دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 8 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 95

موضوع: آداب تعليم و تعلم در اسلام

  1. #71
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    38- كوشش هاى بى دريغ شاگرد نسبت به استاد
    اگر استاد از جاى خويش برخيزد، بايد شاگرد در جمع كردن و گرفتن بساط و سجاده استاد، بر ديگران پيشدستى كند. در صورتى اين اقدام و مبادرت ، لازم است كه سجاده استاد، قابل حمل بوده و معمولا آن را جمع آورى مى كنند.
    بايد شاگرد (به خاطر احترام به استاد) در صورت نياز او دست يا بازوى استاد را قبل از ديگران بگيرد. اگر استاد اخلاقا احساس زحمت و دشوارى روحى ننمايد مى تواند شاگرد قبل از اقدام ديگران ، كفش او را پيش پاى وى قرار دهد.
    بايد هدف و آماج اين همه تذلل و رفتار فروتنانه شاگرد، به گونه اى انجام گيرد كه هدف شاگرد در مسير خدمت به استاد و رفع حوائج او، جويائى تقرب به خدا باشد.
    يكى از بزرگان گفته است : (هيچ فرد شريف و بزرگوار، دريغ و استنكاف و مضايقه را در چهار مورد، روا نمى داند، هر چند اين فرد، امير و فرمانروا و داراى شخصيتى برجسته باشد:
    1- برخاستن از مكان و مجلس به منظور احترام به پدر.
    2- خدمت نمودن به استاد و دانشمندى كه انسان از محضر او مستفيض مى گردد، و از او علم مى آموزد.
    3- سؤ ال و پرسش درباره مطلبى كه از آن ها آگاهى ندارد.
    4- خدمت به ميهمان و پرستارى از او). (356)
    39- بى بند و بار نبودن شاگرد از لحاظ جلوس در محضر استاد
    شاگرد بايد به هنگام قيام استاد، از جاى خويش برخيزد. و تا آنگاه كه استاد در حال قيام و ايستاده به سر مى برد در جاى خويش ننشيند. او نبايد هنگامى كه استاد ايستاده و يا نشسته است ، بر روى زمين دراز بكشد. و به پهلو بخوابد. و اصولا شاگرد نبايد در هر وضع و كيفيتى در محضر استاد دراز بكشد و بخوابد. مگر آنگاه كه وقت خوابيدن در رسد و استاد به او اجازه خوابيدن بدهد. ولى بهتر اين است كه قبل از خوابيدن استاد، به خوابيدن روى نياورد. اگر استاد به وى امر كند كه بخوابد بايد پيش از خوابيدن استاد، از دستور او اطاعت نمايد و خوابيدن را براى خود، روا بيند.
    40- بايد حركت و راه رفتن در معيت استاد، نمايانگر احترام و محبت به او باشد
    هنگامى كه شاگرد در معيت استاد گام برمى دارد - اگر اين همراهى و همگامى در شبانگاه انجام گيرد - بايد در جلو و پيشاپيش استاد راه برود. و اگر در روز روشن باشد بايد در پشت سر استاد حركت كند. (البته موارد استثنائى براى اين ضابطه اخلاقى وجود دارد): يكى از اين موارد، عبارت از اين است كه استاد و يا شاگرد با رعايت اين ضابطه ، دچار زحمت گردند و يا خود استاد، دستور دهد كه شاگرد در پشت سر يا پيش روى او حركت كند. در اين گونه موارد - به خاطر امتثال و اطاعت از امر استاد و رهائى از رنج هاى بيهوده - تخلف از اين ضابطه هيچ گونه اشكالى ندارد.
    لازم است شاگرد در مسير و راه هاى ناشناخته - كه ممكن است در طى اين مسير احيانا با گل و لاى و گودال و فرو رفتن در لجنزار مواجه شوند - در پيش ‍ روى استاد حركت كند. و همچنين در مسيرهاى خطرناك نيز بايد شاگرد در جلوى استاد راه برود.
    شاگرد بايد سعى كند كه در حين راه رفتن ، دامن جامه و لباس استاد را با آب و رطوبت و گل و لاى زمين آلوده و تر نسازد. و اگر استاد براى حفظ و پاك نگاه داشتن لباس خود از ترشحات زمين ، دچار زحمت مى گردد، بايد شاگرد با دست خود از جلو و يا عقب ، دامن لباس استاد را برگيرد تا آلوده و تر نشود.
    اگر شاگرد - بر حسب وظيفه اخلاقى - پيشاپيش استاد حركت كند بايد نگاه خود را از او برنگيرد، و لحظه به لحظه نگاه خويش را به استاد، معطوف ساخته و برگردد، و به او نگاه كند (تا از امنيت و سلامت او همواره آگاه و باخبر باشد).
    هرگاه شاگرد - به تنهائى - در معيت استاد باشد، و يا استاد در حين راه رفتن با او گفتگو نمايد و هر دو زير سايه قرار داشته باشند، بايد شاگرد - همچون ماءموم نسبت به امام - در جانب راست استاد قرار گيرد، و طرف چپ او را آزاد و خالى گذارد تا استاد در انداختن آب دهان و يا اخلاط سينه ، در زحمت و تنگنا قرار نگيرد.
    عده اى مى گويند: بايد شاگرد - در چنين حالاتى - در جانب چپ استاد راه برود، و اندكى از او جلو افتد تا بتواند به استاد بنگرد. و آنگاه كه شخصى به استاد نزديك مى شود و يا يكى از بزرگان ، آهنگ خدمت او را داشته باشد - در صورتى كه استاد متوجه اين مطلب نشود - بايد شاگرد، او را به اين موضوع ، واقف و آگاه سازد.
    شاگرد نبايد جز در موارد ضرورى و يا دستور و اجازه استاد، در جنب استاد و همرديف با او حركت كند و شانه به شانه استاد بسايد. اگر پياده و يا سوار بر مركب ، حركت مى كنند با شانه و يا ركاب خود، نبايد استاد را بيازارد، و از برخورد با جامه و لباس استاد بر حذر باشد.
    شاگرد بايد در حين حركت ، در فصل تابستان ، استاد را در جهت سايه قرار داده و در فصل زمستان ، مسير حركت استاد را در جهت تابش آفتاب تعيين كند. و در محله ها و آبراهه هائى كه سنگچين شده و امثال آنها، كنار ديوار را براى تعيين مسير حركت استاد، آزاد گذارد. او بايد طورى مسير استاد را آزاد گذارد كه تابش ‍ خورشيد - به هنگام نگاه و التفات او به شاگرد - چهره وى را نيازارد.
    شاگرد نبايد ميان استاد و كسى كه با او در حال گفتگو است ، حركت كند. او بايد در جلو و يا پشت سر آنها حركت نمايد، و خود را زياده از حد به آنها نزديك نسازد، و به سخنان آنها گوش فرا ندهد، (و به اصطلاح : استراق سمع نكند)، و به آنها ننگرد. و اگر به او اجازه ورود در بحث و گفتگوى خود دادند بايد در كنار آنها قرار گرفته و ميان آنان ، فاصله و جدائى نيفكند.
    اگر دو شاگرد، همراه استاد حركت كند و استاد، آنانرا در دو طرف خويش قرار دهد، شايسته است كه شاگرد مسن تر و بزرگتر در جانب راست استاد قرار گيرد. و چنانچه استاد، هر دو را در طرفين خود قرار ندهد، بايد شاگرد مسن تر و بزرگتر در جلو، و شاگرد كم سالتر و كوچكتر در پشت سر او حركت كنند.
    اگر شاگرد در ميان راه با استاد، برخورد كند بايد با آغاز كردن و سلام و تحيت ، به او اداى احترام نموده ، و در صورتى كه استاد، دور باشد آهنگ رفتن به سوى او نموده و خود را به وى نزديك سازد، و او را از دور با صداى بلند نخواند، و يا از پشت سر و يا از راه دور به او سلام نكند؛ بلكه خود را نزديك ساخته و سلام و تحيت خويش را با صداى معمولى و متعارف ، تقديم استاد نمايد.
    بعد از چنين برخورد خوش آيند و جالب ، و يا در هر شرائطى اگر استاد و شاگرد، آهنگ حركت نمايند نبايد شاگرد، آغاز كردن به حركت در مسيرى را به استاد پيشنهاد كند؛ بلكه بايد با نظرخواهى از استاد، و بر طبق صوابديد او آهنگ حركت و سير در مسيرى را آغاز نمايند. و در صورتيكه استاد از او نظرخواهى كند بايد ادب را از نظر دور ندارد، يعنى آغاز حركت در مسير را به نظر استاد واگذار سازد. مگر آنگاه كه استاد از شاگرد در مساءله پيمودن راه ، نظرخواهى و مشورت كند، در چنين صورتى اظهار نظر شاگرد، اشكال اخلاقى ندارد. اگر راءى استاد در پيمودن طريق و مسير خاصى ، از ديدگاه شاگرد درست به نظر نرسد، بايد نظر خود را با لطف و حفظ نزاكت و ادب ، به استاد اظهار كند. مثلا بگويد: (ظاهرا مصلحت در اين است كه از اين مسير حركت كنيم ). او نبايد در مقام رد نظر و راءى استاد بگويد: (من ، چنين نظر مى دهم ، و يا حق و صواب ، چنين مى باشد).
    (در پايان اين بخش ) بايد يادآور گرديم : اين آداب و آئينهاى اخلاقى - كه بايد شاگرد درباره استاد و معلم خويش آنها را رعايت كند - پاره اى از آنها و يا مهمترين قسمت آن ، مبتنى بر متون و نصوص دينى - اعم از قرآن و حديث - مى باشد. ساير آداب و آئينهاى علم آموزى و ضوابط مربوط به روابط اخلاقى استاد و شاگرد نيز از يكى از طرق استنباط، استخراج شده است ، همان طرقى كه احكام دينى ، بر آن مبتنى مى باشد. يكى از آن احكام عبارت از مراعات و پاسدارى و رعايت عادات و خويهاى سنجيده و استوار و حساب شده مربوط به كيفيت روابط استاد و شاگرد است .
    خداوند متعال است كه موجبات توفيق آدمى را فراهم مى آورد.

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  2. #72
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    بخش سوم : آداب و وظائف شاگرد در دانش آموختن و قرائت درس و تكيه گاههاى او دررابطه با استاد و رفقاء و همدرسها
    وظائف و تكاليف مربوط به اين بخش ضمن (سى ) امر مورد بحث و مطالعه قرار مى گيرد:
    1- ضرورت حفظ كردن قرآن كريم - يا - نخستين و اساسى ترين ماده درسىشاگردان
    مهمترين وظيفه شاگرد - كه از لحاظ اهميت در درجه نخست قرار دارد - اين است كه قبل از هر گونه اقدامات تحصيلى - با دقت و اهتمام ويژه اى به حفظ، و به خاطر سپردن دقيق و درست قرآن كريم و كتاب خداوند عزيز، فعاليت درسى و تحصيلى خود را آغاز كند؛ زيرا قرآن كريم ، اساس و بنياد همه علوم و دانشها مى باشد، و معارف آن پرارزش ترين معارف انسانى است .
    دانشمندان سلف ، علم فقه و حديث را منحصرا به كسانى تعليم مى دادند كه حافظ آيات قرآنى بوده اند. اگر شاگرد، دست اندر كار حفظ قرآن گردد، بايد سعى كند خويشتن را سرگرم كارهائى ديگر نسازد كه منجر به نسيان و فراموشى پاره اى از قرآن شود، و يا احيانا زمينه هائى در ذهن او فراهم آيد كه قريبا بخشى از قرآن از حافظه و خاطر او زدوده شود؛ بلكه بايد همواره استمرار و همبستگى خود را با خواندن و مرور قرآن ، حفظ كند. به اينصورت كه هر روز يا هر چند روز و يا در هر روز جمعه يك جزء از قرآن را همواره و براى هميشه تلاوت كند.
    شاگرد بايد پس از حفظ كردن قرآن ، تفسير و ساير علوم مربوط به قرآن را دقيقا و درست فراگيرد. و سپس درباره هر علم و فن ، كليات و فشرده اى از آنها را حفظ كند، به گونه اى كه صدر و ذيل آن فنون را بشناسد، و در فراگرفتن كليات فنون و صناعت هاى علمى ، فنون مهمتر را به ترتيب بر فنون ديگر ترجيح دهد. و ما - ان شاء الله - تحت عنوان (خاتمه )، راجع به ترتيب علوم و فنون ، مطالبى را به تفصيل بازگو خواهيم كرد تا مراتب اهميت علوم و درجه آنها از لحاظ ترتيب و تقديم و تاءخير، مشخص گردد.
    بايد شاگرد پس از طى اين مراحل ، به عرضه كردن معلومات خود بر استاد و درخواست شرح و گزارش اين معلومات و محفوظات از اساتيد، سرگرم گردد. او بايد در هر فنى به استادانى مراجعه و تكيه كند كه از لحاظ تحقيقات و تحصيلات مربوط به آن فن ، بر ديگران برترى و فزونى داشته باشند.
    چنانكه براى شاگرد، ميسر باشد كه شرح و گزارش دروس را در تمام روزهاى هفته از استاد فراگيرد بايد همين كار را انجام و ادامه دهد. و در غير اينصورت موظف است به اندازه امكانات و حداقل ممكن ، اكتفاء نمايد. و ما در اين زمينه در سلسله بحثهاى گذشته ، مطالبى را ياد كرديم .
    2- بايد مطالعات و اشتغالات علمى شاگرد، در خور فهم و استعداد او باشد
    شاگرد و دانشجو بايد در مطالعه و بررسى هاى علمى خود، به همان مقدارى اكتفاء كند كه قدرت درك و فهم و استعداد او، توانائى برداشت آن ها را دارا بوده ، و ضمنا ذهن و هوش او بدآنها تمايل داشته باشد. او نبايد طبع و قواى ذهنى خود را در اين رهگذر، متنفر و خسته و فرسوده سازد، و نيز نبايد به مطالبى كه فكر و قواى دماغى او را پريشان مى كند، و ذهن او را دچار سرگشتگى و حيرت مى نمايد - مانند كتابهاى متعدد و آثار متنوع و متفرق - سرگرم شود. كه اين كار، وقت او را ضايع نموده و ذهنش را پريشان مى كند.
    در قرائت كتب و يا فراگرفتن كليات فنون ، كار و كوشش خود را ناتمام نگذارد تا به قاطعيت و يقين و استحكام فهم ، نسبت به آن كتب و يا آن فنون نائل شود. و اين امر بدان جهت است كه از اشتباه و لغزش مصون مانده و دچار جابجا شدن در مورد كتب و فنون علمى نگردد؛ چون لغزش و اشتباه و از اين شاخه به آن شاخه پريدن ، موجب تضييع عمر و ناكامى شاگرد مى شود.
    اشتغال به قرائت كتبى كه اختلافات عقلى و امثال آن در آن مطرح است - قبل از آنكه شاگرد، فهم و درك خود را درباره آن مسائل ، تكميل كند و راءى و نظريه او بر اساس حق و درستى ، استوار شود؛ و ذهن و مايه هاى علمى او براى فهم پاسخهاى پيچيده ، آمادگى كامل كسب كند - اين اشتغال ، از جمله همان كارهائى است كه ناكامى و عدم موفقيت را براى او به ارمغان مى آورد.
    البته اين موضوع نسبت به اشخاص مختلف ، متفاوت است : (گروهى از افراد، چنين توانائى را دارا هستند، و عده اى فاقد آن مى باشند). و هر كسى خويشتن را بهتر از ديگران مى شناسد، (و مى تواند راه و روش ويژه و مناسبى را در اشتغالات علمى خودش انتخاب كند).
    3- تصحيح درس و معلومات قبل از اندوختن آن در حافظه
    شاگرد قبل از آنكه درس خود را حفظ و از بر كند، بايد به تصحيح دقيق آن در نزد استاد خويش و يا هر فرد ديگرى - كه استاد، او را براى اينكار تعيين مى كند و مى تواند او را يارى دهد - اهتمام ورزد. و سپس به حفظ و از بر كردن دقيق ، سرگرم شود و محفوظات خود را به خوبى و درستى تكرار نمايد.
    او بايد اوقات معينى را براى مواظبت و نگاهبانى از محفوظات خويش اختصاص دهد، و خويشتن را در چنين اوقاتى ، متعهد سازد كه اندوخته هاى حافظه خويش را بررسى كند تا ثبات و پايدارى اين محفوظات كاملا ضمانت گردد. و بالاخره بايد اين مساءله را - به خاطر حفظ استمرار و پيوستگى محفوظات علمى - دقيقا رعايت كند، به گونه اى كه همواره در ذهن او با وضع مطلوبى ، محفوظ بماند.
    شاگرد نبايد به هيچوجه - (كتابى را) از پيش خود و بدون تصحيح و جبران اشتباهات آن در نزد استاد و يا ديگران - مستقلا حفظ كند؛ زيرا اين كار (بدون پشتوانه تصحيح آن در نزد استاد)، به تصحيف و تحريف كتاب و يا مطالب علمى آن منجر مى شود.
    پيش از اين ، هشدار داديم كه علم و دانش را نمى توان (مستقلا و استاد ناديده ) در كتب و نوشته ها جستجو كرده و آن را به دست آورد؛ (زيرا اخذ معلومات و فراهم آوردن معارف و دانش ها از كتاب - منهاى استاد - نه تنها معلومات صحيح در اختيار شاگرد قرار نمى دهد؛ بلكه ) از زيانبارترين تبهكارى هاى علمى به شمار مى آيد. بخصوص در علم فقه (كه اگر شاگرد، در اين علم و يا اساسا ساير علوم دينى ، راءسا و بدون استاد، دست اندر كار بررسى و مطالعه آنها گردد. قهرا معلومات لغزنده و لغزاننده و اشتباه آميزى را در انبار ذهن خويش ، تثبيت و ذخيره مى كند، و او نيز به نوبه خود، همين معلومات غلط را در اذهان ديگران جايگزين و خوش نشين مى سازد. آيا هيچ مفسده اى به پايه مفسده معلومات ناقص و اشتباه آميز در اذهان مردم مى رسد؟)
    4- بايد جبران لغزش هاى استاد تواءم با حفظ حرمت او صورت گيرد
    شاگرد بايد همزمان با قرائت درس ، قلم و دوات و چاقو و قلم تراش را - به منظور تصحيح و ضبط تصحيحات لغوى و يا تصحيح اعراب - همراه خود داشته باشد. اگر استاد، طرز تلفظ شاگرد را درباره لغت و واژه اى تخطئه كند و خود شاگرد - به قطع و يقين و يا به احتمال قوى - تخطئه استاد را ناروا و نادرست تلقى نمايد، بايد تلفظ صحيح آن لغت را با ذكر عبارت قبلى ، براى استاد تكرار كند تا استاد متوجه ضبط صحيح آن لغت گردد. و يا آنكه تلفظ صحيح آن لغت را به صورت استفهام و پرسش عرضه نمايد، (و بدينطريق ، استاد را به جبران اشتباهش رهنمون گردد)؛ چون ممكن است استاد سهوا و يا به خاطر لغزندگى زبان و شتابزدگى در بيان - به علت غفلت - دچار چنين اشتباهى شده باشد. (بايد شاگرد براى تصحيح اين اشتباه ، از لطف بيان و گفتار محبت آميز خويش ، استمداد جويد، و ضمن احترام به استاد، او را متوجه لغزش خود سازد). نبايد شاگرد براى جبران اينگونه اشتباهات لفظى استاد، (آمرانه و جسارت مآبانه ) بگويد: (خير چنين نيست ؛ بلكه بايد اينگونه تلفظ نمود).
