لله الحمد قبل کل کلام
ساحت قدس او از آن پاک است
هر چه مفهوم عقل و ادراک است
تا ز لا نگذري به هو نرسي
به هوا و هوس در او نرسي
گرد کوي تو در زمين بوسي!
اي همه قدسيان قدوسي
همه را رو به توست از همه رو
پرتو روي توست از همه سو
کي توان گر تو راه ننمايي ؟
قطع اين ره به راهپيمايي
ره به سوي تو از تو ميخواهيم
بنما ره! که طالب راهيم
واحدي، ليک مجمع اضداد
احدي، ليک مرجع اعداد
آخري و تو را نهايت ني
اولي و تو را بدايت ني
از ازل تا ابد به يک منوال
ذات تو در سرادقات جلال
همه آن ميکني که ميخواهي
بر تو کس نيست آمر و ناهي
کام خواهم نه دام از در تو
اي جهاني به کام، از در تو!
در حريم دلم دري بگشاي!
به جوار خودم رهي بنماي!
به سروري رسان و نوري بخش!
غايب از من، مرا حضوري بخش!
پاي تا فرق غرق نورم کن!
هر چه غير از تو، ز آن نفورم کن!
بند، در تنگناي هستي خويش؟
چند باشم ز خودپرستي خويش
برسانم به رنگ بيرنگي!
وارهانم ز ننگ اين تنگي!
در رياض اميد، شاخ به شاخ
ميپرد مرغ همتم گستاخ
يا ز نامت نشانهاي بينم
که ز بام تو دانهاي چينم
آشکارست! تا به کي خوانم
اي که پيش تو راز پنهانم
چون تو حرفا به حرف ميداني
بر تو اين نامهي پريشاني؟
طي اين نامهي خطا و خلل،
چون کند دست قهرمان اجل
پس به کلک کرم که در کف توست،
ز آب عفوش ورق بشوي نخست!
وز خطاها خط نجات نويس
علاقه مندی ها (Bookmarks)