یارم چو به من نظر ندارد
پیمانه به من اثر ندارد
گویم که مرا نظاره گر باش
عاشق به امور روزگر باش
یارم چو به من نظر ندارد
پیمانه به من اثر ندارد
گویم که مرا نظاره گر باش
عاشق به امور روزگر باش
ویرایش توسط kab : 27th February 2010 در ساعت 10:44 PM
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیمباشد که نباشیم و بدانند که بودیم
دل که خونابه غم بود جگر گوشه درد
بر سر اتش جور تو کبابش کردم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
هميشه در گريز و در گذارم
نمی مانم به يکجا بی قرارم
سفر يعنی من و گستاخی من
هميشه رفتن و * هرگز نماندن *
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین......... اندر دو جهان کرا بود زهره این!؟
خدا آن حس زیبایی هست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ سکوتت را می دزدد یکی همچون نسیم دشت میگوید کنارت هستم ای تنها
نمي خواهم بدانم
کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم که از خاک گلويم سوتکي سازد
گلويم سوتکي باشد به دست طفلکي گستاخ و بازيگوش
که يک ريز و پي در پي
دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را اشفته تر سازد
و دايم بشکند با ان سکوت مرگبارم را
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال *** مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش
شیرازهی طرب خط پیمانه بوده است......... سیلاب عقل گریهی مستانه بوده است
خدا آن حس زیبایی هست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ سکوتت را می دزدد یکی همچون نسیم دشت میگوید کنارت هستم ای تنها
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
هميشه در گريز و در گذارم
نمی مانم به يکجا بی قرارم
سفر يعنی من و گستاخی من
هميشه رفتن و * هرگز نماندن *
لاابالي چه کند دفتر دانايي را
طاقت وعظ نباشد سر سودايي را
عقاب همیشه تنهاست...اما لاشخورها همیشه با هم اند
فعالیتم رو در این سایت متوقف کردم... موفق باشید
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)