    بارى ، اگر استاد، ضمن يادآورى شاگرد، متوجه حق و صواب گشت ، قهرا نظر و هدف مطلوب او تحقق يافته ، و نياز به كوشش ديگرى ندارد. ولى اگر عليرغم تذكر و يادآورى شاگرد، به تلفظ صحيح آن لغت ، التفاتى نكرد بايد شاگرد، جبران اين موضوع را به جلسه ديگرى موكول سازد. البته بايد از بكار گرفتن لطف بيان و حفظ نزاكت - براى تذكر اشتباه استاد - دريغ نورزد و يا اينكه اگر مى داند كه خود استاد و شاگردان از غفلت و خلاف حق بودن سخن وى اطلاع دارند، به اصلاح غفلت و لغزش استاد به صورتى كه خود مى داند نپردازد، و بدان مبادرت نورزد؛ (بلكه با استاد در اين مورد مشورت كند. و بدينسان اگر ثابت شود استاد در پاسخ مساءله اى دچار لغزش شده است ، و جبران اشتباه استاد و اثبات حق ، يك امر فوت شدنى است و تدارك آن ، مشكل نبود، بايد شاگرد، همان راه و روشى را در اصلاح و جبران پاسخ اشتباه آميز استاد در پيش گيرد كه اخلاقا موظف بود در رفع اشتباه لفظى او به همان صورت عمل كند؛ ولى اگر موقعيت به گونه اى حساس و جبران ناپذير باشد كه موكول ساختن جبران اشتباه به جلسات ديگر، مشكل و دشوار باشد، مثلا استاد مى خواهد پاسخ سؤ ال را بر روى برگه و نامه استفتاء بنويسد و شخص سائل نيز، فردى بيگانه و يا از نقطه و مكانى دوردست آمده ، و يا آنكه خانه و سراى او دور باشد، و مى خواهد به سرعت از مجلس استاد به شهر و ديار خود بازگردد، يا آدمى بدزبان و هتاك باشد؛ در چنين شرائطى لازم است شاگرد، فى المجلس نخست با اشاره ، و سپس با صراحت ، استاد را نسبت به اشتباهش هشدار دهد (تا در صدد تدارك آن برآيد)؛ زيرا اگر شاگرد - در چنين موقعيت حساس - از اشتباه و لغزش استاد چشم پوشى كند و آنرا تذكر ندهد، به خود او خيانت كرده است . لذا بايد در صورت امكان با چاره جوئيهاى لطيف ، و گرنه ، با صراحت ، از چنين لغزشى پيشگيرى كرده و استاد را به حقيقت ارشاد نمايد.
    اگر استاد براى تصحيح كتاب و درس شاگرد، در نقطه اى از كتاب ، متوقف شد، بايد شاگرد در برابر آن نقطه و آن موضع از كتاب ، چنين بنويسد: (بلغ ‌العرض ) يا (بلغ ‌التصحيح ) يعنى عرض و مقابله و تصحيح كتاب و درس ، بدينجا رسيده است .
    5 - استمرار در سعى و كوشش و بررسى محفوظات
    پس از آنكه شاگرد در حفظ كردن و تصحيح و مطالعه و امعان نظر، درسها را از لحاظ اهميت ، درجه بندى كرد، و اهميت آنها را به ترتيب ، مورد رسيدگى قرار داد، و وظيفه خويش را درباره آنها به انجام رسانيد بايد معلومات و محفوظات خود را مورد مذاكره قرار داده و تفكر و تعمق در آنها را استمرار دهد، و فوائد و نكاتى را كه از اين محفوظات استنباط مى شود و به دست مى آيد مورد اهتمام و توجه قرار داده ، و درباره آنها با برخى از حاضران جلسه درس استاد، به گفتگو و مباحثه بپردازد.
    درباره اين موضوع - ضمن بحثهاى آينده - بيان مفصلترى را در پيش داريم .
    6- برنامه ريزى ساعات شبانه روزى براى اشتغالات علمى
    شاگرد بايد اوقات و فرصتهاى شبانه روزى خود را طبق برنامه تحصيلى خود، تقسيم بندى و طرح ريزى نمايد؛ زيرا اين كار يعنى داشتن برنامه روزانه و تقسيم اوقات ، موجب بركت و ازدياد عمر علمى و فرصتهاى تحصيلى دانشجو مى گردد. شاگرد بايد بازمانده عمر خويش را غنيمت بشمارد؛ زيرا بازمانده عمر انسان آنچنان گرانبها است كه نمى توان آنرا ارزيابى نموده ، و قيمت و بهائى براى آن تعيين كرد.
    بهترين اوقات و فرصت ها براى حفظ كردن ، سحرها و ساعات پس از نيمه شب . و عالى ترين فرصت براى بحث و گفتگوهاى علمى ، ساعات بامدادان . و مطلوب ترين موقع براى كتابت و نگارش ، اوقات نيمروز. و سودمندترين لحظه ها براى بررسى و مطالعه و مذاكره ، شبانگاهان و بازمانده ساعات روز مى باشد.
    از گفته ها و بياناتى كه تجربه نيز آن را تاءييد مى كند اين است كه حفظ كردن مطالب در شبانگاهان از حفظ كردن در ساعات روز، نافع تر مى باشد؛ چنانكه حفظ مطالب در حالت گرسنگى و عدم امتلاء معده ، سودمندتر از هنگام سيرى است .(357)
    اگر شاگردى بخواهد در حفظ و غوررسى معلومات خود، كاملا موفق و كامياب گردد بايد جا و مكانى خالى از اغيار و به اصطلاح : محل دنجى را انتخاب كند كه از عوامل سرگرم كننده و مشغول ساز از قبيل سر و صدا و سبزه و گياه و رودهاى جارى و راه ها و شوارع پرتراكم - كه رفت و آمد و حركات در آنجا زياد است - بدور باشد؛ زيرا اين عوامل ، مانع آسايش دل و آرامش و فراغ خاطر مى باشد، و موجبات تفرق و پريشانى قلب و انديشه آدمى را فراهم مى سازد.
    7- انتخاب روز و ساعت ويژه براى آغاز به درس
    شاگرد بايد درس خود را در ساعات نخستين بامدادان قرار دهد؛ چون در حديث آمده است :
    (( (بورك لامتى فى بكورها) )) (358)
    ساعات نخستين بامدادان ، به عنوان لحظات مبارك و پربركتى براى امت و پيروان من قرار داده شده است .
    و نيز در حديث ديگر مى بينيم كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد: (در لحظات صبحگاهى ، جوياى دانش باشيد؛ زيرا من از پروردگار خويش ‍ درخواست نمودم كه صبحگاهان را لحظات خير و بركت و فزونى و سعادت براى امتم قرار دهد)(359) .
    شاگرد بايد روز پنجشنبه را روز آغاز درس خود قرار دهد. و در برخى از روايات آمده است : (روز شنبه و يا پنجشنبه ، درس خود را آغاز كند. و بر حسب روايات ديگر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: علم و دانش را در روز دوشنبه جويا شويد، (و درس خود را در چنين روزى آغاز كنيد)؛ زيرا خداوند متعال در چنين روزى ، راه را براى افراد پوياى علم و دانشجويان ، هموار مى سازد)(360) .
    و نيز روايت شده است كه روز چهارشنبه براى شروع به درس ، روز مناسبى است ؛ زيرا (هر كارى كه در روز چهارشنبه آغاز شد به فرجام و پايان خود، رسيد).
    البته يكى از علماء - روز يكشنبه را - به عنوان روز مناسبى - براى شروع به درس انتخاب كرده است ؛ ولى من به ماءخذ و سندى براى اين انتخاب ، در كتب حديث ، واقف نشده ام .
    (با توجه به اينكه روايات در مورد شروع به درس در هر يك از روزهاى هفته ، مختلف به نظر مى رسد، چنين به نظر مى رسد كه جز روز جمعه ، هر يك از روزهاى هفته براى اين كار مناسب است ، براى هر يك از اين روزها - از لحاظ شروع به درس - ماءخذ روائى وجود دارد؛ ولى روز يكشنبه از ديدگاه مؤ لف ، از نظر مدرك روائى ، مورد ترديد مى باشد).

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  3. #73
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    8 - شدت اهتمام در مطالعه و بررسى مسائل مربوط به درس حديث
    شاگرد بايد حديث را در آغاز ساعات روز از استاد، سماع نموده و در چنين لحظاتى به شنيدن حديث ، مبادرت ورزد. در مساءله سماع حديث و اشتغال به علوم مربوط به آن ، و نيز بررسى و مطالعه در اسناد، رجال ، معانى ، احكام ، فوائد و نكات ، لغت ، تواريخ ، صحيح ، حسن ، ضعيف ، مسند، مرسل و ساير انواع حديث ، هيچگونه مسامحه و سهل انگارى را روا نداند. (بايد اين گونه مسائل را كه با درس حديث ، پيوند و ارتباط مستقيم دارد به دقت مورد مطالعه و بررسى قرار دهد)؛ زيرا مطالعه و غوررسى اين مسائل در درس حديث ، يكى از دو بال و دو بازوى كسى است كه عالم و آگاه نسبت به شريعت بوده و مفسر و مبين احكام دينى است . بازو و بال ديگر عالم دينى ، قرائت و خواندن حديث است . (و يك فرد عالم دينى به مدد اين دو بال و بازوى نيروبخش ، مى تواند در فضاى دل انگيز و روح افزاى آئين و احكام الهى بپرواز درآمده و تمام زواياى اين جو آسمانى و الهى را درنوردد).
    شاگرد نبايد به صرف سماع و شنيدن حديث ، اكتفاء و قناعت كند؛ بلكه بايد به درايت و (درك معانى و مفاهيم حديث ) اهتمام فراوانترى را مبذول دارد. زيرا هدف و مقصود از نشر و تبليغ حديث ، درايت (و بازيافتن مفاهيم و محتواى حديث و عمل كردن به آن ) مى باشد.
    9- دقت و بررسى مطالعات و محفوظات و منابع آن ها
    در مورد روايت و نقل كتبى كه نزد استاد، قرائت كرده ، و يا شخصا آن ها را مورد مطالعه قرار داده ، و به ويژه راجع به محفوظات خود - كه از لابلاى اينگونه كتب فراهم آورده است - اهتمام و عنايت كافى مبذول دارد (و از بذل دقت و امعان نظر در نقل از اين كتب ، و نيز نقل محفوظات خود، دريغ ننمايد)؛ زيرا اسانيد(361) (يعنى اسناد به رجال و مراجعى كه شاگرد در نقل و روايت خود بدآنها متكى است ) و روايات و حكايات خود را به آن ها استناد مى نمايد به عنوان (انساب ) و شناسنامه و مشخصات بنيادى آن كتب تلقى مى شود.
    شاگرد و دانشجو بايد در تلقى واژه هائى كه استاد به كار مى برد و يا شعرى كه مى خواند و يا خود مى سرايد، و يا تعبيرهاى دلچسبى كه استاد در ساختن و پرداختن آنها اعمال ذوق و سليقه مى كند (و يا كتابى كه تاءليف مى نمايد) حرص و شوق و علاقه شديد خود را به كار گيرد، (و حالت اشتياق و دلبستگى خويش ‍ را در تلقى صحيح اين مطالب و دريافت آن در خود بيدار سازد).
    بايد او سعى كند كه امور و مسائل مهم و پرارزش را نقل و روايت كرده و در صدد شناسائى كسى برآيد كه استاد او، معلومات خويش را از وى اخذ كرده است و نيز درباره اسناد مراجع بيانات استاد و امثال آن ها كسب اطلاع و آگاهى نمايد.
    10- صيانت و پاسدارى از دانش و سرمايه هاى علمى از طريق كتابت و نگارش آن
    اگر شاگرد به بررسى و كاوش در محفوظات خود - كه از كتب مختصر و نوشته هاى فشرده فراهم آورده است - موفق گردد و به ضبط اشكالات موجود و نكات پرارزش و سودمند آن ها دست يابد، بايد از مرحله اختصار و فشردگى ، به بحث و تحقيق درباره كتب و مطالب مبسوط و گسترده تر و بزرگ تر از كتاب هاى قبلى ، يعنى كتب مفصل ، منتقل گردد. اين انتقال بايد با بررسى هاى دقيق و اهتمام و كوشش هاى مستمر و مستحكمى ، همراه باشد و بايد نكات باارزش و مسائل دقيق و شاخه و برگ هاى جالب و كيفيت حل مشكلات ومسائل پيچيده علمى و جهات امتيازات مسائل متشابه مربوط و تمام علوم و فنونى را كه دست اندر كار مذاكره آن ها است ، و در ضمن مطالعه كتب و يا از طريق استفاده و استماع از استاد، بدآنها دست يافته است آن ها را از طريق تعليق و نگارش ضبط نمايد.
    شاگرد نبايد هيچ نكته سودمندى را كه شخصا به آن برخورده است و يا از ديگران شنيده - ولو آنكه درباره هر علم و فنى باشد - ناچيز و حقير تلقى كند؛ بلكه بايد هر چه زودتر به نگارش و حفظ آن مبادرت ورزد. از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است كه فرمود: (قيدوا العلم ): علم و دانش را به قيد و بند در آريد. عرض كردند: راه و رسم آن چيست ؟ فرمود: كتابت و نگارش آن (362) (مى تواند راه فرار و گريز آنرا مسدود سازد و ناگزير، پايدار و پابرجاى ماند). و نيز روايت كرده اند كه يكى از انصار با نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) مجالست و شد آمد مى كرد و سخنانى از آن حضرت مى شنيد كه براى او خوش آيند و شگفت انگيز بود و احساس مى كرد كه علاقه و دلبستگى شديدى به اين سخنان دارد؛ ولى نمى توانست بيانات آن حضرت را در خاطرش نگاهدارد. به همين جهت مراتب نگرانى و شكوه خود را - راجع به نسيان و فراموشى - با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در ميان گذاشت . حضرت به او فرمود: از دست خود مدد گير. و به دست او اشاره فرمود كه سخنانش را بنويسد(363) . لذا گفته اند: كسى كه معلومات و مايه هاى علمى خود را بر روى نوشت افزار و كاغذ نياورد و آنرا ثبت و ضبط نكند، نمى تواند اين مايه ها را در شمار علم و دانش خويش محسوب نمايد؛ (چون اينگونه مايه هاى ضبط ناشده ، فرار و گريزان است . و تا آنگاه كه نوشته نشود اين سرمايه ها مورد دستبرد نسيان و تطاول فراموشى واقع مى شود، و حامل علم ، از آن تهيدست مى گردد).
    ما در ضمن بحث از آداب كتابت و نگارش - به خواست خداوند متعال - اخبار و احاديث ديگرى را در اين باره ياد خواهيم كرد.
    11- اغتنام فرصت دوران نشاط و جوانى و لزوم والائى همت
    شاگرد بايد در جد و جهد و كوشش و پويائى از علم ، بيش از حد معمول اهتمام ورزيده ، و بى اندازه دامن همت به كمر زند. و در بهره مند شدن از ميراث انبياء (عليهم السلام ) به مقدار كم و ناچيز، قناعت و بسنده نكند. وقت فراغ و آسايش خاطر و حالت نشاط و شادابى و آغاز دوره جوانى و برنائى را - قبل از آنكه عوامل و عوارض تباه گر و رياست و جاه و مقام بدان هجوم آورد - غنيمت بشمارد؛ زيرا بطالت گرائى و گرفتارى انسان به هر نوعى از رياست و سرپرستى ، كشنده ترين و سخت ترين دردها و مشكل ترين و بدخيم ترين بيماريها براى پيشرفت تحصيلى است .
    شاگرد بايد از تيررس اين حالت ، سخت بر حذر باشد. اگر كسى خويشتن را از هر لحاظ، كامل تلقى كند و خود را از اساتيد، بى نياز بيند؛ - اگر درست بينديشد - اين حالت غرورآميز، عين نقص بينش علمى و حقيقت جهل و نادانى ، و نمايانگر حماقت و كم خردى ، و نمودار قلت سرمايه علمى و معرفت او است . (انسان نبايد خود را در هيچ مرحله اى از مراحل علمى ، متوقف سازد، و در خويشتن ، احساس كمال و بى نيازى كند؛ زيرا مجهولات و نكات نايافته و ناشناخته علمى ، آنقدر فراوان و گسترده است كه عمر نوح ، و بلكه عمر هستى جهان ، براى بازيافتن و كشف آنها نارسا و قاصر است ، تا چه رسد به عمر كوتاه دوران تحصيل كه فقط انسان مى تواند در اين دوره ، قطره اى از درياى ژرفنا و گسترده نقاط مجهول علمى را در اختيار شاگرد قرار داده و يا خود از آن بهره مند گردد.
    12- حفظ همبستگى و ادامه استمرار شركت در جلسات درس
    بايد شاگرد، ملازمت و همبستگى خويش را با جلسه درس ، و بلكه در صورت امكان با هر نوع جلسات استاد، حفظ كند؛ زيرا در سايه اين همبستگى ، خير و بركت مراتب تحصيل علم و ادب ، رو به فزونى گذاشته و شاگرد بيش از پيش به نكات سودمند و متنوعى دست مى يابد كه شايد ممكن نباشد اين نكات را از لابلاى كتب و دفاتر علمى بازيافت . (دسترسى به اين نكات سودمند به وقت و فرصت فراوانى نياز دارد تا بتوان به برخى از آنها در كتب و نوشته ها آگاهى پيدا كند. ولى استاد در طى جلسات علمى ، بيشترين نكات ارزشمند را بى دريغ و بدون زحمت ؛ در اختيار شاگرد قرار ميدهد)؛ چنانكه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در حديثى كه قبلا از آن ياد كرديم به همين نكته اشاره كرده و فرموده است : نبايد (از طولانى شدن همنشينى و مجالست با عالم و دانشمند، خاطرت ملول و آزرده شود؛ زيرا عالم و دانشمند همچون خرما بنى است كه بايد در پاى آن به انتظار بنشينى و چشم براه آن باشى تا رطب منافع و نكات گوارائى از آن براى تو فروافتد(364) . (و شهد آن ، كامت را شيرين سازد).
    شاگرد نبايد همت خود را فقط به شنيدن درس اختصاصى خويش ، محدود سازد؛ زيرا اكتفاء كردن به درس شخصى و اختصاصى ، نشانه كوتاهى همت او است ؛ بلكه بايد براى اشتغال به دروس ديگر همت گمارد؛ چون درس هاى متنوع و متعدد استاد، گنجينه هاى گوناگون و گوهرهاى رنگارنگ و متنوعى است كه بايد شاگرد - در صورتى كه داراى هوش و استعداد و ظرفيت و تحمل كافى باشد - از هر درى كه فراسوى او در برابر اين گنجينه و گوهرها گشوده مى شود، توشه اى برگيرد. و به اصطلاح : (دم را غنيمت شمارد). لذا بايد با شاگردان و دوستان ديگر، در آن دروس مشاركت نموده و چنين فرض كند: هر درسى كه استاد بدان سرگرم مى گردد از آن اوست (و در عداد و شمار درس اختصاصى او به حساب مى آيد).
