سلام
به نظر منم بايد فرد بدونه كه بتونه براي اون زمان باقي مونده برنامه ريزي كنه
سلام
به نظر منم بايد فرد بدونه كه بتونه براي اون زمان باقي مونده برنامه ريزي كنه
منم گزینه اول رو انتخاب کردم. به نظر من این افراد حق دارن که از وخامت اوضاع و محدوده تقریبی زمان باقی مانده مطلع باشند.
همیشه رفتن رسیدن نیست.ولی برای رسیدن باید رفت در بن بست هم راه آسمان باز است پس پرواز را بیاموزیم
تصميم گيري بسيار سخته.
گزينه 1
اگر واقعا اميدي به ادامه حيات او نيست بايد به ايشان گفت.
گزينه 1 محكمتر مي شود اگر ايشان باهوش و كنجكاو
باشند.
بیشتر آدم ها زمانی نا امید میشن که چیزی به موفقیتشون نمونده..در یک قدمی پیروزی دست از تلاش بر می دارند...آنها در دقیقه آخر تمامی امید خود را از دست میدهند..یک قدم مانده به خط پایان و پیروزی
بدونه بهتر هست تا حد اقل برای زندگی باقی موندش هر فکر یا ارزویی دارد بر دنبالش البته نیاز به یک مشاوره خوب هم داره
موفقيعت به كساني لبخند ميزندكه جرات مبارزه با شكست و ناكامي را دارندو قادر اند در تاريكترين لحظات لبخندي بر لب داشته باشند
میگم فقط اولی ،
تو هر شرایطی یا حداقل اکثر مواقع حق داریم ک از واقعیت اون چیزی که داره برامون اتفاق میفته باخبر باشیم مخصوصا وقتی پای بقیه عمر یا لحظه های آخر زندگی وسط باشه ... فکر میکنم تواین شرایط با دونستن حقیقت ، اطرافمونو روشن تر میبینیم و واسه بقیه لحظه ها باحساسیت بیشتری تصمیم میگیریم
پروردگارا هر که را عقل دادی ، چه ندادی و هر که را عقل ندادی ، چه دادی ... (خواجه عبدا...)
121
من به شخصه نمیگم همچین خبری رو ...
ولی مطمئن هم باشید که مثله این فیلم ها هم نیست که بری به یارو بگی داری میمیری بعدش طرف هم برگرده بگه : اااااااءءء دستت درد نکنه که گفتی بعد به کار خودش برسه و انگار نه انگار ...!!!
کلی داغون میشه و میشه گفت همه ی زندگی گذشته و حال و آینده ای که میخواست داشته باشه میاد جلو چشاش ...
نظر شخصی من بود ، حالا دوستان هم هر نظری دارن محترمه ...
Angels come from up above, to show {name}, God's eternal love
درسته که همه ی زندگی و لحظه های خوشی که داشتیم از قبلو + همه ی اون لحظه هایی رو که میخواسته در آینده داشته باشه + تمام خاطره هاش ؛ جلوی چشماش اونم به طور شدید ناامید کننده میان ولی همون آدم درسته که تا آخرین لحظش به اون چیزایی فکر میکنه که دیگه نمیتونه تجربش کنه و ازش ناراحته ولی مطمئنن به بقیه فرصتاش بیشتر از حسرت خوردن و ناراحتی اهمیت میده ... بعد یه دوره البته با کمک اطرافیانش حتما میتونه ادامه بده ... ولی هیچ وقت اون آدم سابق نمیشه و نخواهد شد و در ضمن تصور اینکه آدم چه حالی میشه بعد شنیدن این خبر برای کسی که تاحالا تجربش نکرده غیرممکنه ... و هیچ کسی هم نمیتونه به اندازه ی خود آدم تو اون شرایط کمک باشه ...
با احترام
پروردگارا هر که را عقل دادی ، چه ندادی و هر که را عقل ندادی ، چه دادی ... (خواجه عبدا...)
121
من گزینه دو رو انتخاب میکنم. اگه خواستید دلیلش رو میگم
مرگ بهترین پناه دردها و غم ها و رنج ها و بیدادگریهای زندگانی است
صادق هدایت
من فکر می کنم به نوع بیماری، به شخصیت بیمار، و نگاه بیمار به بیماری و زندگی، بستگی داره
و بیشتر وقتها هر بیماری اگه بدونه بیماریش چیه و عاقبتش چیه خیلی راحت تر می تونه کنار بیاد
چون نوع رفتار دکترها و اطرافیان رو با نوع بیماریش می تونه بسنجه که چقدر حساسه
اما اگه ندونه
و رفتارهای عجیب و غریب و حساسیت ها و بعضی پنهان کاری ها رو ببینه، مسلما استرس بیشتری بهش وارد میشه.
اما اگه بیمار خیلی از مرگ هراسانه ، و خود دونستن نوع بیماری یک قدم اون رو به مرگ نزدیکتر می کنه اینجا نباید گفت و باید احتیاط کرد.
یه مورد جدید تو بحث میخوام بیارم که:
در مورد کودکان و نوجوانان چی کار باید کرد با توجه به اینکه در ردههای سنی متفاوت رویکرد و روش برخورد با یه موضوع متفاوته.
آیا یه کودک 9 ساله میتونه متوجه مرگ باشه؟ روش برخوردش با این موضوع چه جوریه؟
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)