگه
اون یک ذره احترامی رو که داشتم دیگه نخواهم داشت. خیلی از خودم. از رفتارم و از اخلاق ابلهانم ناراحت وپشیمونم.
خیلی حالم داغونه خیلی.........
ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را
خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)