    اگر دانشجو احساس نمايد كه توانائى لازم براى ضبط و دريافت همه دروس را ندارد، بايد سعى كند به دروسى - كه از لحاظ ارزش و اهميت در درجه نخست قرار دارد - خويشتن را به ترتيب اهميت آنها سرگرم سازد. آرى بايد شاگرد اين آداب را در دروس (مفرقه )(365) و غيررسمى رعايت كند.
    اما در مورد درس (تقاسيم ) (366) يعنى دروس برنامه اى و رسمى بايد گفت : شاگردى كه قدرت و توانائى ضبط و دريافت مطالب چنين دروسى را دارا نباشد، ورود او در آن دروس ، شايسته نيست .
    13- رعايت آداب ورود به جلسه درس
    آنگاه كه شاگرد وارد جلسه استاد مى گردد. بايد با صدائى رسا - كه به گوش همه حاضران جلسه مى رسد - بر آنها سلام و تحيت گويد. و سلام و درود گرم تر و صميمانه ترى را اختصاصا به استاد، تقديم دارد.
    برخى از دانشمندان معتقدند: جلسات درس و حلقات علمى - كه حاضران مى خواهند سرگرم بحث و مذاكره در آن گردند - از جمله موارد و مواضعى است كه نبايد هنگام ورود به آن ، بر حاضران سلام كرد. و گروهى از علماء، اين نظريه را تاءييد و پسند كرده اند. اين نظريه ، نظريه اى در خور حق و صواب و به جا مى باشد؛ زيرا عكس العمل سلام كردن تازه وارد، اين است كه حاضران به درود و تحيت او پاسخ گويند، و اين پاسخ دادن - احيانا آنانرا از مسير بحث ، منحرف ساخته و حضور قلب و تمركز فكر آنها را از ميان مى برد، چنانكه غالبا چنين حالتى به حاضران دست مى دهد، به ويژه اگر در اثناء تقرير و توضيح يك مساءله علمى ، يك فرد تازه واردى را با سلام كردن خود، رشته سخن استاد و شاگردان را از هم گسيخته سازد، زيان چنين عملى از زيان موارد و مواضعى كه نبايد در آن موارد به سلام مبادرت نمود، فزونتر مى باشد.
    با توجه به اين نكته ، اگر شاگردى بخواهد در اينگونه مواقع حساس ، وارد جلسه درس گردد بايد - در صورت امكان - محلى را در داخل جلسه درس انتخاب كند كه از ديدگاه استاد، مخفى باشد به طوريكه استاد - تا آنگاه كه از تدريس فارغ مى شود - متوجه حضور او نگردد. ورود شاگردان با چنين كيفيتى به جلسه درس ، علاوه بر آنكه با ضوابط ادب و نزاكت تواءم است ، موجب مى گردد حق آن ايفاء شود و نيز حق بحث و تحقيق - از لحاظ مصونيت آن از عوامل مشغول كننده و پريشان ساز - اداء گردد. و در نتيجه جمع ميان اين دو حق امكان پذير خواهد گشت .
    14- رعايت موازين جلوس در جوار معلم .
    آيا در چه شرائطى مى توان در جوار استاد و در كنار او قرار گرفت ؟
    شاگرد پس از تقديم سلام ؛ نبايد هنگام ورود به جلسه درس از روى سر و گردن حاضران گام بردارد تا خود را به استاد، نزديك سازد و در جوار او قرار گيرد. لذا اگر مقام علمى و مراتب سنى او در حدى نباشد كه بتواند در جوار و كنار استاد بنشيند، (حق ندارد به خاطر تقرب به استاد، از سر و كول ديگران عبور نمايد)؛ بلكه بايد به همان جائى كه رسيد جلوس كند، چنانكه در اين باره حديثى به ما رسيده است (367) .
    اگر استاد و يا حاضران مجلس درس ، صريحا او را به طرف صدر مجلس و نشستن در كنار استاد دعوت كنند، و يا آنكه مقام و منزلت او ايجاب كند كه در جوار استاد جلوس نمايد، و يا اينكه بداند كه استاد و يا حاضران ، سخت علاقه مندند و ترجيح مى دهند كه او در كنار استاد قرار گيرد، و يا نشستن او در جوار استاد، مقرون به مصلحت شاگردان ديگر باشد؛ به اين صورت كه مثلا استاد مى خواهد با او به گونه اى مذاكره نمايد كه مذاكره وى براى حاضران ، سودمند افتد، و يا اينكه چنان شاگردى مسن تر از ديگران ، و يا داراى صلاحيت و فضيلت فزونترى است ، (در چنين مواردى ، اين شاگرد مى تواند از ميان جمعيت ، راهى را به سوى استاد بگشايد) و هيچگونه مانع اخلاقى براى چنين رفتارى وجود ندارد. (و اساسا در اينگونه موارد، شاگردان ديگر موظفند اخلاقا راه گشاى چنين شاگردى به سوى استاد باشند تا در جوار و كنار او قرار گيرد).

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  4. #74
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    15- رعايت حق اولويت ديگران نسبت به محل جلوس
    اگر مقام و منزلت و موقعيت شاگرد، ايجاب كند كه در كنار استاد باشد بايد سعى كند خويشتن را به استاد نزديك ساخته و در جوار او قرار گيرد، تا بدون زحمت و مشقت ، سخنان استاد را كاملا درك و استماع نمايد. ولى نبايد آنقدر خود را به استاد نزديك سازد كه عمل او به عنوان سوء ادب و خروج از حدود نزاكت تلقى گردد. و چنانكه قبلا نيز يادآور شديم : لباس و يا عضوى از اندام خود را بر روى لباس و مسند و مخده و سجاده و بساط و فرش مخصوص استاد قرار ندهد.
    بايد متذكر شويم كه اگر شاگردى قبل از ديگران ، محلى را براى نشستن در مجلس درس انتخاب كرد، او از ديگران نسبت به آن محل ، احق و اولى است ، و روا نيست كه فرد ديگرى او را از جاى خود بركند و ناآرامش ساخته و محل او را اشغال نمايد؛ اگرچه بر حسب موازين آداب جلوس ، چنين فردى داراى لياقت و شايستگى فزونترى بوده و جلوس او در آن محل سزاوارتر باشد.
    يكى از دانشمندان ميگويد: در چنين شرائطى از اين پس ، حق شاگرد نسبت به آن محل و مكان ، پايدار مى ماند، و همانند پيشه ور و دستفروشى كه در بازار و گوشه اى از خيابان ؛ با محل و مكانى ، انس يافت به خاطر جدا شدن و دورى موقت او از آن مكان ، حق اختصاص وى از ميان نمى رود. اگر شاگردى در مجلس ‍ درس استاد، جا و مكانى ويژه براى خود انتخاب كرد و بدان ماءنوس گشت - اگر يكى دو روز نتوانست در درس شركت كند و سپس موفق به حضور و شركت در جلسه درس گردد - حق او نسبت به آن مكان ، محفوظ خواهد ماند. و همين حكم درباره نمازگزار نيز جارى است كه متضمن فائده اى در نماز مى باشد و اين فائده عبارت از ذكر، و امثال آن است .
    16- رعايت ادب و نزاكت نسبت به حاضران جلسه درس
    بايد رفتار شاگرد نسبت به رفقاء و حاضران جلسه درس ؛ تواءم با ادب و نزاكت باشد؛ زيرا در حقيقت ، اظهار ادب نسبت به آنها به منزله ادب نگهداشتن با استاد و احترام و ارج نهادن به جلسه درس او است . بنابراين شاگرد، اخلاقا موظف است بزرگسالان و همگنان و رفقاء و دوستانش را در مجلس درس استاد، ارج نهد و حق آنانرا از لحاظ احترام ، اداء نمايد.
    17- نبايد محل جلوس ديگران را اشغال كرد
    شاگرد نبايد مزاحم هيچيك از شركت كنندگان جلسه درس گردد، و نيز نبايد متوقع باشد و ترجيح دهد كه كسى از جاى خود برخيزد و آنرا به او پيشكش كند. و اگر كسى هم حاضر به اين امر شد، موظف است تسليم تعارف او نشود، و به جاى او در آن مكان ننشيند؛ چون پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) انسان را از چنين عملى ، نهى كرده و فرموده است : نبايد كسى را از جاى خودش بلند كرد تا خود در آنجا بنشيند. و نيز اضافه فرمود: (ولى بهتر است به جاى اينكار، مجلس را براى واردين ، گشاده و گسترده سازيد(368) ) تا (فرد تازه وارد براى جلوس خود جا و مكانى بيابد).
    آرى ، اگر نشستن شاگردى در جاى شاگردى ديگر، مقرون به مصلحت و فائده اى براى حاضران جلسه درس باشد، و از شواهد و قرائن نيز چنين برآيد كه اين شاگرد، سخت علاقمند است كه در جاى او جلوس كند، در چنين صورتى اشغال جاى شاگرد ديگر، اخلاقا بلامانع است ، (يعنى مى تواند جاى فرد ديگرى را با رضاى خاطر او اشغال كند).
    18- شاگرد بايد در رده حلقه درس قرار گيرد
    شاگرد نبايد - بدون نياز و ضرورت - در ميان حلقه درس و يا جلوى شاگرد ديگرى جلوس كند؛ چون از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است كه آنحضرت ، كسى را كه در ميان حلقه و مجلس درس بنشيند، مطرود از مهر و لطف الهى معرفى فرموده است (369) .
    البته اگر - به خاطر تنگى و محدوديت محيط جلسه درس و يا به علت ازدحام و انبوه بودن جمعيت و يا براى شنيدن درس - ناگزير به جلوس در ميان حلقه مجلس درس گردد، نشستن او بدينگونه بلامانع است .
    19- نبايد هنگام جلوس ، ميان دو فرد ماءنوس ، جدائى انداخت
    شاگرد نبايد - به منظور انتخاب جا و مكان نشستن - ميان دو برادر، و يا ميان پدر و پسر، و نيز ميان دو فرد نزديك و خويشاوند، و يا ميان دو يار محب و دوستدار يكديگر - جز با رضاى خاطر و تمايل آنها - جلوس كند؛ چون پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) از نشستن ميان دو فرد ماءنوس با يكديگر - باستثناى مواردى كه طرفين اجازه دهند - نهى فرموده است (370) .
    20- رعايت آسايش حاضران
    حاضران و شركت كنندگان در جلسه درس ، اخلاقا موظفند به محض ورود شخص تازه وارد، بدو تهنيت گفته ، و براى نشستن او، مجلس را آماده ساخته و براى او جائى باز كنند و به خاطر او، مجلس را گشاده و محياى جلوس وى سازند و در خور شاءن و مقامش - آنگونه كه به امثال و اقران او احترام مى گذارند - شخصيت او را ارج نهند.
    اگر براى جلوس او، جلسه آماده و گشاده گردد تا جائى براى نشستن او فراهم شود، و نيز احساس كند كه خود حاضران در مضيقه قرار گرفته اند، خويشتن را به اصطلاح : جمع و جور كند و خود را نگستراند و بر روى زمين ، پهن نسازد. او نبايد با بر و پهلو و پشت خود به كسى تكيه كند. و نيز نبايد با پس و پيش رفتن ، خود را جابجا كرده ، و خود از ميان جمعيت بيرون افتد. (و بالاخره مزاحم ديگران نگردد و بايد رنج خود را در برابر راحتى ديگران ، با آغوش باز پذيرا باشد).
    21- عدم مداخله در درس ديگران
    شاگرد نبايد در درس اختصاصى ديگران ، سخنى به ميان آورد، سخنى كه با آن درس ارتباط ندارد، و يا موجب مى گردد كه رشته بحث و گفتگوى شاگردان و استاد را از هم گسيخته سازد. اگر گروهى ، درس خود را آغاز كردند نبايد سخنى را كه مربوط به درس گذشته و يا دروس ديگر است مطرح سازد، سخنى كه مى تواند آنرا در فرصتهاى ديگر به ميان آورد. كه بعدا قابل جبران و تدارك مى باشد. البته اگر استاد و شاگردان آن درس ، به او اجازه چنين كارى را بدهند، بازگو كردن مطالبى كه با آن درس بيگانگى دارد، بلامانع خواهد بود.
    22- عدم مداخله و مشاركت در سخن ديگران
    هيچ شاگردى اخلاقا حق ندارد، ضمن گفتگوى شاگرد ديگر، يعنى شاگردى كه با استاد، سرگرم گفتگو است با او همصدا و همزبان گردد، و در سخنان آندو شركت نمايد. بخصوص او حق ندارد ضمن بحث و مذاكره استاد نيز در ايراد مطلب با او هم آواز شود.
    يكى از حكماء مى گويد: (ادب و نزاكت ، ايجاب مى كند كه انسان در سخنان و گفتار استاد و يا هر كسى ديگر، مشاركت و دخالت (نابجا) نكند؛ اگرچه داراى اطلاع و آگاهى فزونترى نسبت به آن سخنان باشد)(371) .
    شاعرى (372) نيز در اين باره گويد:
    (( و لاتشارك فى الحديث اهله
    و ان عرفت فرعه و اصله ))
    در گفتار اهل سخن و مذاكره ، دخالت نكن ، اگرچه اصل و فرع و ريشه و شاخه سخن آنان را قبلا شناسائى كرده باشى .
    لكن اگر خود گوينده (يعنى استاد و يا شاگرد) به اين دخالت ، رضايت دهند، هيچ مانعى براى اين كار، وجود ندارد.
    23- ادب نگاهداشتن با استاد و شاگردان
    اگر يكى از شاگردان به شاگرد ديگرى اسائه ادب نمود - بجز استاد - هيچ فرد ديگرى حق نهى و تنبيه او را ندارد، مگر آنگاه كه استاد، آن فرد را موظف سازد تا از اسائه ادب چنان شاگردى جلوگيرى كند، و يا آنكه در سر و نهان - از طريق اندرز و نصيحت - مانع اسائه ادب آنها نسبت به يكديگر گردد.
    اما اگر يكى از شاگردان و حاضران جلسه ، با خود استاد برخلاف ادب و نزاكت رفتار كند، همه شاگردان موظفند - در حد توانائى خويش - او را توبيخ نموده و طردش سازند و از رفتار او جلوگيرى كنند، و در صدد حمايت و يارى از استاد برآيند ولو آنكه خود استاد از جسارت چنين شاگردى چشم پوشى و گذشت خويش را اظهار نمايد، معذلك بايد شاگردان به منظور اداء حق استاد، مانع جسارت شاگرد نسبت به او گردند.
    24- رعايت نوبت در درس
    آنگاه كه شاگرد مى خواهد درس خود را بر استاد بخواند، بايد نوبت خويش را از لحاظ تقديم و تاءخير، مراعات كند. او نمى تواند بدون اجازه و رضايت ديگران ، نوبت اختصاصى آنها را اشغال نموده و قرائت درس خود را جلو اندازد.
    روايت كرده اند كه (يكى از انصار براى طرح پرسشى ، حضور پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله ) رسيد؛ در اين اثناء مردى از قبيله ثقيف وارد شد، (و در حين گفتگوى مردانصارى با آن حضرت ، سخنى به ميان آورد) حضرت به او فرمود: يا اخاثقيف اى برادر،اين مرد انصارى ، پيش از تو، مساءله اى را با من در ميان گذاشت . كمى درنگ كن و در جاىخويش بنشين تا قبل از رسيدگى به خواسته تو، به برآوردن حاجت و نياز اين مردانصارى ، آغاز كنيم )(373) .
    گفته اند: شاگرد نبايد نوبت خود را در اختيار ديگران قرار دهد؛ زيرا اينگونه ايثار و گذشت از قرب ، و صرفنظر كردن از تقدم نوبت - (كه از رهگذر آن ، فرصت انسان از دست مى رود - نه تنها به عنوان كمال اخلاقى تلقى نمى گردد؛ بلكه به خاطر دورى و ناسازگارى با دانش آموختن )، نقص و كاهش همت انسان را در امر تحصيل نشان مى دهد.
    اگر استاد، چنين احساس كند كه چنانچه شاگردى نوبت ديگران را در اختيار گيرد، مقرون به مصلحت است و خود استاد نيز اجازه چنين كارى را صادر كند، بايد شاگرد - در مقام امتثال و اطاعت از امر استاد - درس خويش را در خارج از نوبت بخواند، البته با اين انديشه كه نظر و صوابديد استاد، تواءم به مآل انديشى و كمال بوده و هدف صحيحى را در اين كار منظور كرده است .
    بعضى از دانشمندان معتقدند كه اگر شاگرد، نوبت درس خود را در اختيار شاگرد غريب و ناآشنائى قرار دهد، اين كار او، در خور استحباب و مقرون به رضاى الهى است ؛ چون همه مردم تا حد دوردستى به احترام و ارج نهادن افراد غريب و حفظ حرمت و رعايت حال آن ها موظف هستند. در اين باره ، روايتى نيز از ابن عباس نقل شده است كه همين مطلب را تاءييد مى كند(374) .
    و بدينسان اگر براى شاگردى - كه درس او در نوبت بعدى قرار دارد - حاجتى ضرورى پيش آيد و شاگردى كه نوبت او مقدم است از اين پيش آمد، آگاه گردد (مستحب است كه نوبت خود را در اختيار چنين شاگردى قرار دهد تا درس خود را در نوبت اول بخواند و بتواند به حوائج ضرورى خويش رسيدگى نمايد).
    ملاك نوبت گرفتن عبارت از حضور در جلسه مى باشد، اگر چه پس از حضور، براى كارهاى ضرورى از قبيل قضاء حاجت و يا تجديد وضوء از جلسه خارج شود. البته نوبت او در صورتى محفوظ مى ماند كه بازگشت و عودت او به جلسه درس ، خارج از حد متعارف ، طولانى نگردد. (و الا نوبت و حق اولويت او از ميان مى رود).
    اگر دو شاگرد براى دو درس متفاوت ، در يك زمان در جلسه حضور يابند استاد بايد نوبت را براى شروع به درس هر يك از آنها مشخص سازد. بديهى است كه توسل به قرعه و استفاده از آن در صورتى صحيح است كه تعليم علمى كه تدريس مى گردد به حد وجوب و لزوم و ضرورت رسيده باشد. ولى اگر تعليم علم مورد نظر داراى وجوب و ضرورت نباشد، استاد در تعيين نوبت مخير است . البته در چنين شرائطى نيز مستحب است كه نخست ، رعايت ترتيب نوبت نموده ، و در صورت تساوى آنها از لحاظ حضورشان در جلسه درس به قرعه متوسل شود.
    اگر استاد همه شاگردان را - در صورت تساوى و برابر بودن آنها از لحاظ درك و فهم - در يك درس ، گردهم آورد، چنين كارى نيز جائز و روا مى باشد.
    معيد و مدرس مدرسه (كه اولى از ميان جمع شاگردان ، انتخاب مى شود، و استاد را در اعاده و توضيح درس يارى مى دهد) اگر به اقراء درس - آن هم در وقت معينى براى شاگردان مدرسه - موظف گردند، نمى توانند نوبت ديگران را بر نوبت شاگردان مدرسه - بدون اجازه و رضايت آنان - جلو اندازند، اگرچه شاگردان خارج از مدرسه ، قبل از شاگردان مدرسه ، در جلسه درس حضور بهم رسانده باشند. البته در صورتى كه تدريس و تعليم شاگردان خارج مدرسه به حد وجوب نرسيده باشد، و يا آنكه تعليم به همه آنها اعم از اهل مدرسه و جز آنها به سر حد وجوب برسد.
