اوه اوه خیلی فانتزی شد دیگهسلام . خب یکی دیگه از آرزوهامو بنویسم اینجا فیض ببرید
خب دوست دارم تو جوونی عاشق یه دختری بشم.یه چند مدت با هم باشیم . یعنی دیوونه هم باشیم. به بابام بگم بریم خواستگاری. بگه نه. آخرش بعد چند ماه مخالفت دختره ازدواج کنه و نامردی در حق من صورت بگیره. منم گریون برم تو عروسی و وقتی دارن حلقه تو دستش میکنن شر شر اشک بریزم اونم یه نگاه به من کنه و شوک بشه. بلند شم و یک رز قرمز رو بندازم زمین و اشک ریزان وقدم زنان از تالار برم بیرون. دیگه هیچکی منو پیدا نکنه . بعد از چند روز به باابم زنگ بزنم که من فلان جا هستم (یه جای خیلی دور) . مدت 10 سال بگذره من از داغ عشقش پیر شده باشم. .اتوبوس من برسه کنار خونمون.در این لحضه یه کلوز آپ از پاهای من همراه با ساک دستم نشون بده که قدم زنان دارم میرم خونه. همه باشن تو خونه. منم با یه پالتو و کلاه آمریکایی و یه ساک کلاسیک. دختره هم با شوهرش باشه. من بعد از ده سال هنوز زن نگرفتم. هر چی التماسم کنه دختره که خودتواینجور نکن فقط لبخند معنا داری بزنم وهیچی بهش نگم. اونم عذاب وجدان ولش نکنه. ..........
آره اینه رسم عاشقی. بعد .....![]()
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
قبل از هر گونه فعالیت در سایت به قوانین توجه نمایید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)