ياد باد آنكه سر كوي توام منزل بود
ديده را روشني از خاك درت حاصل بود
دوست آشنا
ياد باد آنكه سر كوي توام منزل بود
ديده را روشني از خاك درت حاصل بود
چراغي داشتم، كردند خاموش،خروشي داشتم، كردند تاراج
دوست آشنا
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس چشمش مست
ای کاش عظمت در نگاه تو باشد, نه در چیزی که به آن می نگری...
کاربر فعال سایت
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
دوست آشنا
در دلم اتش و خون می جوشد وای بر من که زدل بی خبری
مکن ازاد مرا ای صیاد نپرد مرغک بشکسته پری
بی تو دل هیچ نیرزد به خدا صدفی مانده تهی از گوهری
تو و ان دل که کشد زار مرا بی تو ای دوست من و چشم تری
تو و بیگانگی و تلخی و قهر من و اشکی که ندارد ثمری
من چو یک شاخه افتاده به خاک تو گریزان چو نسیم سحری
ان چنان از بر من می گذری که ز کویی گذرد رهگذری!
بعد من باز کجا خوهی یافت زین دل غمزده دیوانه تری؟
ترسم ان روز بجویی دل من کز من هیچ نباشد اثری
كا ش مي گفتي چيست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست!!!!...
دوست آشنا
يارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد
گيرد بلا کناری عشق از ميان برافتد
هوا گرفته بود ، باران می بارید ، كودكی آهسته گفت : خدایا گریه نكن درست میشه ...
دوست جدید
دوست آشنا
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
ای کاش عظمت در نگاه تو باشد, نه در چیزی که به آن می نگری...
دوست آشنا
ترا که هرچه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
همیشه رفتن رسیدن نیست.ولی برای رسیدن باید رفت در بن بست هم راه آسمان باز است پس پرواز را بیاموزیم
![]()
دوست آشنا
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی خواهد آمد دوستداران را چه شد
ای کاش عظمت در نگاه تو باشد, نه در چیزی که به آن می نگری...
دوست آشنا
دیر گاهیست که در دورترین وادی این دیر بزرگ
نفسی هرلحظه
دم امید به صحرای دلم می بخشد
و دلم با یادش
چشم بر ماه در آن تیرگی شب بستست
و نگاهش به زمین
به شکوفنده ترین
گل باغ ابدی
قفسی ساخته از جنس بلور
که حریم حرم هرم نفس های تو را حفظ کند
خاطراتم که ورق می خورد از صحنه ی بیداد زمان
یاد تو همچو نسیم
در گلستان دلم می پیچد
كا ش مي گفتي چيست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست!!!!...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)