    ولى اگر تدريس به شاگردان خارج از مدرسه ، به سر حد وجوب برسد، و معيد و مدرس مدرسه ، در تدريس به اهل مدرسه ، احساس تكليف ضرورى و واجب نكنند، آيا چنين موردى از همان موارد استثنائى است (كه بتوان نوبت تدريس به آنانرا بر اهل مدرسه ، مقدم داشت ) و يا بايد به حكم وجوب و تكليف الزامى ، به آنان تدريس كرد و انجام وظيفه اختصاصى آن روز - يعنى تدريس به اهل مدرسه را - رها نموده تا در روز ديگرى انجام گيرد؟ و يا آنكه بايد نوبت اهل مدرسه را بر نوبت شاگردان خارج از مدرسه ، جلو انداخت ؟
    هر يك از وجوه فوق ، قابل عمل مى باشد. ولى بهتر آن است كه در آن روز - اختصاصا - به شاگردان خارج از مدرسه ، تدريس كند، و روز ديگرى را براى تدريس به شاگردان مدرسه ، اختصاص دهد.

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  5. #75
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    25- رعايت موازين جلوس در محضر استاد
    شاگرد بايد به هنگام درس - به همان كيفيتى كه قبلا بطور مفصل يادآورى كرديم - در برابر استاد، جلوس كند و به همانگونه كه در بخش هاى گذشته متذكر شديم ، بايد طرز نشستن او نمايانگر نزاكت و ادب او در محضر استاد باشد.
    وقتى به جلسه درس مى رود، كتاب درسى خود را همراه خود گيرد و شخصا آنرا با خود بردارد، (يعنى در اين كار از هيچ كسى كمك نگيرد)، و كتاب را در حال خواندن و قرائت - به صورت باز و گشاده - بر روى زمين قرار ندهد، بلكه آنرا به دست گرفته و از روى آن ، درس را قرائت كند.
    26- كسب اجازه از محضر استاد و خواندن دعاء به هنگام قرائت درس
    شاگرد نبايد - قبل از كسب اجازه از استاد - به قرائت درس آغاز كند. اين نكته را گروهى از دانشمندان يادآور شده اند(375) (كه بايد شاگرد براى قرائت درس ، از استاد كسب اجازه نمايد). و آنگاه كه استاد، اجازه قرائت را به او داد بايد (استعاذه ) كند، (يعنى از شر شيطان به خدا پناه برد و بگويد:
    (( اعوذ بالله من الشيطان الرجيم - يا - اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم - يا - استعيذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم ) )) .
    سپس نام خداوند متعال را بر زبان جارى سازد (و بگويد:
    (( بسم الله الرحمن الرحيم ) )) .
    پس از آن ، خداى را سپاس گفته و بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و خاندانش (عليهم السلام ) درود فرستد (مثلا به عنوان نمونه بگويد:
    (( الحمدلله رب العالمين ، و صلى الله على محمد و آله الطاهرين ) )) .
    بعد از آن ، دعاى خود را به استاد و والدين و همه استادان خويش و دانشمندان و خويشتن و ساير مسلمين ، نثار كند. و چنانچه دعاى ويژه اى نيز نثار مؤ لف كتاب درسى خود نمايد، كار خوب و پسنديده اى است .
    شاگرد بايد بدينسان - به هنگام آغاز نمودن به هر درس و يا تكرار و مطالعه و مقابله آن در حضور استاد يا در غياب او - عمل كند. و آنگاه كه درس را بر استاد قرائت مى كند، اختصاصا استاد را دعاء كند، و چنانكه گفتيم براى مصنف كتاب نيز از خداوند متعال ، طلب رحمت و مغفرت نمايد.
    وقتى كه دانشجو و شاگرد، دعاى خود را نثار استاد مى نمايد بايد چنين گويد: (رضى الله عنكم : خدا از شما راضى باشد) يا (رضى الله عن شيخنا: خدا از استاد ما راضى باشد) و يا بگويد: (رضى الله عن امامنا: خداوند از امام و راهبر ما راضى باشد) و امثال اينگونه دعاها كه بايد هدف آنها، عبارت از خود استاد باشد.
    آنگاه كه دانشجو از خواندن درس ، فراغت يافت ، بايد براى مرتبه دوم نيز استاد خود را دعاء كند، و استاد نيز به نوبه خود - در هر وقتى كه مشمول دعاى دانشجوى خود قرار گرفت - درباره او دعاء نمايد.
    اگر دانشجو در افتتاح درس خود، از خواندن و ياد كردن مضامين غفلت كند، و يا به علت بى اطلاعى و يا نسيان ، آنرا ترك نمايد، بايد استاد به او هشدار داده و مضامين فوق و دعاى مذكور را به وى تعليم دهد و آنرا به ياد او آورد؛ زيرا افتتاح درس با مضامين مذكور، از مهمترين آداب و آئين هاى دانش آموختن مى باشد. اخبار و احاديث نيز، همه مردم را موظف مى دارد كه در آغاز نمودن به كارهاى مهم ، نام خداى را به زبان آورده و سپاس او را به جاى آرند(376) . درس خواندن نيز از مهمترين و پرارزش ترين كارهاى انسان به شمار مى آيد.
    27- اهتمام به مذاكره و تكرار و اعاده سخنان استاد
    شاگرد بايد با كسانى كه همدرس او هستند و وى را در درس ، همراهى مى كنند و در مجلس درس ، مراقب نكات سودمند و قواعد و ضوابط و امثال آنها مى باشند (و آنها را به خاطر مى سپارند) بحث و مذاكره نمايد، و سخنان و بيانات استاد را ميان خود، اعاده و تكرار كنند؛ زيرا بحث و مذاكره درس ، متضمن فوائد مهمى است كه از هر جهت بر فوائد و عوائد حفظ كردن آن ، ترجيح دارد؛ (به دليل اينكه ممكن است حفظ كردن درس - احيانا - همراه با لغزش و اشتباه صورت گيرد؛ در حاليكه مذاكره آن ، بهترين راه براى حفظ كردن و نيز جبران اشتباه و لغزش مى باشد).
    شاگردان بايد بلافاصله پس از برخاستن از جلسه درس و پيش از تفرق اذهان و تشتت افكار، و از ياد رفتن و پراكندگى پاره اى از مسموعات از ذهنشان ، به مذاكره و مباحثه درس مبادرت ورزند و سپس در فرصتهاى مناسب نيز همين مذاكره را با ديگران تكرار كنند.
    بنابراين هيچ امرى از لحاظ اهميت به پايه مذاكره و مباحثه نمى رسد، و آن كسى كه طالب علم است براى مذاكره ، احساس حرج و دشوارى نمى نمايد. و يا اگر احساس دشوارى و ناهموارى مى نمايد، نبايد از اداء وظيفه نسبت به آن شانه خالى كند.
    اگر دانشجو براى مذاكره و مباحثه درس ، يار و رفيقى براى خود نيافت بايد خود با خويشتن مذاكره كند، و مفاهيم و تعابيرى كه از استاد شنيده است بر ذهن و خاطر خويش عرضه و تكرار نمايد تا به حفظ و پايدارى آن مدد كرده و آنرا بر صحيفه خاطر خود بنگارد؛ زيرا تكرار معنى و مفهوم علمى بر صحيفه دل و پهنه خاطر، همانند تكرار لفظ بر زبان مى باشد.
    كمتر اتفاق مى افتد كسى صرفا بر تفكر و تعقل بيانات استاد در جلسه درس ، اكتفاء كند و آنرا به دست فراموشى سپرده و از جاى خود برخيزد و جلسه درس را ترك گويد، و به هيچوجه آن درس را با خود و يا ديگرى تكرار و اعاده ننمايد، ولى در عين حال نسبت به آن درس ، موفق و كامياب گردد، (و اندوخته هاى ذهنى او پايدارى خود را حفظ نمايد).
    28- حفظ حرمت استاد به گاه مباحثه و اعاده درس
    دانشجويان بايد در خارج محيط جلسه درس ، به مباحثه و مذاكره آن مبادرت ورزند؛ ولى مى توانند پس از انصراف و فراغت استاد از درس ، در خود محيط جلسه درس ، اقدام به مذاكره و مباحثه مى كنند) - مذاكره خود را به گونه اى برگزار نمايند كه سر و صداى آنها به گوش استاد نرسد، زيرا اگر به كيفيتى مباحثه كنند كه سر و صداى آنها به گوش استاد برسد؛ اين عمل به عنوان سوء ادب و جسارت به استاد تلقى خواهد شد. به خصوص اگر چنين شاگردانى ، داراى (معيد) باشند و همين معيد، با صدائى رسا - كه آنرا به گوش استاد مى رساند - درس آنها را اعاده كند، و با قبول مسئوليت اعاده درس و سينه راست كردن و صدرنشينى خود، آنهم در محضر استاد، با وى هماوردى نمايد، اين رفتار به عنوان زشت ترين صفات و بيگانه ترين ، عمل نسبت به موازين اخلاق و آداب به شمار مى آيد.
    البته مورد استثنائى نيز وجود دارد، و آنهم عبارت از وقتى است كه استاد به خاطر مصلحت انديشى ، به شاگرد عادى و يا به شاگردى - كه داراى سمت (معيد) است - اجازه دهد تا در محضر او به مباحثه و يا اعاده درس ، دست يازد، (مثلا استاد مى خواهد شاگرد را از نظر بيان و كارآئى او در امر تعليم يا به منظورهاى ديگر، بيازمايد تا شايستگى او را براى مقام معلمى و تدريس ، و يا ساير اهداف ديگر احراز نمايد، و يا مراتب علمى او را امتحان كند؛ در چنين شرائطى ، شاگرد مى تواند در حضور استاد، داد سخن داده و به مذاكره و مباحثه و اعاده درس او مبادرت ورزد).
    29- رعايت موازين اخلاقى در نحوه مذاكرات علمى
    همه دانشجويان اخلاقا موظفند همان آداب و احتراماتى كه قبلا از آن ها نسبت به استاد، سخن رفت و يا آدابى قريب به آنرا نسبت به شاگردان مسن تر از خويشتن و يا با (معيد) خود در مباحثات و مذاكرات علمى مراعات كرده و رفتارى آميخته با ادب و نزاكت را با آنها در پيش گيرند. دانشجويان نبايد با اينگونه افراد - آنگاه كه درباره گفتارشان ، شاك و مردد مى گردند - به ستيز برخيزند؛ بلكه بايد با آميزه رفق و مدارا، درباره گفتار آنها بررسى كرده و سرانجام - تا آنجا كه امكانات اجازه مى دهد - به بيان و توضيح حقيقت ، دست يابند.
    اگر دانشجويان پس از بررسى مطلب نتوانستند حق مطلب را با قاطعيت دريابند و شبهه و ترديدى در آنها به هم رسد بايد به منظور وصول به هدف ، به خود استاد مراجعه نمايند. و در مراجعه به او نيز، لطف بيان و حسن ادب را فراموش نكنند، و در صدد معرفى موافقان و مخالفان مطلب مورد بحث برنيايند؛ بلكه سعى كنند در ظل اين مراجعه صرفا به درخواست بيان حقيقت و روشن شدن حق - به هر صورت و كيفيت ممكن - قناعت نمايند.
    30- وظائف علمى و اخلاقى دانشجويان برجسته
    شاگردى كه به نوعى از دانش و كمالات علمى و اخلاقى ، در ميان همگنان ، برخوردار مى باشد بايد دوستان و رفقاى خود را ارشاد نموده و آنانرا به گردهم آئى و مذاكرات علمى و فراهم آوردن ذخائر فرهنگى ، ترغيب و تشويق نموده و بذل زحمت و كوشش را بر خود در راه علم ، هموار ساخته ، نكات سودمند و قواعد كلى و مطالب جالب را - از طريق مذاكره و گفتگوئى كه از محبت و دلسوزى مايه مى گيرد - به آنان تذكر دهد.
    چنين شاگرد سرشناس (و برخوردار از كمال نسبى در علم )، بايد بداند كه در ظل اين ارشاد و راهنمائى ، به خير و بركت و فزونى سرمايه دانش خويش - در سايه تفضل پروردگار - مدد نموده و خداوند متعال ، نورانيتى در دلش پديد مى آورد تا مطالب علمى در خاطرش استوار و پايدار بماند. علاوه بر اين مزايا، اينگونه شاگرد خوشنام و سرشناس و فاضل ، به خاطر ارشاد ديگران ، اجر و پاداش بزرگ و فراوانى را نصيب خويش ساخته و حسن نظر و التفات و مهر پروردگار را به خود جلب مى كند.
    اگر شاگردى كه واجد نوعى از كمالات علمى است از اينگونه ارشادات نسبت به همگنان خود دريغ ورزد از نظر بازده كار، در نقطه مقابل شاگرد سرشناس و دلسوز قرار مى گيرد، يعنى معلومات او پايدارى خود را از دست مى دهد، و اگر هم پايدار بماند، ثمربخش نخواهد بود و خير و بركت و فزايندگى سرمايه هاى علمى ، در اندوخته هاى ذهنى او به وجود نمى آيد؛ اين نكته براى گروه بسيارى از پيشينيان و پسينيان به تجربه رسيده است .
    شاگردى كه از نظر كمالات علمى ، شهرتى كسب كرده و از دانش فزونترى برخوردار است ، نبايد نسبت به ديگران ، رشك و حسد برده و آنانرا تحقير كند. او نبايد بر اقران و همگنان خود مباهات ورزيده ، و به خاطر درك و فهم جالب خويش ، و پيشتازى علمى نسبت به ديگران ، دچار عجب و غرور و خودپسندى گردد؛ چون او نيز رد رده همانان قرار داشته است ؛ ولى خداوند بر وى منت نهاده و او را در ميان همالان و دوستانش ، ممتاز و برجسته ساخته است .
    بنابراين بايد او سپاسگزار چنين نعمت و منت الهى بوده ، و در سايه استمرار سپاس خويش ، بركات و فزايندگى مايه هاى علمى را از خداوند متعال درخواست كند.
    اگر چنين دانشجوى ممتاز و برجسته و فاضل (به جاى تحقير ديگران و مباهات بر اقران و عجب و غرور و خودپسندى )، سپاس نعمت و منت الهى را پيشه خود سازد و در سايه آن ، شايستگى او در مسير تكامل ، قرار گيرد و فضيلت و شرافت اخلاقى او زبانزد ديگران گردد، به مراتب و مراحل علمى والاترى ارتقاء خواهد يافت .
    خداوند متعال ، ولى توفيق و ضامن كاميابى انسان در مسير فضيلت و عهده دار تكامل او در ارتقاء به والاترين مقام انسانيت و معنويت و مدارج عالى علمى است .
    باب دوم : آداب فتوى و مفتى و مستفتى
    مقدمه :
    در اين باب از مطالبى ياد مى كنيم كه داراى ارزش و اهميت زيادى است ؛ زيرا موضوع فتوى ، باب وسيع و گسترده اى است (كه مطالب فراوانى در زمينه آن وجود دارد). و لذا قبل از ورود در بحث مذكور، مقدمه زير را مى آوريم (تا اهميت مسئله فتوى روشن گردد):
    بايد دانست مسئله (افتاء) يعنى صادر كردن حكم و فتوى ، از مسائل بسيار مهم و پرمخاطره و در عين حال داراى پاداش بزرگ و فضيلت فراوان ، و موقعيت شكوهمند و گرانقدرى است ؛ زيرا مفتى و مجتهدى كه حكم و فتوى صادر مى كند، وارث انبياء و پيغمبران است ، و مى خواهد به اداء يك تكليفى كه واجب كفائى است قيام نمايد؛ ولى در معرض خطاء و لغزش ، و مواجه با خطر مى باشد؛ لذا گفته اند:
    (( (المفتى موقع نائب من الله تعالى ) ))
    كسيكه فتوى و حكم براى مردم صادر مى كند توشيح گرى است كه داراى مقام نيابت الهى مى باشد.
    لذا بايد بنگرد كه چه مى گويد، و بايد در گفتار خود عميقا دقت نمايد. درباره فتوى و آداب آن و لزوم درنگ انديشمندانه و احتياط و پرهيز كردن در آن ، آيات و اخبار و آثارى وارد شده است كه بخش هاى جالب و گزيده هائى از آن ها را در زير ياد مى كنيم :
    الف - آيات قرآنى راجع به صادر كردن حكم و فتوى :
    خداوند متعال در قرآن كريم . (آيات متعددى ) را درباره فتوى ياد كرده است كه موضوع فتوى يا مسائل مربوط به آن در آن ها به چشم مى خورد:
    (( (يستفتونك ، قل الله يفتيكم ) )) (377)
    اى پيامبر، مردم از تو استفتاء مى كنند، بگو كه خدا به شما فتوى مى دهد، و احكام را بيان مى كند.
    (( (و يستنبؤ نك احق هو، قل اى و ربى انه لحق ) )) (378)
    از تو خبرگيرى و سؤ ال مى كنند، يعنى از تو استفتاء مى نمايند كه آيا چنين موضوع ، يعنى عذاب و قيامت ، به حق است ؟ بگو آرى ، سوگند به پروردگارم كه آن موضوع قطعا به حق مى باشد.

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  6. #76
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    (( (يوسف ايها الصديق افتنا فى سبع بقرات سمان ...) )) (379)
    يوسف ! اى انسان صديق و راستين ، فتوى ده ، و براى ما درباره هفت گاو فربهى ... حكم صادر كن .
    خداوند متعال به منظور تهديد افراد (فاقد شرائط فتوى )، در جهت صدور حكم و فتوى مى فرمايد:
    (( (و لاتقولوا لما تصف السنتكم الكذب ، هذا حلال و هذا حرام لتفتروا على الله الكذب ) )) (380)
    براى آنچه زبانتان بدان گويا است ، دروغ را به وسيله آن جارى نسازيد كه اين چيز حلال و آن چيز حرام است ، تا مبادا بر خداوند متعال دروغ ببنديد.
    و يا مى فرمايد:
    (( (و ان تقولوا على الله ما لاتعلمون ) ))
    و بر حذر باشيد از اينكه درباره خداوند متعال ، چيزى را كه نمى دانيد بگوئيد.
    يا مى فرمايد:
    (( (قل اراءيتم ما انزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا قل الله اذن لكم ام على الله تفترون ) )) (381)
    از پيامبر، بگو گزارش كنيد آن مقدار از رزق و روزى را كه خداوند متعال براى شما فروآورد، و شما برخى از آن ها را حرام و بعضى را حلال قرار داديد. آيا خداوند به شما چنين رخصت و اجازه اى داده است ، و يا بر او دروغ مى بنديد؟
    ملاحظه كنيد كه خداوند متعال با چه كيفيتى ، مستند و ماءخذ حكم و فتوى را به دو نوع تقسيم فرموده : (نوعى از آن به گونه اى است كه انسان در صدور فتوى و اظهار راءى و نظر درباره آن ها - از طرف خداوند - ماءذون و مجاز مى باشد. و نوعى ديگر كه در اظهار نظر درباره آن ها مجاز نيست ). بنابراين اگر اذن الهى درباره راءى و نظرى تحقق نيابد (و تو شخصا) راجع به آن ها اظهار نظر كنى و فتوى دهى ، بر خداوند متعال دروغ و افتراء مى بندى .
    بنگر به گفتار الهى كه به عنوان حكايت از رسول و فرستاده اش - كه در پيشگاه وى ، گرامى ترين خلق او است - چگونه سخن مى گويد، آرى مى فرمايد:
    (( (و لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين ) )) (382)
    اگر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) پاره اى از سخنان را نابجا به ما نسبت مى داد، به دست خويش و نيروى خود از او برمى گرفتيم ، و سپس رگ گردن و قلب او را از هم مى دريديم .
