ببینید دوستان نکته مهم اینه که جنگیدن یه ارمان کلی نیست ، بعضی وقتها می تونه باشه و بعضی وقتها نمی تونه باشه .
مثالی می زنم : ما دو نوع نگرش در زمینه جنگ داریم :
1- نگرش اول :بعد از سقوط ساسانیان و چیرگی اعراب بر ایران ، در طی سال های زیادی ایرانیان به جنگ با اعراب رفتند . چرا چون کشورشان رو زیر سلطه اعراب می دونستند . نمونه ان هم بابک خرم دین و ابومسلم و.... . این یعنی اینکه ایران شکست خورده بود و باید این شکست به پیروزی می رسید و این یه ارمان هست برای نجات کشور اون هم تحت هر شرایطی .
2- نگرش دوم : در سال های جنگ جهانی اول ، مردم المان با اشتیاق به سوی جنگ رفتند ، چون اون رو یه ارمان برای خود می دیدند و اینکه المان باید برای جنگ اماده شود . اما نکته مهم اینه که اون موقع المان شروع کننده جنگ بود ، به همین خاطر در اواخر سال های پایانی جنگ ، دشمنان المان چون دیدند که دارند به شکست نزدیک می شوند ، تصمیم گرفتند که به نوعی تبلیغات ضد جنگ دست بزنند تا بتوانند پیروز شوند و اتفاقا پیروز هم شدند و در المان این شکست رو بیشتر به نام جنایتکاران نوامبر می شناسند که عمده انان مارکسیست ها و یهودیان بودند . چرا این گونه شد ؟ چون انان برای یک امر بیهوده وارد جنگ شدند . درست مثل این میمونه که طرف بیاد توی اش دوغ ، به جای دوغ ، کشک بریزه !!
خوب به نظر شما ایا مردم خوششون میاد به خاطر هدف پوچی بجنگند ؟ نشانه بارز ان هم در زمان جنگ جهانی دوم بود که کلا مردم المان به جنگ بی رغبت شدند و کار را به جایی رساندند که حتی بزرگترین ژنرال های المانی هم حاظر به برکناری و محاکمه هیتلر شدند .
نتیجه کلی : جنگ اگر برای یه ارمان درخشان باشه - مثل ازاد کردن یک کشور از دست بیگانه - امری خوب هست . ولی جنگ با اسراییل و ناتو بیهوده و مردم ازش خوشش نمیاند ، چون دردسر دوست ندارند .
علاقه مندی ها (Bookmarks)