از همه چی خسته شدم حتی خودم.........نمی دونم باید چی کار کنم .خیلی بی حوصله و تنبل شدم .خودم میدونم برای چی هست.............ولی نمی تونم باهاش مقابله کنم.میدونم که امسال معدلم میاد پایین درسته که رتبه ی 7 المپیاد زیست شدم ولی.............ولی هیچکس براش مهم نیست
حتی مامان وبابام.چقدر تک فرزندی بدی . هر کس یه انتظاری ازم داره. می ترسم خیلی.............دقیقا نمیدونم چرا؟
مگه نمی خوای تو پزشک بشی...........
هیچکس منو باور نداره ولی واقعا من چه آینده ای دارم؟خیلی دوست دارم برم رشته ی پزشکی ولی از معدل امسالم خیلی می ترسم.
خدایا من چی کار کنم...........اینقدر ترسیدم که می خوام بزنم زیر گریه و با دل پر گریه کنم.اصلا این حرفایی که زدم مطمئا نیستم ............چون نمی تونم احساسمو بنویسم.......نمی دونم واقعا چی می خوام.
*خیلی روز کسل کننده ای بود * 17/10/1391






............ولی نمی تونم باهاش مقابله کنم.میدونم که امسال معدلم میاد پایین درسته که رتبه ی 7 المپیاد زیست شدم ولی.............ولی هیچکس براش مهم نیست
حتی مامان وبابام.چقدر تک فرزندی بدی . هر کس یه انتظاری ازم داره. می ترسم خیلی.............دقیقا نمیدونم چرا؟
مگه نمی خوای تو پزشک بشی...........
اصلا این حرفایی که زدم مطمئا نیستم ............چون نمی تونم احساسمو بنویسم.......نمی دونم واقعا چی می خوام.
پاسخ با نقل قول



علاقه مندی ها (Bookmarks)