پنجشنبه 22 اردیبهشت ماه 1390
جمعه 23 اردیبهشت ماه 1390
یار همیشگی
هه هه شما تازه درخت میکارید من تو باغچه خونم تو استان آذربایجان شرقی (دانشگاهم اونجاستا) یه درخت دارم پر گوجه سبز (گیلاس و انجیر و آلوزرد و توت فرنگی )
بهتون هم نمیدم چون اون گوجه سبزا رو به منم ندادید دلم میخواست
دهنم آب افتاد
تازه من که زودتر نشستم ولی کلا زور خانوم ها بیشتر این برای من به اثبات رسیده
تازه آقا مصطفی رو پارچه نشسته بود![]()
مبر ز موی سپیدم گمان به عمـــــــــــــــر دراز
جوان ز حادثه ای پـــــــــــــــــیر می شود گاهی
یار همیشگی
خب پس بگو ي باغ داري؟
يعني ي دونه درخت داري كه همه اين ميوه ها رو با هم داره؟؟؟؟
وايسا ببينم من كه كيسه گوجه سبز رو گذاشتم جلوي دستاتون خب چرا برنداشتي تازه كلي نمك هم ريخته بودم روش ...؟..نكنه روت نشد
اصلا ي چيزي رو متوجه شديد اون پارچه اي كه اقا مصطفي انداخته بود براي نشستن ما نبود چون همه ما اطراف اون نشيته بوديم فقط شيريني ها رو پارچه بود !!
به خدا من رو چمن نشسته بودماز پونه كه بغل دست من نشسته بود بپرس!!!
![]()
همکار تالار مدیریت
یار همیشگی
سلام. خودتی(بچه ها دیدی دعوا میکنن سریع میگن خودتی)
نه خو یه درخت نیست باغچه هست
خداییش روم نشد بر دارم تازشم اصلا حواسم نبود که بردار
از شیرینی ها هم که فقط اونی که مثل ژله بود ولی نبودبرداشم
بقیه رو بر نداشتم انقدر به خودم بد و بیرا گفتم که خره چرا بر نداشتی
ولی قرار بعدی خجالت رو میزارم کنار بعد حرف های برادر مصطفی میشینیم بازی میکنیم![]()
داستان میگیم
خاطره تعریف میکنیم
کلا میشه به یاد ماندنی دیگه ( میگن خالی بندی کنتور نداره)![]()
مبر ز موی سپیدم گمان به عمـــــــــــــــر دراز
جوان ز حادثه ای پـــــــــــــــــیر می شود گاهی
همکار تالار مدیریت
آقایون اولش تو سایه بودن! ما تو آفتاباصلا ي چيزي رو متوجه شديد اون پارچه اي كه اقا مصطفي انداخته بود براي نشستن ما نبود چون همه ما اطراف اون نشيته بوديم فقط شيريني ها رو پارچه بود !!
به خدا من رو چمن نشسته بودماز پونه كه بغل دست من نشسته بود بپرس!!!
![]()
یعنی من شهیدِ اینهمه از خودگذشتگی شدم، تو چشام اشک حلقه زده بود که انسان انقدر فداکار؟؟؟
بعدم که جعبه شیرینی و کلیه امکانات سمت آقایون بود، دیگه اشکه همینجوری میریخت پایین از شدت اینهمه فداکاری و از خودگذشتگی
انقده از خودشون گذشته بودن که نگووووووووووووو
درخت دافعه دارد که
سیب می افتد
وگرنه هیچ سقوطی نشان جاذبه نیست
کاربر جدید
همکارم اقای پیتر .اسم چینیش لووو هستش .
داره بر میگرده چین قبل از رفتن تل زد و کلی تشکر کرد از من که بردمش سر قرار![]()
خلاصه سلام به همه ی دوستان رسوند .
از باران و ازارا هم یک تشکر ویژه میکنم که منو راهنمائی کردند واسه خرید کتاب![]()
از بزرگترین سایت علمی ایران دیدن کنید![]()
منتظر حضور شما عزیزان هستیم .
یار همیشگی
داداشي خوش تيپ من !!
ميدونم الان كلي خوشحال شدي
نخير زله نبود ...پاستل بود تازه اخرش هم همش گير كيان اومد....اينم به من رسيد تا براي كيان ببرم.!!!
يعني تو كلوچه مسقطي كه منم اوردم نخوردي..جدا از دستت رفت !!
حالا چه بازي مد نظرت هستا حداقل اينو ديگه خجالت نكش همين الان بگو؟
تازه من فهميدم تو چقدر متواضع و خجالتي هستي جدي ميگم ولي خب اخرش هم شيريني گيرت نيامد به خاطر تواضع![]()
یار همیشگی
سلام آقا امین گل
اون که گفت لولین هست که
.................................
من الان از آفتاب دستام هنوز سوخته همین امین و پیتر هم شاهد هستن که ما رو چمن تو آفتاب بودیم
نشون به اون نشون که تعارف زدیم پیتر بیا تو سایه نیومد
ولی قرار بعدی خیلی بهتره مطمئنم
کلی بازی بچه گانه
باز بهتر از اینه که هر کی با دوستش بحرفه
حالا خوبه مهدی جونم بود وگر نه من میمردم اونجا
ویرایش توسط داداشی : 17th May 2011 در ساعت 08:32 PM
مبر ز موی سپیدم گمان به عمـــــــــــــــر دراز
جوان ز حادثه ای پـــــــــــــــــیر می شود گاهی
کاربر جدید
راستی از خانم بهنام (باستان شناس ) هم تشکر میکنم که منو کتک نزدو با برخورد خوب و مهربونشون باعث شرمندگی من شدن
![]()
از بزرگترین سایت علمی ایران دیدن کنید![]()
منتظر حضور شما عزیزان هستیم .
همکار تالار مدیریت
درخت دافعه دارد که
سیب می افتد
وگرنه هیچ سقوطی نشان جاذبه نیست
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)