وجودت برام خیلی عجیب و غریبه، اصلا نمی شه درکت کرد !
روزها بود که داشتم عذاب می کشیدم، درگیری ذهنی و وسواس فکری داشتم
کم مونده بود برم تیمارستان
اما همین که تو رو خوندم، صدات کردم، همین که گفتم «آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد»...
کلا متحول شدم، احساس خوبی داشتم احساس می کردم... منو در آغوش کشیدی و بهم میگی نگران نباش، من اینجام، پیش تو
با اینکه دلم می خواست و می خواد خیلی خوشحال باشم از اینکه تو رو دارم، از خودم بدم میاد که این همه فراموشت کردم این همه نادیده گرفتمت، اما همین که صدات می کنم ...
برای هزار و یکمین بار منو ببخش
با دل و جون دوستت دارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)