سلام....
الان به این موضوع دعوت شدم..به نوشته ها و نظرها نگاه کردم....ولی همه رو نخوندم هاااا
منم دقیقا مثل شما بودم ...حدودا یه مدت طولانی ایی میشه ،نمیتونم دقیقا زمان براش تعیین کنم
منم یه دختر شادو شنگولو سرحالی بودم...ولی با از دنیا رفتن یکی از بستگانم این دوران برای منم شروع شدبعد از اونم حدود دوسال بود که 3نفر دیگه هم یکی پس از دیگری مریض میشدن و فوت میشدن...این شد که منم شروع کردم به فکر کردن درمورد همه چی....درمورد زندگی ،درمورد خدا ...درمورد هدفهای زندگی...به گذشته و زندگیه بابام ،مامانم ،خواهرم،کلا اطرافیانم ،آدم های معروف و غیرمعروف...
واقعا زندگی یعنی چی؟؟؟واقعا هدف ما از زندگی کردن چیه ؟؟هدف خداوند از به وجود آوردن و خلق کردن ما چیه؟؟؟و اینکه زندگی چقدر دردناک و سخته....گاهی وقت ها دیگه خسته میشم و دوست ندارم زندگی کنم ،از خدا میخوام که یجوری میشد که من اصلا به وجود نمی آمدم ...اصلا نباشم ...
تا اینجایی که من فهمیدم ،هدفهای زندگی ما نباید رسیدن به یه درجه ی خاص،یه شغل خاص، یه چیز خاص و ...تو دنیا باشه،چون این دنیا از بین رونده است ...چون اگه هم که ما برای رسیدن به یه هدفی تو این دنیا که این هدف هم فقط فقط خاص این دنیا باشه تمام سعی و تلاش خودمون رو بکنیم ،اگه قبل از رسیدن به اون بمریم و از بین بریم...در لحظه ی مرگمون ،بعد از مرگمون ،اون زحمت ها اون رنجهای که کشیدیم واقعا چه فایده ای برامون داره؟؟؟!!!!.... هیچی ،واقعا هیچ بدردمون نمیخوره...چون مادیگه مردیم...یا وقتی که یه بچه، یه آدم ،که عقلش سالم و نرماله ولی تمام اعضای بدنش فلج باشه...این فرد به چه چیز دنیایی باید برسه که در زمان مرگش بقیه بگن یا خودش بگه که :تو زندگی آدم موفقی بوده....واقعا چه چیزی ارزش و هدف هست ؟
هدفهای زندگی ما ،اون چیزهای که خداوند برای ما تو این دنیا تعیین کرده ،چیزهای دیگه ایه... چیزای که واقعا ارزش دارن...ما زندگیمون رو باید براساس اون چیزها برنامه ریزی کنیم...چیزهای که واقعا به عنوان ارزش حساب میشن...کشف کردن یه ماده ی جدید،دکترا گرفتن،قهرمان شدن تو یه رشته ی ورزشینویسنده شدن،یا...اینها هدف زندگی ما نیستن ...بلکه اینها یه راهی ،چطوربگم،یه روشی هستندیه چیزی اند که ماها رو به رسیدن به اهداف واقعی زندگیمون میرسونن....ما بعد از فهمیدن به هدفهای واقعی زندگیمون از اینها کمک میکنیم که به اونها برسیم.(یه دلیلش شاید اینکه اگه ماهم نباشیم یه نفر دیگه ای هم میتونه همین کارها رو انجام بده،مثلا تا حالا چند بار شده که دونفر باهم ولی در جاهای مختلف یه ماده ای رو کشف کردن)
و بعد از یه قضایایی متوجه شدم که چقدر تنهام...متوجه شدم که انسان موجود تنهاییه...از اول زندگیش تا آخر مرگش تنهاست...هیچ کس نمیتونه یه نفر دیگه ای رو واقعا بفهمه کاملا بشناسه...نمیتونه از اول تا آخر با آدم باشه و بمونه... در این مدت خیلی رنج کشیدم
بعد تازگی ها فهمیدم که ...چه نمعت بزرگی خداوند به ما داده ...این تنهایی میتونه بزرگ ترین نعمت خداوند برای ما باشه....به به ،خداوند چه منظور وچه هدف بزرگی داشته که ما رو تنها افریده...اگه ما درست از این تنهایی استفاده کنیم...تو این تنهایه که به چیزهای مهم پی میبریم و از همه مهمتر از تمام وجود ، از ته قلب ،احساس میکنیم ،متوجه میشیم که ما تنها نیستیم،متوجه میشیم که از اول زندگیمون تا آخرین لحظه ی مرگمون ...درهمه ی لحظه ها ی زندگیمون خداوند باهامونه ،خداوند مهربان و حکیم درکنارمونه ،همیشه حواسش به ما هست و هر وقت که بخای میتونی باهاش صحبت کنی و دردودل کنی از این دنیا بهش گلایه کنی و غر بزنی ...و خداوند هم بدونه این که وسط حرفمون بپره حرفمون رو قطع کنه و بدون درک کردنه ما از غصه های خودش بگه ،فقط وفقط به حرفامون گوش میده، طوری که انگار بدونه هیچ پلک زدن تمام حواسش به ما هست...بعد هم اگه یخورده حواسمون باشه خیلی خوب جواب ها و صحبت های خداوند رو باخودمون میفهمیم....چه لذتی داره وقتی بفهمی که خدا از طروق مختلف داره باهات حرف میزنه...
بهتون پیشنهاد میدم که ،برید بالا پشتبوم خونتون ویه گوشه ای بشینیدو به آسمون نگاه کنید صحبت هاتون رو یا یه سلام شروع کنید....هرجوری که دلتون میخواد و درمورد هرچیزی که دوست دارید(درمورد همین موضوع )باهاش صحبت کنید ...من امتحان کردم....آخرش متوجه میشید که آرامش خوبی بهتون دست میده...
البته الانا هوا یخورده سرده ، گرم صحبت نشید یخ بزنید
نمیدونم تونستم منظورم رو درست بیان کنم یانه؟؟؟؟نمیدونم درمورد همون چیزی که شما میخواستید صحبت بشه ،حرف زدم یانه؟؟؟من هنوز این دوران رو تموم نکردم...هنوز درست متوجه ی زندگی نشدم ...ولی انگار یه سرنخ های رو بدست آوردم...امیدوارم هم شما ،هم من و بقیه ی آدم های دنیا در آخر به یه نتایج درست و حسابی و امید وار کننده ای برسیم ...بعد یه چیزی درمورد اینچیزها حتمافکر کنید... جلوی افکارتون رو نگیرید....پیشنهاد میدم که در روز یه زمان مشخص بذارید که فقط درمورد همین چیزها با آسودگی خاطر فکرکنید و درزمانهای دیگه بهش نپردازید تا باعث بهم خوردگی تو درس خوندنتون نشه...بعد از یه مدت کوتاهی که یه نتیجه های حتی کوچیک رسیدی، همین افکار باعث افزایش انگیزتون تو درس خوندن و شادتر شدنتون میشه
از صمیم قلب براتون آرزوی موفقیت میکنم
واااااااااااااااااااااااا اااایییی که چقدر حرف زدم،خودم خسته شدم
- - - به روز رسانی شده - - -
واااااااااااااااااااااااا اااااایی انگار خیلی سخنرانی کردم![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)