    با توجه به اينكه خداوند متعال ، عزيزترين خلق خود را اين گونه ارعاب و تهديد مى فرمايد، انذار و تهديد او نسبت به ديگران چگونه خواهد بود آن گاه كه آنان در حضور خداوند و در برابر او سخنى را به دروغ و به نام او بر زبان مى آورند؟
    ب - احاديث مربوط به فتوى :
    سخنان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ):
    (خداوند متعال ، علم و دانش را بدينگونه از مردم دريغ نمى كند كه آن را از دست مردم بگيرد؛ بلكه علم و دانش را - از طريق برگرفتن علماء و دانشمندان از ميانشان - از دست آن ها مى گيرد، (و آنان را بدينطريق از نيروهاى انسانى حامل علم و دانش ، تهيدست و محروم مى سازد) تا آنگاه كه در ميان آن ها دانشمندانى را باقى نگذارد و سرانجام ، ناگزير گردند افراد نادان و فاقد علم را به عنوان رؤ سا و سرپرستان خويش انتخاب نمايند، و آنان نيز بدون بصيرت و آگاهى هاى لازم فتوى دهند، و خود گمراه شوند و ديگران را نيز به گمراهى سوق دهند(383) ).
    (اگر كسى فتوائى را اخذ كند كه فتوى دهنده بدون آگاهى لازم ، آنرا صادر كند گناه مستفتى در عهده كسى است كه به او فتوى داده است )(384) .
    (آن كسى كه در ميان شما از لحاظ فتوى و صادر كردن حكم ، داراى جراءت و جسارت فزون ترى است ، (بايد گفت ): همو نسبت به آتش جهنم ، داراى جسارت بيشترى مى باشد)(385) .
    (پرشكنجه ترين و معذب ترين مردم در روز قيامت ، عبارت از كسانى هستند كه ذيلا از آن ها ياد مى شود:
    1- كسى كه پيامبرى را به قتل رسانده باشد.
    2- كسى كه پيامبرى ، او را به قتل رساند.
    3- كسى كه بدون علم و آگاهى فتوى دهد و مردم را گمراه سازد.
    4- كسى كه دست اندر كار مجسمه سازى و پيكره تراشى جانداران گردد(386) .
    سخنان ائمه (عليهم السلام )
    اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود: (دو فرد، مبغوض ترين خلق نزد خداوند متعال هستند:
    1- فردى كه خداوند متعال ، او را به خود واگذاشته ، و مآلا از راه راست منحرف گشته و شيفته و مغرور راءى و گفتار بدعت آميز شده ، و دم از نماز و روزه مى زند. چنين فردى ، عامل و انگيزه اى براى فتنه و شيفتگى و فريب مردمى است كه شيفته او شدند، آرى او راه هدايت و رشد پيشينيان را گم كرده است ، او عامل و موجب گمراهى پيروانش - چه در زمان حيات و چه پس از مرگ خود - مى باشد، و بار گران اشتباهات و لغزشهاى ديگران را به دوش مى كشد.
    2- كسى كه جهل و نادانى خويش را همچون قماش و كالائى در ميان مردم ناآگاه و فاقد علم ، رواج مى دهد، و اسير و گرفتار تيرگيها و تاريكيهاى فتنه و شيفتگى به دنيا است . و او را انسان نماها، عالم و دانشمند مى نامند؛ در حاليكه چنين فردى هيچ روز كاملى را صرف علم و دانش نكرده است .
    آنگاه كه بامدادان از بستر خواب برمى خيزد، خواسته ها و تمايلات او در مورد چيزهائى فزاينده است كه اندك آن از فزونى آن بهتر مى باشد، (يعنى دنبال دنيا و يا معارف و معلومات كم ارزش است ). آنگاه كه از آب گنديده و لجنزار دنيا سيراب گشت ، و مطالب بى فائده اى را اندوخت ، و در ميان مردم بر كرسى قضاء و داورى نشست تا به اصطلاح به حل و فصل مشكلات بپردازد و در صدد جبران لغزشهاى ديگران برآيد، اگر همو با مطالب پيچيده و مهمى مواجه گردد، اراجيفى را با استمداد از راءى و نظر شخصى ، مى پردازد و سپس بر اساس آن ، حكم و فرمان قطعى صادر مى كند.
    پس بنابراين ، چنين فردى در امر شبهه بافى و لغزش پردازى و ياوه سرائى ، همچون عنكبوتى است كه تار و پودى (سست بنياد در پيرامون خويش ) مى تند و نمى داند كه آيا طريق صواب و راه حق را مى پيمايد و يا دچار اشتباه مى باشد.
    او نبايد چنين تصور كند كه نسبت به آنچه درباره آنها حس پذيرش ندارد از علم و آگاهى برخوردار است . لذا چنين شخصى - جز معتقدات خويش - روش ‍ و شيوه اى را به رسميت نمى شناسد.
    اگر او را با چيزى قياس كند و آنها را (با معيارهاى سليقه شخصى ) با هم بسنجد، (و نتيجه باطلى را از رهگذر آن به دست آورد)، در عين حال از اظهار راءى و نظر شخصى خود، هراسى ندارد و آنرا تكذيب نمى كند.
    و چنانچه مطلبى از نظر او مبهم و تاريك باشد - به خاطر جهل و ناآگاهى نسبت به آن - در اخفاء و كتمان آن مى كوشد تا به وى نگويند: نمى داند؛ و با وجود اين ، اظهار نظر كرده و حكم و فتوى صادر مى نمايد.
    او را بايد كليد تمام تيرگيها و نادانيها دانست (كه ابواب جهل و بى اطلاعى را در برابر ديدگان جامعه مى گشايد)، و سخت مرتكب اشتباه مى گردد و در وارى بى خبريها كوركورانه گام برمى دارد، و از آنچه كه بدان آگاهى ندارد پوزشخواهى نمى كند تا از دست و زبان مردم سالم بماند و بى نقص و عيب تلقى گردد.
    او نمى تواند در علم و دانش ، قاطعيتى كسب كند تا بتواند بهره و نصيبى براى خويش فراهم آورد. روايات و منقولات را در هم مى ريزد، و آن ها از هم متلاشى مى سازد؛ آنچنانكه باد و طوفان ، گياهان خشكيده و خس و خاشاك را از هم مى پراكند.
    ميراث هاى به ناحق از دست رفته از او گريان ، و خونهاى به ناحق ريخته از او نالان مى باشند. بر طبق حكم و فتواى او ناموس حرام ، حلال تلقى مى شود.
    براى پاسخ به پرسش هائى كه به دست او مى رسد احساس خلاء و تهيدستى مى نمايد. و بالاخره فاقد شايستگى رياستى است كه خود مدعى آن مى باشد و به ناحق مدعى علم به حق است )(387) .
    زرارة بن اعين از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده است كه از آن حضرت پرسيدم حق خداوند متعال بر بندگانش چيست ؟ فرمود: (آنچه را كه مى دانند بگويند و بر زبان آورند. و راجع به چيزى كه نمى دانند توقف و درنگ نموده و سخنى درباره آن به ميان نياورند)(388) .
    از ابى عبيده حذاء است كه گفت از امام باقر (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: (اگر كسى بدون علم و آگاهى كافى و در عين محروميت از هدايت به حق ، به صدور فتوى براى مردم دست يازد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب ، او را لعنت كرده و بار سنگين كسانى كه به فتواى او عمل كردند بدو مى پيوندد)(389) (و اين بار گران گناه آنها در روز قيامت بر دوش او سنگينى خواهد كرد).
    مفضل مى گويد: ابى عبدالله امام صادق (عليه السلام ) به من فرمود: (ترا از دو خصلت و دو خوى و دو شيوه كردار نهى مى كنم ، دو شيوه اى كه مردم به علت دچار شدن به آندو، گرفتار هلاك و نابودى گشتند: 1- با شيوه اى باطل و نادرست ديندارى كنى 2- ندانسته و نسنجيده به مردم فتوى دهى ). (اگر چنين نكنند، حق خداوند متعال را قطعا اداء كرده اند)(390) .
    از ابن شبرمه (391) (فقيه عامى ) است كه مى گويد: هر وقت حديثى را - كه از جعفر بن محمد (عليه السلام ) شنيده بودم به ياد مى آورم ، مى خواهد قلبم از هم بشكافد آن حضرت فرمود: (پدرم از جدم و او از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده است . (ابى شبرمه به دنبال اين جمله چنين مى گويد): سوگند به خداوند متعال كه پدرش بر جدش و جدش بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دروغ نبسته است كه آن حضرت فرمود: هر كس به قياسات (و معيارهاى شخصى و ملاكهاى خود، شناسائى كرده ) عمل كند، خود را دچار نابودى ساخته و ديگران را به نابودى مى كشاند، و آنكه ندانسته ، با اينكه احكام ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه را شناسائى نكرده است به صدور فتوى دست يازد موجبات هلاك و نابودى خود و ديگران را فراهم مى آورد(392) .
    ج - گفتار بزرگان دين درباره حساس بودن مسئله صدور فتوى :
    يكى از تابعين مى گفت : (من محضر صد و بيست نفر از انصار را درك كردم كه همگى آنها از اصحاب و ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بوده اند، اگر يكى از آنان از ديگرى درباره مساءله اى پرسش مى كرد، اين يكى به آنديگرى و آن ديگرى به شخصى ديگر، پاسخ به اين پرسش را ارجاع مى داد تا آنگاه كه اداء پاسخ به همان فرد اول بازمى گشت ).
    و همو اضافه مى كند: من در همين مسجد، محضر صد و بيست نفر از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را درك نمودم ، هيچيك از آنها حديثى را بازگو نمى كرد مگر آنكه علاقه مند بود برادر دينى او به جاى او سخن گويد. و هيچكسى نيز راجع به فتوائى مورد پرسش قرار نمى گرفت مگر آنكه مى خواست برادر ايمانى او آن فتوى را بيان كند).
    براء مى گويد: (من سيصد نفر از ياران پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) را كه در جنگ بدر شركت كرده بودند ديدم ، همه آنها به گونه اى بسر ميبردند كه مايل بودند يار و رفيقشان بجاى آنها فتوى صادر كند).
    ابن عباس مى گفت : (اگر كسى در هر مساءله اى (بدون مطالعه ) اظهار نظر كند، و به مردم فتوى دهد، ديوانه اى بيش نيست ).
    يكى از پيشينيان مى گفت : (عالم و دانشمند دينى ، فضائى خالى ، ميان خدا و خلق او را جبران نموده و واسطه ميان آنها است ، لذا بايد او بنگرد با چه كيفيتى در ميان آنها وارد مى شود و اين خلاء را جبران مى كند).
    يكى از بزرگان به يكى از اصحاب فتوى مى گفت : (چنان مى بينم كه به مردم فتوى مى دهى . آنگاه كه شخصى نزد تو مى آيد و درباره مساءله اى از تو سؤ ال مى كند اهتمام و كوشش تو نبايد در اين جهت محدود و مصروف گردد كه او را صرفا از آن حالتى كه دچار آنست رهائى بخشى و بارى به هر جهت به او پاسخ گوئى ؛ بلكه بايد سعى و همت تو در آن جهت صرف گردد كه خويشتن را نيز - از آنچه راجع به آن از تو سؤ ال شده است - نجات داده (و پاسخ نادرست را در اختيار او قرار ندهى ).
    عطاء بن سائب تابعى گفته است : (من گروهى از بزرگان دين را چنين يافته بودم كه اگر از آنها راجع به موضوعى سؤ ال مى كردند اندامشان به لرزه مى افتاد).
    در طى حديثى (مرفوع ) از ثوبان نقل شده كه (پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود): (در آينده از ميان جمع امت و پيروان من ، گروههائى به وجود خواهند آمد كه فقهاى آن ها به مسائل پيچيده و مشكلى دست مى يازند (يعنى آن ها را ناآگاهانه ميان خود مطرح مى سازند و بدآنها پاسخ مى گويند. بدانيد كه ) آنان بدترين امت من مى باشند).
    از (عبدالله ) بن مسعود است كه مى گفت : (ممكن است كسى بگويد: خداوند چنين دستور داده است ؛ ولى خدا به او مى گويد: (دروغ مى گوئى ).
    از يحيى بن سعيد(393) نقل شده است كه مى گفت (سعيد بن مسيب هرگز فتوائى صادر نمى كرد مگر آنكه مى گفت : بار خدايا مرا از لغزش ، سالم نگهدار و مرا حفظ كن . و ديگران را نيز (از گزند لغزش و نادرستى راءى و نظرم ) حفظ فرما).

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  7. #77
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    از مالك بن انس درباره چهل و هشت مساءله سؤ ال شد، در پاسخ به آنها گفته بود: جواب و پاسخ سى و دو مساءله را نمى دانم . و در روايت ديگرى آمده است كه از او راجع به پنجاه مساءله سؤ ال شد؛ ولى درباره هيچيك از آنها پاسخ نگفت ، و چنين اظهار كرد: هر كه مى خواهد درباره مساءله اى ، پاسخى ايراد كند شايسته است پيش از ايراد جواب ، خويشتن را بر بهشت و دوزخ عرضه كرده و كيفيت رهائى خود را از دوزخ در نظر گيرد، و سپس به آن مساءله پاسخ گويد).
    روزى از همان مالك بن انس درباره مساءله اى سؤ ال كردند؛ ولى او در پاسخ گفت نمى دانم . به وى گفتند: مساءله سبك و ساده و آسانى است (چرا به آن پاسخ نمى دهى ؟) انس خشمگين شد و گفت : در محدوده و حوزه علم و دانش دينى ، هيچ مساءله ساده و آسانى وجود ندارد؛ مگر گفتار خداوند به گوش تو نرسيده است كه فرمود:
    (( انا سنلقى عليك قولا ثقيلا) )) (394)
    ما گفتار گران و سنگينى را بر تو القاء خواهيم كرد.
    بنابراين ، علم و دانش دينى اصولا سنگين ، و تمام قسمت آن مشكل و دشوار مى باشد.
    وقتى از قاسم بن محمد بن ابى بكر - كه يكى از فقهاء مدينه ، و دانش و فقاهت او مورد اتفاق همه مسلمين بوده است - درباره مطلبى سؤ ال كردند، وى گفت : جواب صحيح اين مساءله را نمى دانم . سائل گفت : من بدين منظور به سوى تو شتافتم كه چون غير از تو شخص ديگرى را به شايستگى نمى شناختم قاسم گفت : به طول لحيه و بلندى محاسن من و كثرت مردم در پيرامون من ننگر. سوگند به خداوند متعال ، من پاسخ درست پرسش تو را نمى دانم . در اين اثناء يكى از بزرگان و افراد سالمند - كه در كنار او نشسته بود - به او گفت : برادرزاده ! جواب مساءله را براى او بيان كن و او را از خويشتن مران ، سوگند به خداوند در هر مجلسى كه ترا در جمع ديگران مشاهده كردم ، كسى را كه فاضلتر و دانشورتر و باادراك تر از تو باشد تاكنون نديده ام . قاسم گفت : به خدا قسم اگر زبانم را از بيخ و بن بركنند براى من محبوب تر از آن است كه درباره چيزى سخن بگويم كه بدان علم و آگاهى ندارم .
    درباره حسن بن محمد بن شرف شاه استرابادى ، چنين آورده اند كه روزى زنى بر او وارد شد و راجع به مسائل مشكل و پيچيده مربوط به حيض و عادت زنانه ، سؤ الاتى مطرح ساخت ؛ ولى او نتوانست پاسخ آنها را بيان كند. آن زن به حسن گفت : پته هاى عمامه و شمله دستار تو، به ميان و كمرت رسيده است ليكن از ايراد پاسخ به سؤ ال يك زن ، عاجز هستى ؟! حسن به او گفت : اى خاله ، اگر من پاسخ هرگونه مسائلى را - كه از من مى پرسند - مى دانستم شمله دستارم من به شاخ گاو مى رسيد (و قعر زمين را نيز درمى نورديده و به ژرفناى آن راه مى يافت ).
    اقوال و سخن بزرگان دين درباره اهميت و حساسيت مساءله فتوى و سهمگين بودن اظهار راءى و نظر درباره احكام دينى ، بى اندازه زياد و فراوان است ، و ما به همين مقدار در اين موضوع اكتفاء كرده ، و درباره انواعى كه باب مربوط به (فتوى ) بدآنها تقسيم مى گردد، بحث خود را آغاز كرده و ادامه مى دهيم .
    نوع اول : شرائط و امورى كه بايد هر مفتى واجد آنها باشد
    بايد دانست كه لازم است مفتى ، مسلمان و مكلف و فقيه و عادل باشد. شرائط فقاهت آنگاه در مفتى فراهم مى آيد كه او براى شناخت احكام - از طريق استنباط آنها از ادله تفصيلى آن ها يعنى كتاب و سنت و اجماع و ادله عقل و ادله ديگرى كه در جاى خود مورد بحث و تحقيق قرار گرفته اند - به پا خيزد و درست و استوار قيام نمايد.
    شناخت احكام شرعى - با چنين شرائط - در صورتى بهم مى رسد و كامل مى گردد كه مسائل و مطالب زيربنائى آن از قبيل : اثبات صانع و صفات او شناخته شود، شناختى كه حصول ايمان انسان بر آن متوقف است . (بايد پيش از دست اندر كار شدن استنباط احكام شرعى )، مسائل مربوط به نبوت ، امامت ، معاد - كه از مسائل كلامى است - شناسائى شود؛ چنانكه مفتى بايد قبلا علوم زيربنائى شناخت ادله ، از قبيل : صرف ، نحو، لغت - در محدوده علم عربيت - و شرائط حد و برهان در علم منطق ، و نيز اصول فقه و حقايق مربوط به احكام شرعى از رهگذر آيات قرآنى ، و احاديث مربوط به احكام شرعى ، و علوم حديث - چه از لحاظ متن و چه از لحاظ سند - را تحصيل كند، ولو آنكه اين تحصيل از راه وجود اصل صحيحى انجام گيرد، اصلى كه مفتى بتواند به هنگام نياز، بدان مراجعه نمايد.
    مفتى بايد موارد اختلاف و اتفاق علماء و فقهاء را در مسائل شرعى بشناسد، يعنى بايد بداند مساءله اى كه درباره آن فتوى مى دهد راءى و نظر او در آن مساءله ، مخالف اجماع علماء نيست ؛ بلكه بايد بداند كه راءى او با راءى و نظر عده اى از فقهاء پيشين موافقت دارد، و يا راءى او به ظن قوى درباره مساءله ايست كه فقهاء پيشين درباره آن سخنى به ميان نياورده اند؛ و آن مساءله از مستحدثات بوده كه در عصر او و يا عصرى نزديك به زمان او پديد آمده است .
    و نيز بايد مفتى داراى ملكه نفسانى و قوه و نيروئى قدسى و ملكوتى باشد كه بتواند فروع و جزئيات احكام را از اصول و كليات آن بدست آورده و هر قضيه اى را به ادله مناسب آن ارجاع دهد.
    مطالب فوق ، مجموعه شرائط و امورى است كه درباره (مفتى مطلق ) و مستقل در فتوى ، معتبر و لازم مى باشد (تا بتواند در مورد تمام احكام فرعى و ابواب مختلف فقهى اظهار نظر نموده و مستقلا فتوى صادر كند). ما اين شرائط را بطور فشرده مطرح ساختيم ، شرائطى كه در علم (اصول فقه ) به گونه اى مفصلتر، شرح و گزارش شده است .
    اگر شرائط و اوصاف مذكور در فردى فراهم آيد بر او واجب است كه در مورد هر مساءله فقهى و احكام فرعى مورد نياز خود، و يا هر مسئله اى كه از او سؤ ال مى شود تمام وسع و طاقت و كوشش خود را بكار گيرد تا به توضيح و بررسى آن مساءله از طريق ادله تفصيلى آن بپردازد. بر او جائز نيست - چه در صدور فتوى براى ديگران و يا براى خويشتن - از مفتى و مجتهد ديگر تقليد كند، البته اين حكم در صورتى است كه داراى فرصت كافى براى انجام عمل مربوط به مساءله باشد تا بتواند در ظرف آن فرصت ، حكم آن مساءله را استنباط نمايد، به گونه اى كه اشتغال به استنباط حكم مساءله با انجام تكليف شرعى او اصطكاكى پيدا نكند. اما در صورت ضيق مجال و فرصت ، تقليد از مجتهد حى و زنده در آن مساءله جايز مى باشد؛ ولى درباره تقليد از مجتهد ميت ، دو نظريه وجود دارد: (عده اى جايز دانسته و عده اى ديگر تقليد از مجتهد ميت را مطلقا جائز نمى دانند)؛ بلكه آنرا بطور كلى منع كرده اند.
    نوع دوم : احكام و آداب مفتى
    (اين احكام و آداب ضمن پنج مساءله گزارش مى شود):
    1- تحصيل زمينه هاى افتاء و اجتهاد، واجب كفائى است
    فتوى دادن يكى از واجبات كفائى است ، و همچنين تحصيل و فراگرفتن مقدمات و زمينه هاى وصول به مقام افتاء و اجتهاد از واجبات كفائى به شمار مى آيد.
    اگر شخصى - كه مفتى و مجتهد است - درباره حكم مساءله اى ، مورد پرسش قرار گيرد و فرد ديگرى جز او براى ايراد پاسخ به آن مسئله وجود نداشته باشد، بر او لازم است كه شخصا پاسخ آنرا بگويد. و اگر غير از او فرد ديگرى - كه بتواند پاسخ مساءله را بيان كند - وجود داشته و در دسترس باشد، پاسخ دادن به آن مسئله به عنوان واجب كفائى بر هر دو لازم است . و در صورتيكه جز يك فرد - براى پاسخ به مسئله - در دسترس نباشد و رفتن به حضور فرد ديگر، مستلزم مشقت و دشوارى نباشد، در اينكه آيا لازم و واجب است كه مجتهد حاضر شخصا جواب مسئله را ايراد كند، دو وجه ذكر كرده اند: (عده اى مى گويند: ايراد پاسخ بر مجتهد حاضر، واجب است . و عده اى را عقيده بر آن است كه پاسخ به سؤ ال ، بر هر دو مجتهد واجب مى باشد).
    اگر در محيط زندگى مردم ، شخصى كه بتواند فتوى دهد موجود و در دسترس نباشد بر هر فرد مكلفى - كه در آن محيط زندگى مى كند - واجب است حتى الامكان به عنوان واجب كفائى ، شرايط و زمينه هاى وصول به مقام اجتهاد و صدور فتوى را تحصيل كند. و اگر همه افراد اين محيط در اقدام به تحصيل مقدمات اجتهاد، اخلال و كوتاهى كنند تمام آنها از نظر ارتكاب فسق و گناه سهيم بوده و با هم برابرند. حتى اگر عده اى از مردم ، سرگرم تحصيل مقدمات وصول به مرتبه اجتهاد گردند اين تكليف از عهده ديگران ساقط نمى شود؛ بلكه آنگاه اين تكليف از عهده آنها خارج مى شود كه فردى در آن محيط به مقام افتاء و اجتهاد نائل شود (و بتواند پاسخگوى همه مسائل مردم باشد)؛ چون اين احتمال وجود دارد كه افراد - به علت فوت و يا موانع ديگر - نتوانند به درجه اجتهاد برسند.
    براى اينكه مردم مطمئن گردند كه تكليف تحصيل مقدمات اجتهاد از عهده آنها ساقط شده است ، صرف گمان به وصول فردى به درجه اجتهاد، كافى نيست ، اگرچه ما قائل شويم كه در قيام به واجب كفائى مى توان به ظن و گمان اكتفاء نمود.
    2- اعتدال مزاجى و روانى مفتى در حين فتوى دادن
    نبايد مفتى به هنگامى كه گرفتار تغيير و دگرگونى حالات اخلاقى است و نيز در حال دل مشغولى و وجود موانع دقت و تاءمل كامل ، فتوى صادر كند. اين حالات عبارتند از: خشم ، گرسنگى ، تشنگى ، اندوه ، شادى مفرط، چرت و خواب آلودگى ، ملال خاطر، بيمارى اضطراب انگيز، گرماى فوق العاده و بيتاب كننده ، سرماى رنج آور، محصور بودن از لحاظ پيشاب و پساب و امثال آنها (كه موجب تفرق حواس و تشتت خاطر و عدم تمركز فكر انسان مى گردند).
    البته ضرورت اعتدال حالت روحى و مزاجى مفتى در حين فتوى ، در صورتى است كه ضرورت صدور فتوى از لحاظ وقت و فرصت (واجب مضيق ) يعنى واجب كوتاه مدت نباشد.
    اگر مفتى و مجتهد با وجود دگرگونى حالت روحى و مزاجى با اطمينان به اينكه وجود اين حالت ، مانع از وصول به حق و صواب نمى گردد و تمركز فكر او را از ميان نمى برد، فتوى دهد - با اينكه فتوى دادن همزمان با دگرگونى حالات مزاجى و روانى كراهت دارد - صدور فتوى جائز خواهد بود. علت كراهت فتوى دادن در چنين حالات ، اين است كه ممكن است مفتى احيانا به علت نامساعد و نامعتدل بودن روح و مزاجش دچار لغزش و اشتباه گردد.
    3- وظيفه مفتى و مستفتى به هنگام تغيير راءى مفتى
    اگر مجتهد پس از آنكه فتوائى را صادر كرد، راءى و نظر او را تغيير كند، و مقلد به وسيله يكى از استفتاءكنندگان و يا افراد ديگر از اين تغيير نظر آگاه گردند بايد طبق راءى دوم و نظريه جديد مفتى عمل كند. اگر مقلد و مستفتى بر طبق نظريه اول عمل نكرده باشد نمى تواند (پس از اطلاع از نظريه جديد او)، عمل خود را مطابق نظر و راءى اول برگزار نمايد. و اگر قبل از اطلاع از تغيير راءى مفتى ، قبلا طبق نظريه اول عمل كرده باشد، اين عمل او نقض نمى شود و اشكالى ندارد.
    اگر مقلد و مستفتى از رجوع و تغيير راءى مجتهد و مفتى همينگونه ناآگاه بماند به منزله آنست كه گويا مفتى از راءى و نظريه سابق خود را در رابطه با او برنگشته است .
    بايد مجتهد - قبل از عمل مقلد و مستفتى و پس از آن - تغيير راءى خود را اعلام نمايد تا مقلد او عمل بعدى خود را مطابق نظريه جديد وى برگزار كند و از نظريه و فتواى اول - از لحاظ عمل - بازگشت نمايد.
    4- آيا در مورد حوادث مشابه و متعاقب ، لازم است در فتوى تجديد نظر شود؟
    اگر مفتى و مجتهد در مورد واقعه اى فتوى دهد و سپس واقعه اى همانند آن اتفاق افتد، (براى صدور فتوى درباره واقعه جديد) - در صورتى كه متوجه و متذكر فتواى نخستين و ادله آن باشد - بايد در مورد واقعه جديد و مشابه واقعه اول ، همان فتوى را بدون نياز به تاءمل و نظر صادر كند. ولى اگر فتواى نخستين به خاطرش آيد؛ لكن دليل آن را به ياد نياورد و يا علتى براى رجوع از فتواى نخستين پديد نيايد، در اينكه آيا مى تواند طبق فتواى اول ، راءى دهد و يا لازم است تجديد نظر نموده و به اجتهاد بپردازد، دو نظريه وجود دارد.
    مسئله تجديد تفحص و جستجو براى پيدا كردن آب بجاى تيمم ، و يا كوشش مجدد براى يافتن سمت قبله ، و نيز حكمى كه قاضى بر اساس اجتهاد صادر مى كند و سپس واقعه و مسئله اى همانند آن اتفاق مى افتد، با مسئله مورد بحث ما از نظر حكم فرقى ندارد، (يعنى دو قول و نظريه در اين زمينه ها وجود دارد كه بر طبق يكى از آنها مى تواند به همان نظريه اول عمل كند، و بر طبق نظريه ديگر بايد با اجتهاد مجدد، يعنى تجديد نظر در فتواى خويش عمل نمايد).
    5 - بايد مفتى به طرز تعبير مراجعان آشنا باشد
    نبايد مفتى در مورد مسائلى كه مربوط به الفاظ و تعبيرهاى سوگندها و اقرارها و وصيت ها و امثال آنها است فتوى صادر كند مگر آنگاه كه خود از مردم همان شهر و ممكت بوده و به طرز سوگند و وصيت و اقرار و منظور آنان در استعمال تعابير آشنا باشد تا بتواند هدف آنها را طى تعبير آنان همانگونه كه آنها اراده كرده اند درك كند؛ لذا بايد به اين نكته اساسى توجه شود؛ زيرا اين موضوع بسيار مهم و باارزش مى باشد.
    نوع سوم : در آداب فتوى و صادر كردن حكم
    (مطالب مربوط به اين نوع ، طى بيست و شش مسئله ، بيان مى شود):
    1- اختيار مفتى در ايراد پاسخ كتبى و شفاهى به استفتاآت
    مفتى و مجتهد بايد پاسخ مسئله را طورى بيان كند كه هرگونه اشكال و ابهام را از ميان بردارد، و سپس مى تواند به پاسخ شفاهى اكتفاء كند.
    اگر زبان مفتى براى مستفتى قابل فهم نبود، (يعنى اگر مفتى و مستفتى داراى دو زبان متفاوتى باشند)، ترجمه دو فرد عادل در اين مورد كافى است . بعضى از علماء معتقدند ترجمه يك شخص عادل كفايت مى كند؛ زيرا فتوى دادن به منزله خبر است (و در مورد خبر، گفتار يك فرد عادل داراى حجيت مى باشد).
    مفتى مى تواند (بجاى پاسخ شفاهى ) جواب مسئله را بنويسد، اگرچه جواب كتبى مى تواند متضمن خطرى از لحاظ دستبرد و تحريف باشد. و لذا برخى از پيشينيان ، از پاسخ كتبى به استفتاآتى كه در نامه ها نوشته مى شد سخت گريزان بوده اند؛ چون در اينگونه استفتاآت از لحاظ پاسخ ، احتمالات مختلف از لحاظ پاسخ راه داشت ، به اينصورت كه در سخن سائل و مستفتى هر قسمتى از آن داراى مزايا و خصوصيات ويژه اى از نظر پاسخ بوده است ، چه بسيار اتفاق افتاده كه ما با استفتاآتى كتبى مواجه شديم كه مقصود و تعبير گوينده و نويسنده آنها با آنچه كه در استفتاء وجود داشت ، متفاوت بود، تازه پس از چندى به گفتار او توجه كرده و چيز ديگرى را درك مى كرديم ؛ در حاليكه قبلا در پاسخ آنها را نوشته بوديم ، لذا آن نامه را پاره كرده و آنرا از بين مى برديم .
    2- بيان مفتى بايد صحيح و قابل فهم توده مردم باشد
    بايد طرز بيان و تعبير مفتى ، واضح و روشن و در عين حال درست و صحيح باشد كه هم توده مردم آنرا بتوانند درك كنند و هم خواص و اهل سخن و علماء، عبارات او را ركيك و سبك تلقى ننمايند. بنابراين بايد مفتى از اضطراب و ركاكت تعبير و تركيبات غريب و ناماءنوس و يا عبارت پردازيهاى ضعيف و سست و لغات مشكل و پيچيده و امثال آنها در پاسخ به استفتاآت احتراز جويد.
    3- پاسخ اجمالى و يا تفصيلى به سؤ الات استفتاءكنندگان
    اگر مسئله مورد سؤ ال داراى شعب مختلف بود و به تفصيل و شرح و بيان نياز داشت ، مفتى نمى تواند به پاسخ مطلق و كلى و اجمالى آن اكتفاء كند؛ زيرا چنين پاسخى خطاء است ، يعنى نمى تواند خالى از لغزش و اشتباه باشد. مفتى مى تواند از مستفتى - در صورتيكه در حضور او باشد - بخواهد كه پرسش او را به تفصيل بيان كند، و يا اگر سؤ ال به صورت كتبى بود از او بخواهد كه با شرح و تفصيل بيشترى سؤ ال خود را دوباره در نامه ديگرى بنويسد. و مفتى پس از آگاهى از موارد مفصل آن ، به ايراد پاسخ بپردازد. اگر سؤ ال و جواب بدين كيفيت انجام گيرد بهتر است ، و ضمنا مصون از اشتباه نيز خواهد بود.
    البته مفتى مى تواند جواب يكى از فروع و شاخه هاى سؤ ال را بگويد و يا بنويسد. و اين كار در صورتى صحيح است كه مفتى بداند همان فرع براى سؤ ال كننده روى داده و پاسخ همين شاخه از پرسش را مطالبه مى كند، و سپس بايد يادآور گردد كه اگر منظور از سؤ ال شما چنين باشد؛ پاسخ آن همين است . و يا بگويد در صورتيكه هدف سؤ ال شما چنين باشد، پاسخ آن همانگونه است كه ذكر شد؛ و امثال آن .
    و نيز مفتى مى تواند به تمام شاخه ها و بخشهاى مختلف سؤ ال ، پاسخ گويد و تمام بخشهاى متعدد مسئله را ياد كند و سپس پاسخ آنها را بيان نمايد. لكن اين نوع پاسخگوئى از ديدگاه برخى از دانشمندان ، ناخوش آيند بوده و مى گفتند اين طرز پاسخگوئى همانند فراگرفتن فجور و انحراف است ، از آنجهت كه مردم از حكم سودمند و يا زيانبار مسئله آگاه مى شوند (و گويا مفتى با اينگونه پاسخگوئى ، شاخه هاى مفيد و مضر را به مردم تعليم مى دهد).

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  8. #78
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    4- رعايت ترتيب در پاسخ به سؤ الات متعدد
    اگر در نامه استفتاء، چند مسئله مطرح شده باشد بهتر است پاسخ آن ها به ترتيب پرسشها باشد. و اگر سائل و استفتاءكننده را متوجه پاسخهاى مربوط سازد رعايت ترتيب پاسخ بر حسب ترتيب سؤ ال ، لازم نيست . و در چنين صورتى كه پاسخ به آنها پس و پيش مى گردد (به عنوان (لف و نشر مشوش (395) ) تلقى مى شود كه اين ترتيب در برخى از آيات قرآن كريم به چشم مى خورد از قبيل آيه ):
    (( (يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فاما الذين اسودت وجوههم ...) ))
    روزى كه چهره هائى ، سفيد و چهره هائى سياه مى گردد. اما كسانى كه روسياه شدند...
    5 - سؤ ال و استفتاء نبايد به خط مفتى باشد
    عده اى از دانشمندان گفته اند: ادب و نزاكت اقتضاء مى كند كه سؤ ال و پرسش به خط مفتى نباشد؛ ولى اگر املاء و يا تصحيح سؤ ال به وسيله مفتى انجام گيرد اشكالى ندارد.
    6- هماهنگى پاسخ با پرسش سائل
    مفتى نمى تواند پاسخ و پرسش مربوط به مسئله را به صورتى كه شخصا از واقعه استفاده و استنباط كرده است - در صورتيكه در خود نامه استفتاء به همان صورت طرح نشده باشد - بنويسد؛ بلكه بايد بر اساس همان صورتى كه در نامه وجود دارد پاسخ آنرا بنگارد (و نظريه خود را در كيفيت طرح سؤ ال دخالت ندهد). اگر منظور مستفتى برخلاف آنچه در نامه آمده است باشد بايد مفتى بنويسد: اگر مسئله اينطور باشد پاسخ آن چنين و چنان است .
    علماء معتقدند كه اگر مفتى در نامه استفتاء علاوه بر پاسخ ، مطالب وابسته به مسئله و مورد نياز سائل را اضافه كند كار مطلوب و عمل مستحبى را انجام مى دهد، و اين استحباب به خاطر حديثى است كه مى گويد: (( (هو الطهور ماؤ ه ، الحل ميتته ) )) (396) :
    7- رفق و مدارا با استفتاءكننده در تفهيم جواب مسئله
    اگر استفتاءكننده (به عللى ) دچار نارسائى در بيان مسئله و درك پاسخ آن باشد بايد مفتى با او رفق و مدارا نموده و با بردبارى ، به فهم سؤ ال او موفق گردد و با همين شيوه پاسخ آن را نيز بدو تفهيم كند؛ زيرا ثواب و پاداش چنين رفق و مدارا - كه به منظور تفاهم با فرد ناتوانى انجام مى گيرد - بسيار عظيم و پرارزش ‍ مى باشد.
    8 - ضرورت دقت مفتى در مطالعه نامه استفتاء
    بايد مفتى كلمه به كلمه نامه استفتاء را با دقت كافى مطالعه كند، و بخصوص پايان و منتهى اليه نامه را با عنايت فزونترى مورد توجه قرار دهد؛ زيرا جان و روح سؤ ال و اصل پرسش در پايان آن وجود دارد كه گاهى ممكن است تمام نامه به پايان آن مربوط باشد و مفتى احيانا نسبت به پايان آن از لحاظ دقت ، غفلت كند.
    دانشمندى گفته است : شايسته است درنگ انديشمندانه و دقت مفتى درباره يك مسئله ساده و آسان به همان گونه باشد كه درباره يك مسئله مشكل و پيچيده اعمال مى گردد؛ و اين موضوع به خاطر آنست كه وى به دقت و تاءمل عادت نموده و بدان خو گيرد.
    9- اصلاح و جبران لغزشها و كمبودهاى موجود در نامه استفتاء
    اگر مفتى در نامه استفتاء با لغت و واژه مشتبه و مبهمى مواجه شد، بايد از مستفتى راجع به آن و نيز نقطه گذارى ها و حركات و سكنات آن جويا گردد. و همچنين اگر مفتى در طى نامه به اشتباه و لغزشى در كلمه اى مواجه شد، و اين اشتباه به گونه اى است كه در مفهوم كلمه ؛ تغييرى ايجاد مى كند بايد مفتى به اصلاح آن بپردازد.
    و اگر مفتى در نامه استفتاء محل نانوشته اى را در اثناء خطوط و سطور و يا پايان آن مشاهده نمايد با خطى آن محل را پر كند و يا چيزى كه لازم است در آن جاى خالى بنويسد و آن جاى سفيد را اشغال نمايد؛ زيرا استفتاءكنندگان مى خواهند گاهى مفتى را بيازارند (و به اصطلاح سوءاستفاده كنند)، به اين معنى كه آن محل خالى و نانوشته را با عباراتى پر كنند كه اصل فتوى و يا سؤ ال را - بعد از نوشتن فتوى - دگرگون سازند، چنانچه مى گويند اينگونه سوءاستفاده درباره برخى از بزرگان علم ، پيش آمده است .
    10- مشورت با حاضران درباره محتواى نامه استفتاء
    مستحب است مفتى ، نامه استفتاء را بر حاضرانى كه داراى اهليت هستند بخواند، و با آنان درباره محتواى آن مشورت كرده و با رفق و مدارا و منصفانه راجع به آن مذاكره و مباحثه نمايد، اگرچه حاضران از لحاظ علمى پائين تر از او و يا شاگردان او باشند؛ زيرا اگر وى در پاسخ به نامه هاى استفتاء، چنين شيوه اى را در پيش گيرد - علاوه بر اينكه در اين مورد از پيشينيان اقتداء و پيروى كرده - اين اميد وجود دارد كه اگر احيانا نكاتى ، از نظر مفتى مخفى بماند به مدد مشورت و مذاكره با حاضران ، آن نكات ، روشن و پديدار گردد؛ زيرا هر ذهن و فكرى بهره اى از فيض الهى را دارا است .
    ولى اگر در نامه استفتاء، مطالبى آمده باشد كه اظهار آن ناخوش و زشت باشد، و يا مستفتى ترجيح مى دهد كه محتواى نامه او مكتوم بماند، يا اظهار و فاش ‍ ساختن مضمون نامه ، متضمن مفسده اى باشد نبايد آنرا با حاضران در ميان گذاشت .
    11- بايد پاسخ نامه استفتاء از لحاظ خط و نگارش ، واضح باشد
    بايد مفتى پاسخ نامه را با خط واضح و روشن و با قلمى متوسط - نه آنقدر ريز و مبهم و نه آنچنان درشت و خشك - بنگارد. و بايد فاصله سطور را از لحاظ تنگى و گشادگى در حد معتدل و متوسطى تنظيم كند.
    برخى معتقدند كه به عنوان يك امر مستحب ، قلم و طرز نگارش به گونه اى يكنواخت باشد كه كسى نتواند در آن دست برده و آنرا دگرگون سازد و نيز موجب اشتباه و اختلاط خط او با خط ديگرى نشود.
    12- بايد در پاسخ نامه استفتاء تجديد نظر نمود
    آنگاه كه مفتى ، پاسخ نامه استفتاء را نگاشت بايد در آن تجديد نظر و دقت نمايد؛ چون ممكن است احيانا نقص و اختلالى در پاسخ نامه به نظر رسد، و يا خود مفتى نسبت به پاسخ قسمتى از جوانب سؤ ال ، نقصى مشاهده كند.
    بجا است كه مفتى قبل از نوشتن نام خود در پايان نامه و ممهور كردن آن و قبل از تكميل پاسخ ، اين تجديد نظر را در مورد پاسخ به عمل آورد.
    13- محل نگارش پاسخ در نامه استفتاء
    اگر مفتى با خط خود، پاسخ نامه را آغاز كند بايد - بر طبق شيوه معمول قديم و جديد - پاسخ را در ناحيه راست نامه بنويسد و بالاى (( (بسم الله الرحمن الرحيم ) )) و امثال آن ، هيچ نوشته اى را قرار ندهد.
    14- دعاء و نيايش بدرگاه خداوند متعال به هنگام افتاء و صادر كردن حكم
    آنگاه كه مفتى مى خواهد فتوائى صادر نمايد بايد استعاذه كند، و از شر شيطان مطرود از رحمت ، به خداوند متعال پناه برد و بگويد: (( اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ) )) و نام خداوند را با گفتن (( (بسم الله الرحمن الرحيم ) )) بر دل و زبان جارى سازد، و او را سپاس گفته ، و بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و خاندان او (عليهم السلام ) درود فرستد و دعا كند و بگويد:
    (( (رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى ) )) (397)
    خدايا به من شرح صدر عنايت كن و كارم را آسان و هموار گردان و گره از زبانم بگشاى تا سخن من قابل فهم بوده و آنرا دريابند و درك نمايند.
    برخى از علماء و فقهاء به هنگام فتوى ، دعاى زير را مى خواندند:
    (( (لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ، سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا (ففهمناها سليمان و كلا آتينا حكما و علما)(398) اللهم صلى على محمد و آله و صحبه و سائر النبيين و الصالحين ، اللهم وفقنى و اهدنى و سددنى ، و اجمع لى بين الصواب و الثواب و اعذنى من الخطاء و الحرمان ) ))
    جز به وسيله خداوند والاى بزرگ هيچ عامل و نيرو و قدرتى مؤ ثر نيست ، خدايا تو از هر عيب و نقصى مبرى هستى ، و جز آنچه تو به ما آموختى هيچگونه آگاهى كامل براى ما وجود ندارد. (تو فرمودى ): كه ما به سليمان چنان حقايقى را فهمانديم ، و حكمت و دانش را به همه پيامبران ارمغان داديم . خدايا بر محمد (صلى الله عليه و آله ) و خاندان و يارانش ، و ساير انبياء و نيكان درود فرست . خدايا مرا موفق گردان و به راه راست رهنمونم ساز، و مرا استوار نگاهدار. و راءى مرا با پيوندى از حق و درستى و پاداش اخروى فراهم آور، و از خطاء و لغزش و محروميت از پاداش اخروى ، مرا در پناه خود قرار ده .
    15- چه عباراتى را بايد بر آغاز و پايان جواب نامه استفتاء افزود؟
    مفتى بايد در آغاز پاسخ نامه استفتاء، يكى از عبارات زير را بنويسد: (الحمدلله ) (الله الموفق ) (حسبناالله ) (حسبى الله ) (الجواب ) (بالله التوفيق ) و امثال اينگونه تعبيرات (كه نمايانگر سرآغاز پاسخ مى باشد).
    بهتر اينست كه پاسخ را با سپاس الهى (الحمدلله ) آغاز كند، چون در اين باره حديثى به ما رسيده است كه هر كار مهم و اساسى را بايد به نام خداوند متعال و سپاس او آغاز نمود(399) . شايسته است مفتى (علاوه بر نگارش (الحمدلله ) ) حمد و سپاس خداوند متعال را بر زبان جارى ساخته و سپس همان را روى نامه نيز بنويسد، و با تعبير (الله اعلم ) و يا (بالله التوفيق )، جواب نامه را پايان برد. سپس بنويسد كه پاسخ را فلانى فرزند فلانى گفته و يا نوشته است ، (يعنى بايد مفتى در پايان پاسخ ، نام خود را با تمام مشخصات بياورد) و قبيله و شهر و يا صفات و خصوصيات و مشخصاتى را كه بدان منسوب مى باشد در جواب استفتاء يادداشت كند.
    16- فتوى را بايد با مداد نوشت
    بعضى از علماء گفته اند، مستحب است مفتى ، پاسخ نامه را با مداد(400) بنويسد نه با مركب تا از حك و حذف ، مصون باشد، برخلاف كتب علمى كه بهتر است با حبر و مركب مخصوص نگاهداشته شود؛ زيرا بنا بر اين است كه كتب عملى ، پايدار بماند و مركب براى پايدار ماندن نوشته ها از هر نوع نوشت افزار ديگرى مناسب تر است .
    17- پاسخ نامه استفتاء بايد در عين اختصار، روشن باشد
    مفتى بايد پاسخ استفتاء را مختصر و فشرده بنويسد آن هم به گونه اى كه عوام الناس و توده مردم بتوانند آنرا به راحتى و روشنى درك كنند. حتى بعضى از فقهاء در پاسخ استفتاء فقط مى نوشتند: (جائز است ) يا (جائز نيست ) (واجب است ) يا (واجب نيست ) و يا مى نوشتند: (آرى ) يا (نه )، يعنى با اينگونه تعابير كوتاه و روشن ، پاسخ استفتاء را برگزار مى كردند.
    18- حزم و احتياط و عدم سراسيمگى در پاسخ به استفتاء
    اگر از مفتى راجع به كسى سؤ ال كنند كه مى گويند: (من از محمد بن عبدالله راستگوتر هستم ) و يا مى گويد: (نماز، يك بازيچه و كار بيهوده ايست ) و يا امثال اينگونه سخنان را بر زبان آورد، سخنانى كه كفرآميز مى باشد و موجب بى اعتبار شدن خون و جان گوينده آن خواهد شد، نبايد مفتى (در صدور فتوى ، دچار سراسيمگى و شتابزدگى گردد و) بگويد: خون چنين شخصى حلال است ، و يا قتل او واجب مى باشد؛ بلكه او بايد بگويد: اگر چنين مطلبى از راه اقرار و يا بينه ، يعنى گواهى دو شاهد عادل در مورد كسى ثابت و روشن گردد حكمى كه درباره او جارى خواهد شد بدينسان مى باشد.
    و يا اگر راجع به كسى سؤ ال كنند كه سخنى بر زبان آورده ، سخنى كه كفر او به علت چنين سخنى ، محتمل باشد بايد مفتى در پاسخ بگويد: لازم است از گوينده اين سخن سؤ ال كرد كه اگر با چنين هدفى اين كلام را بر زبان جارى ساختى ، حكم و پاسخ آن چنين و چنان خواهد بود.
    اگر از مفتى درباره قاتل و يا كسى كه چشم كسى را از جا در آورده و يا جنايات ديگرى بر كسى وارد ساخته سؤ ال كنند بايد احتياط را از دست ندهد و شرائط قصاص را توضيح داده و مطالب مربوط به آن را يادآور گردد.
    اگر از مفتى و مجتهد راجع به كسى كه مستوجب تازيانه خوردن است پرسش نمايند، وسيله و آلت تعزير و تازيانه زدن را يادآور گردد و بگويد كه با چنين كيفيت و با اين شمار بايد تازيانه بخورد، و نبايد تازيانه بيشتر و يا شديدترى را بر او وارد ساخت .
    19- يادآورى هاى لازم در مورد سؤ الات مربوط به ارث
    اگر از مفتى راجع به ميراث سؤ ال شود، معمولا (طبق عادت ) لازم نيست موضوع برده نبودن و يا شرط عدم كفر وارث و امثال آن ها را - كه از موانع ارث به شمار مى روند - براى سائل و مستفتى توضيح دهد و اين مطالب را قبلا شرط نمايد؛ بلكه سؤ ال مطلق يك فرد مسلمان ، مبنى بر آنست كه در وارث و يا وراث ، موانع ارث وجود ندارد. برخلاف موردى كه راجع به ارث برادران و خواهران و عموها و فرزندان اين طبقه از وراث ، سؤ الاتى مطرح مى شود كه در چنين مواردى بايد مفتى بپرسد آيا اين برادرها و خواهرها و يا عموها، ابوينى هستند و يا پدرى و يا مادرى مى باشند؟
    اگر در ضمن نامه استفتاء مربوط به ارث ، از افرادى ياد شود كه مستحق ارث نمى باشند بايد مفتى ، سقوط حق آنان از ارث را ضمن پاسخ تصريح كند و بنويسد: فلانى و فلانى از ارث بردن محرومند و هيچگونه استحقاقى ندارند.
    اگر فردى در تحت شرائطى ، مستحق ارث باشد كه همان فرد در شرايط ديگر هيچگونه حقى را در ارث دارا نباشد، بايد مفتى در پاسخ استفتاء بگويد: فلانى در چنين حالت و شرائطى ارث نمى برد. و امثال اينگونه سؤ الات و تذكراتى كه لازم است مفتى آن ها را به مستفتى يادآور گردد تا اين تصور به وجود نيايد كه فلانى در هر حال و شرائطى مستحق ارث مى باشد.
    اگر از او راجع به ارث خواهران و برادران و يا ارث پسران و دختران سؤ ال كنند، نبايد در پاسخ بگويد كه ارث در ميان آنها طبق آيه (( (للذكر مثل حظ الانثيين ) )) تقسيم مى شود؛ زيرا اينگونه يادآوريها براى توده مردم اشكالاتى توليد مى كند، كه نمى توانند آنرا درك كنند؛ بلكه بايد بگويد: تركه ميت بايد بر اساس چنين و چنان تقسيم گردد كه طبق آن ، پسر دو سهم و دختر يك سهم دارد.
    اگر مفتى بگويد: بر اساس نص قرآن كريم تقسيم گردد: اين پاسخ ، بلامانع مى باشد؛ چون معنى اين آيه و نص ، روشن است و ابهام كمترى در آن وجود دارد. اگرچه تذكر به صورت اول ، واضحتر است ، يعنى در اينصورت بايد پاسخ مسئله را به تفصيل بيان كند.
    مفتى بايد قبل از هر چيز يادآور گردد كه تركه ميت پس از اخراج اموالى كه لازم است قبل از تقسيم ارث ، اخراج شود، از قبيل وصيت و دين - در صورتى كه وصيت و دينى در ميان باشد - تقسيم گردد (و به هر صورت بايد نكته هاى مورد نياز مستفتى را ضمن پاسخ يادآور شود).
    20- بايد پاسخ استفتاء، هوشمندانه نگارش شود تا مستفتى نتواند در آن دستكارىنمايد
    بايد مفتى پاسخ استفتاء را در ذيل همان نامه استفتاء بنويسد و بلافاصله بدان متصل سازد، هيچگونه فاصله و خلاء ميان سؤ ال و جواب باقى نگذارد، تا مستفتى نتواند چيزى را كه موجب فساد و دگرگونى پاسخ او مى گردد بر آن بيفزايد.
    اگر محل نگارش پاسخ ، پيوسته به پرسش باشد جواب را روى همان موضع و محل بنويسد. و چنانچه موضع و محلى كه بايد جواب را روى آن بنويسد داراى ظرفيت كافى نباشد نبايد پاسخ را روى ورقه ديگرى بنويسد؛ بلكه بايد آنرا در پشت ورقه و يا در حاشيه آن بنگارد. آنگاه كه مى خواهد پاسخ استفتاء را در ظهر و پشت نامه استفتاء، بنويسد بايد از بالا شروع كند مگر در صورتى كه بخواهد پاسخ را در پائين نامه استفتاء، و به دنبال آن بلافاصله بنگارد، و مابقى پاسخ را به خاطر ضيق و عدم گنجايش محل ، در پائين پشت ورقه تكميل سازد تا پاسخ او متصل به سؤ ال بوده و پيوستگى خود را حفظ كند.
    21- عدم توسل به حيل شرعيه و لزوم راه گشايى در برابر مشكلات مستفتى
    اگر مفتى متوجه شود كه پاسخ او برخلاف منظور مستفتى است و ضمنا راضى نيست كه پاسخ او به صورت كتبى روى نامه استفتاء نگارش يابد به پاسخ شفاهى اكتفاء كند.
    مفتى بايد از ميل و گرايش به (حيل شرعيه ) چه در فتواى خود و چه در فتواى مخالف خويش - بر حذر باشد؛ زيرا توسل به حيل شرعيه از زشت ترين عيوب و شنيع ترين عوارض تباه گر است .
    يكى از طرق و نشانه هاى تمايل به حيل شرعيه اين است كه در جواب استفتاء، مطلبى را كه به نفع مستفتى است بنگارد، و از نگارش مطلبى كه به زيان او تمام مى شود خوددارى كند.
    مفتى نبايد در مسائل مربوط به دعوى و بينه ها و شهود، به مطالبى روى آورد كه موجب خلاصى و رهائى از مشكلات گرديده و راه مفرى از آن مشكلات باشد. و نيز نبايد به يكى از دو طرف دعوى ، طرقى را اظهار كند و بياموزد كه به وسيله آن ، استدلال و حجيت طرف را خنثى كند؛ چون اينگونه تعليم و راهنمائى ، موجب ضايع گشتن حق طرف مى شود.
    در صورتى كه مفتى احساس كند كه راهى به نفع مستفتى وجود دارد و از اين رهگذر، ضرر و زيانى به حق كسى وارد نمى سازد بايد او را به همان راه ارشاد كند، مثلا اگر كسى سوگند ياد كند هه هزينه همسرش را به مدت يكماه نپردازد (در صورتى كه سوگند او از نظر شرايط قسم ، قابل انعقاد باشد) لازم است مفتى راه گشاى مشكل او بوده و به وى تعليم دهد كه مى تواند نفقه همسرش را از مهريه او بپردازد، و يا به او قرض دهد، و مايحتاج يكماهه او را به وى بفروشد و سپس ذمه او را از اين قرض و يا از قيمت مايحتاج او برى سازد؛ چنانكه نقل شده است كه شخصى به يكى از علماء گفت : من سوگند ياد كردم كه در روز ماه رمضان با همسرم زناشوئى كنم و كفاره هم ندهم و ضمنا مرتكب گناهى هم نگردم . آن شخص عالم و دانشمند به او گفت با همسرت در ماه رمضان مسافرت كن (تا از اين طريق - ضمن وفاى به سوگند خود - مرتكب گناهى نگردى و كفاره روزه نيز بر تو واجب نشود).
    22- موقع شناسى مفتى بهنگام فتوى
    اگر مفتى صلاح ببيند كه به يك فرد عامى بگونه اى فتوى دهد كه تواءم با شدت و سختگيرى باشد و خود مفتى به ظواهر امر و نيز به شدت لحن خود در جواب استفتاء، اعتقادى نداشته باشد؛ ولى از ديدگاه خويش براى تظاهر به شدت لحن و سختگيرى خود، توجيه عاقلانه و مشروعى را در نظر گيرد، چنين روشى به منظور منع و تهديد - البته در موارد ضرورى - جائز مى باشد، مشروط بر آنكه مفسده اى بر آن مترتب نگردد؛ چنانكه مى گويند شخصى از ابن عباس راجع به توبه قاتل سؤ ال كرد، ابن عباس در جواب او گفت : براى قاتل توبه اى وجود ندارد و توبه او پذيرفته نيست . سپس شخص ديگرى همين پرسش را با او در ميان گذاشت ، در جواب او گفت : من در چهره و چشم شخص اول ، تصميم به قتل را مى خواندم ، لذا با همان جواب ، او را از قتل بازداشتم . اما دومى كه با حالتى اسف بار و روحيه اى حاكى از بينوائى نزد من آمد و دستش به قتل آلوده بود نخواستم او را از رحمت خداوند متعال ، نوميدش سازم .
    لكن مفتى بايد در اينگونه پاسخهاى مدبرانه خود، توريه نمايد، يعنى وقتى كه مى گويد: توبه قاتل پذيرفته نيست منظورش اين باشد كه در صورت اصرار به قتل و گناه و تصميم بر تكرار آن ، توبه او مورد قبول واقع نمى شود.
    23- رعايت نوبت در پاسخ به استفتاآت
    اگر نامه هاى متعددى به مفتى برسد، و استفتاآت متعددى نزد او انباشته گردد بايد در ايراد پاسخ به آنها نوبت را رعايت نموده و نامه هائى را كه جلوتر رسيده در پاسخ مقدم دارد؛ چناكه قاضى به هنگام تعدد و هجوم و تراكم اصحاب دعوى بايد همين امر را رعايت كند.
    موضوع لزوم رعايت نوبت ، در مواردى است كه فتوى دادن ، در آن موارد، واجب باشد.
    اگر ورود نامه هاى استفتاء و يا ورود اشخاص ، در يك زمان صورت گيرد، و يا سبقت نامه ها و يا اشخاص معلوم نباشد بايد به قيد قرعه ، نوبت پاسخ آنها را مشخص سازد.
    برخى از علماء گفته اند بايد در چنين موردى نوبت زن ها و مسافران را بر ديگران مقدم دانست ، البته مسافرى كه وسائل مراجعت و سفر را طورى آماده ساخته كه اگر نوبت او به تاءخير افتد، از رفقاء و همراهان خود عقب مى ماند و زيانمند مى گردد.
    رعايت نوبت زن و يا مسافر آماده مراجعت و سفر، در صورتى لازم است كه مراجعان به مفتى ، آن اندازه زياد نباشند كه اگر نوبت زن يا مسافر را مقدم بدارد ديگران به وضع محسوسى متضرر گردند. لذا در چنين شرائطى لازم است كه مفتى ، نوبت آنانرا بر حسب سابقه ورود آنها رعايت نمايد، و يا در صورت تساوى در ورود، با قيد قرعه ، نوبت پاسخ به آنان را تعيين كند. و نيز نبايد نوبت هيچكسى را - جز براى پاسخ به يك استفتاء و سؤ ال - جلو اندازد.
    24- كيفيت جبران و تدارك پاسخهاى نادرست مفتيان ديگر در نامه استفتاء
    اگر نامه استفتاء به نظر مفتى برسد و مشاهده كند كه خط و پاسخ مفتى ديگرى - كه از اهل فتوى مى باشد؛ ولى از لحاظ مقام علمى پائين تر از او است - در آن نامه آمده است ، و ملاحظه كند كه نوشته او موافق راءى و فتوايش مى باشد بايد زير همان جواب بنويسد: (صحيح است ) و يا (جواب صحيح ، همين است ) و يا (جواب من نيز بدينسان مى باشد) و يا (من قائل به همين راءى و فتوى هستم ) و امثال اينگونه عبارات (كه نمايانگر موافقت فتواى او با فتواى مذكور در نامه استفتاء است ). البته مفتى در همين مورد مى تواند با عبارتى فشرده تر و زيباتر، موافقت خود را اعلام نمايد.

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  9. #79
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    اما اگر در نامه استفتاء، خط كسى را به عنوان فتوى و پاسخ به مسئله اى مشاهده كند كه پاسخ ‌دهنده ، واجد اهليت فتوى نيست ، نبايد در كنار فتواى او فتواى خود را بنگارد؛ زيرا اين كار به منزله تثبيت راءى و نظر نادرست و تاءييد راءى منكر تلقى مى گردد. او مى تواند اين پاسخ نادرست را از ميان ببرد و محو سازد، اگرچه صاحب نامه استفتاء به اين كار راضى نباشد و اجازه چنين كارى به او ندهد. ولى مفتى حق ندارد نامه را نزد خود نگاه دارد مگر در صورتى كه صاحب نامه ، اجازه چنين كارى را به او بدهد.
    مفتى مى تواند در اينگونه موارد، مستفتى را نهى كرده و او را از عمل به فتواى چنين مفتى نااهلى بازدارد، و قبح و زشتى عملى را كه مرتكب شده و به نااهل مراجعه كرده است به وى تفهيم كند؛ اگرچه بر خود مستفتى لازم است كه درباره اهل فتوى و مراجعى كه واجد شايستگى صدور فتوى هستند بحث و كاوش ‍ و تحقيق نمايد.
    آنگاه كه مفتى در ذيل نامه استفتاء با نام كسى مواجه گردد كه او را نمى شناسد بايد درباره او جويا شود كه چگونه شخصى است . اگر نتواند او را شناسائى كند از نگارش فتواى خود در كنار فتواى او خوددارى نمايد؛ به خاطر اينكه ممكن است نوشتن پاسخ در كنار فتواى اين مفتى ناشناخته ، احيانا تاءييد نظريه و فتواى نادرستى باشد، يعنى فتوائى را كه يك فرد فاقد صلاحيت صادر كرده است تاءييد ضمنى كند. بهتر اين است كه در چنين موردى از صاحب نامه استفتاء بخواهد تا او اجازه دهد نامه استفتاء را طبق فتواى خود، با نامه اى ديگر تعويض و تبديل كند. و اگر صاحب نامه چنين اجازه اى ندهد بايد پاسخ استفتاء را به صورت شفاهى برگزار كند.
    اگر مفتى بيم آن داشته باشد كه در صورت رد و ضرب و زدودن فتواى كسى كه فاقد اهليت فتوى است فتنه و آشوبى در مستفتى بهم رساند - ولو آنكه فتواى او صحيح باشد - مى تواند از نوشتن و صدور فتواى خود در كنار فتواى او امتناع ورزد. اما چنانچه در فتواى او اشتباه و لغزشى وجود داشته باشد بايد مفتى اين موضوع را هشدار داده و به مستفتى متذكر گردد. لذا در اين صورت اگر از اظهار فتوى و نظريه خود امتناع نمايد و از هشدار دادن به اشتباه فتواى آن مفتى نااهل ، دريغ ورزد مرتكب حرام ميشود. و بلكه بر او واجب است - در صورت امكان - آن فتوى را از ميان ببرد و محو سازد و يا آنرا مطابق فتواى خود، - با نوشتن نامه اى ديگر - تعويض و ترميم نمايد، و نامه استفتاء و پاسخ نادرست آن شخص را با اجازه صاحب آن پاره كند.
    اگر مفتى نتواند اين نقيصه را به صورتهاى مذكور جبران كند بايد جواب درست را در كنار پاسخ نادرست بنويسد. و اگر نامه استفتاء با اجازه صاحب آن به مفتى اول اعاده گردد كارى درخور و پسنديده مى باشد.
    چنانچه مفتى در طى نامه استفتاء، جواب كسى را مشاهده كند كه داراى اهليت فتوى است ؛ ولى نظريه اى برخلاف نظريه او در آن منعكس مى باشد و ضمنا به اشتباه بودن نظريه و فتواى او يقين و اطمينان نداشته باشد بايد به صرف نوشتن پاسخ خويش اكتفاء كرده و متعرض تخطئه و يا اعتراض به فتواى ديگرى نشود.
    25- كيفيت پاسخ به استفتاآت مبهم و مردد
    اگر مفتى اصلا نتواند از روى نامه استفتاء، سؤ ال را كاملا درك كند و از آن سردرآورد، و صاحب نامه نيز در دسترس نباشد، براى حل اين مشكل ، بعضى از علماء معتقدند كه بايد به صاحب نامه بنويسد، و درخواست كند توضيح بيشترى درباره سؤ ال خود بنگارد تا پاسخ آنرا براى او بنويسد. و يا به او بنويسد: (من محتواى نامه شما را كاملا نفهميدم ). چنانچه مفتى بخواهد به صاحب نامه متذكر گردد كه سؤ ال او مفهوم نيست و يا به شرح و توضيح بيشترى نيازمند است بايد اين نكته را در قسمتى از نامه بنگارد كه به خود نامه صدمه اى وارد نشود و آنرا مخدوش نسازد.
    اگر مفتى از مضمون نامه ، صورت و كيفيت خاصى را درك كرد كه احتمال ديگرى نيز در آن به نظر مى رسد بايد اين موضوع را در آغاز پاسخ خود تصريح نمايد و بنويسد: اگر سؤ ال بدينصورت است ، و يا بدينصورت عمل كرده باشد پاسخ آن چنين خواهد بود، و يا در نامه اضافه كند: (و اگر نه ، جواب به صورت ديگر و به فلان كيفيت مى باشد).
    26- ذكر دليل فشرده فتوى و تاءكيد و تشديد در پاسخ ، در موارد مناسب
    بى مناسبت نيست كه مفتى ضمن پاسخ به استفتاء، دليل مختصر و فشرده اى از آيه و روايتى را كه مستقيما مربوط به مسئله مورد سؤ ال مى باشد ذكر كند. البته بايد يادآور شد كه برخى از دانشمندان ، ذكر حجت و دليل مسئله را در پاسخ استفتاء منع كرده اند تا ميان فتوى و تاءليف كتاب استدلالى فقهى ، امتيازى وجود داشته باشد.
    گروهى از دانشمندان ديگر قائل به تفصيل شدند، به اين معنى كه اگر مفتى براى فرد عامى ، فتوى صادر مى كند نبايد دليل آنرا ذكر كند؛ ولى اگر به شخص ‍ فقيهى فتوى دهد دليل آنرا متذكر گردد. بلكه گاهى مفتى در مورد برخى از وقايع و مسائل فقهى ناگزير است سختگيرى و مبالغه كند، و پس از پاسخ به سؤ ال بگويد: (اين فتوى مطابق با اجماع مسلمين است ) يا (در اين مسئله ، از نظر من مخالفتى از جانب هيچيك از علماء ديده نمى شود) يا (اگر كسى با اين فتوى به مخالفت برخيزد با حكم واجب مسلم ، مخالفت كرده و از حق و صواب و يا اجماع روى گردان شده ، و يا دچار فسق و گناه مى گردد) و يا (بر ولى امر لازم است كه بدين فتوى ملتزم و پاى بند باشد و يا نسبت به آن اهمال نورزد) و امثال اينگونه تعابير مؤ كد را بر حسب اقتضاء مصلحت و مطابق موقعيت ، ضمن فتواى خود بكار برد.
    نوع چهارم : در احكام و آداب و مشخصات مستفتى
    (مطالب مربوط به آن ، ضمن دوازده مسئله ، بازگو و بررسى مى شود):
    1- صفات و مشخصات مستفتى
    هر فردى كه به درجه اجتهاد نرسيده باشد و مانند مجتهد و مفتى ، جامع شرائط علوم و دانشهائى - كه قبلا از آن ها ياد شده است - نباشد بايد او را در مورد هر مسئله اى از احكام فقهى - كه مورد سؤ ال قرار مى گيرد - مقلد و مستفتى دانست . اينگونه افراد علاوه بر عنوان مقلد و مستفتى ، به آنها (عامى ) نيز مى گويند، اگرچه از افاضل و دانشمندان عصر ما به شمار آيند. يعنى بسا ممكن است همين افراد در علوم ديگر از خود مفتى ، عالم تر باشند، علومى كه فتوى دادن ، بر آنها متوقف نيست ؛ زيرا اصطلاح : (عامى و عوام ) اصطلاحى است كه در نقطه مقابل (خاص و خواص ) قرار دارد ولو آنكه اين دو اصطلاح به هر مفهوم و معانى ديگرى تلقى گردد. ولى در مورد افتاء و استفتاء، واژه (خاص ) عبارت از مجتهد، و لغت (عام )، عبارت از كسى است كه در مرتبه اى پائين تر از درجه اجتهاد قرار گرفته است كه او را (مقلد) نيز مى نامند.
    منظور از (تقليد) اين است كه بايد مقلد، راءى و گفتار كسى را كه جائزالخطاء است بدون درخواست دليل ، همانگونه بپذيرد كه در برابر راءى و نظر او - همراه با دليل - حالتى پذيرا دارد.
    كلمه (تقليد)، باب تفعيل از ماده (قلاده ) است . گويا مقلد، آن احكامى كه بدآنها اعتقاد دارد و به آنها عمل مى كند به صورت قلاده اى به گردن كسى كه از او تقليد مى كند، يعنى به عهده مجتهد و مفتى قرار داده ، و او را مسئول فتوى و رهبرى خويش مى داند.
    بر هر مقلدى لازم است - به هنگام مواجه شدن با مسئله اى - استفتاء نموده و به حكم آن ، علم و آگاهى پيدا كند. و اگر در شهر و ديار خود به مفتى و مجتهد دسترسى نداشت بر او لازم است به شهر و ديارى كه مفتى در آن اقامت دارد - براى كسب آگاهى از حكم مسئله - بكوچد اگرچه محل اقامت مفتى ، بسيار دور باشد.
    عده زيادى از پيشينيان درباره حكم يك مسئله ، شبها و روزهائى را در سفر بسر برده ، و يا راجع به يك مسئله اى از عراق به حجاز كوچيدند. و ما قبلا راجع به كسى كه حجاز تا شام را براى شنيدن حديث پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) از زبان ابودرداء، پيمود، گزارشى را ياد كرديم .
    2- ضرورت فحص و تحقيق و از مفتى و مجتهد جامع الشرائط
    بر مقلد لازم است جز از كسى كه او را از لحاظ جامعيت شرائط، شناسائى كرده و يا به ظن و گمان قوى به علم و فقاهت او بگونه اى آگاهى يافته - كه شايستگى وى براى صدور فتوى و عدالتش بر او مسلم و محرز گرديده است - از فرد ديگرى تقليد نكند. و اگر نتواند (با چنين شرائطى ) به علم و اهليت او آگاه شود بر وى لازم است براى كسب اطلاع از دو راه ، تحقيق و تفحص كند تا يكى از دو امر براى او فراهم گردد:
    1- با برخوردها و معاشرت ها و رفت و آمدهائى كه او شخصا از حال مجتهد و مقام علمى او آگاه سازد. و يا با شهادت دو فرد عادل و يا به وسيله شياع و شهرت علمى مفتى ، به علم و جامعيت او واقف گردد.
    2- يا از طريق اقرار گروهى از علماء كارشناس - اگرچه عادل نباشند - به جامعيت مفتى از نظر شرائط علمى و فتوى مطلع شود. البته بايد از رهگذر اقرار علماء، گمان و احتمال قوى براى شخص به ثمر رسد كه آن مفتى ، عالم مى باشد.
    اگر عدالت مفتى ، مبهم باشد ناگزير بايد از راه معاشرت و رفت و آمدهائى كه او را به عدالت وى واقف مى سازد و يا شياع و شهرت و يا شهادت دو فرد عادل ، به عدالت او آگاهى پيدا كند.

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

  10. #80
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    مکانیک سیالات
    نوشته ها
    11,179
    ارسال تشکر
    13,156
    دریافت تشکر: 21,945
    قدرت امتیاز دهی
    56319
    Array
    ریپورتر's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : آداب تعليم و تعلم در اسلام

    3- انتخاب مفتى و مرجع تقليد در صورت تعدد مراجع و مفتيان
    اگر دو مجتهد و يا بيشتر در يك دوره و زمان وجود داشته باشند، - مجتهدانى كه استفتاء از آنها جائز بوده و داراى اهليت فتوى هستند - چنانچه همه آنها در فتوى ، راءى و نظر مساوى را ابراز دارند بايد مستفتى و مقلد بر طبق فتواى آنها عمل كند. ولى اگر داراى راءى و فتواى متفاوتى باشند بايد به مجتهد اعلم و اتقى ، يعنى آن مجتهد و مفتى كه از همه آنها عالم تر و باتقوى تر است مراجعه كند. و اگر از جهت علم و تقوى ، متفاوت باشند بايد به مجتهدى كه عالم تر است - در صورتيكه هر دو از نظر تقوى مساوى باشند - و يا مجتهدى كه باتقوى تر است در صورتيكه هر دو از نظر علم مساوى باشند رجوع نمايد.
    اگر امر دائر باشد كه از مجتهد اعلم و يا مجتهد تقليد نمايد وظيفه مجتهد آنست كه از مجتهد اعلم تقليد كند. و اگر از نظر مقلد، شناسائى اوصاف مذكور، ممكن نباشد و يا همه مجتهدان حاضر و موجود از لحاظ علم و تقوى مساوى به نظر رسند مقلد در انتخاب هر يك از آنها به عنوان مرجع تقليد، مخير است اگرچه چنين فرضى ، بعيد به نظر مى رسد (كه دو مجتهد و يا چند مجتهد از نظر علم و تقوى كاملا با هم برابر باشند. و يا صفات آنها مبهم به نظر رسد).
    بعضى از علماء در هر صورتى ، قائل به تخيير هستند، (و مى گويند از هر مجتهد جامع الشرايطى مى توان تقليد كرد)؛ از آنجهت كه همه آنها از نظر اهليت و شايستگى در فتوى مشترك اند. و اين قول بر طبق راءى و نظر اكثر علماء اهل سنت مى باشد. ولى در ميان علماء اماميه (يعنى فقهاء شيعه ) كسى را نمى شناسم كه اين راءى و نظر را تاءييد كرده باشد. بلكه نظريه اى كه فقهاء شيعه بدان تصريح كرده اند همان نظريه اول است كه بايد از مجتهد اعلم و اتقى تقليد نمود.
    4- آيا تقليد از مجتهد ميت جائز است ؟
    در جواز تقليد از مجتهد ميت - چه در صورت وجود مجتهد حى و زنده و چه در صورت عدم آن - ميان جمهور علماء و دانشمندان ، اختلاف نظر وجود دارد. در اين مورد اقوال و آراء زير جلب نظر مى نمايد:
    1- صحيحترين نظريه از ديدگاه فقهاء، جواز تقليد از مجتهد ميت بطور مطلق (يعنى چه در صورت وجود مجتهد حى و چه در صورت عدم آن ) مى باشد؛ زيرا مذاهب و آراء و نظريات علمى با فوت طرفداران و اصحاب اين آراء از ميان نمى رود. لذا بايد پس از فوت آنان به آراء و نظرياتشان در مسائل اجماعى و يا اختلافى اعتماد كرد. و نيز به دليل اينكه فوت شاهد - قبل از حكم بر طبق شهادتش - مانع از صدور حكم بر طبق شهادت او نمى گردد (تقليد از مجتهد ميت نيز بر طبق همين مبنى ، جائز خواهد بود و فوت مجتهد نيز مانع از نفوذ راءى او نمى باشد). برخلاف موردى كه فسق شاهد قبل از صدور حكم ، محرز گردد (كه در آن صورت حاكم شرع نمى تواند بر طبق شهادت او حكم نمايد).
    2- تقليد از مجتهد ميت به هيچوجه و مطلقا جائز نيست ؛ زيرا اهليت و شايستگى تقليد با فوت مجتهد از ميان ميرود، به همين جهت (اجماع ) پس از فوت او قابل انعقاد مى باشد، و اگر همو در زمان حياتش مخالفت مى كرد اجماع منعقد نمى شد.
    اين قول ، همان نظريه مشهور ميان علماء شيعه و بخصوص مطابق راءى دانشمندان امامى متاءخر است ، حتى ميان علماء شيعه كسى - كه صريحا مخالف اين نظريه و نيز راءى او قابل توجه و اعتماد باشد - به چشم نمى خورد؛ ولى دليلى (كه درباره عدم جواز تقليد ميت اقامه شده است ) بر طبق اصول و ضوابط ما، دليل تام و كاملى نيست ؛ زيرا در اجماع ، آنچه (به عنوان ملاك حجيت ) معتبر است صرفا ورود معصوم (عليه السلام ) در جمع مجمعين ، يعنى اجماع كنندگان است ، چنانكه اين موضوع بر هيچيك از فقهاء شيعه مخفى نيست .
    3- سومين نظريه درباره تقليد از مجتهد ميت اين است كه در صورت وجود حى ، تقليد از ميت جائز نمى باشد؛ ولى در صورت عدم وجود مجتهد حى ، تقليد از ميت جائز و روا است .
    بررسى اين اقوال و جرح و تعديل و اظهار نظر درباره آنها را بايد در كتابى ديگر - جز اين كتاب - مطرح ساخته و راجع به آن گفتگو نمود.
    5 - آيا مقلد و مستفتى در مورد هر مسئله جديدى از لحاظ انتخاب مرجع تقليد آزاد است؟
    آنگاه كه مجتهد، متعدد باشد و همه آنها از نظر علم و دين و تقوى برابر مساوى باشند، و يا آنكه ما قائل به تخيير مطلق باشيم و بگوئيم كه مقلد مى تواند از هر مجتهد جامع الشرايطى كه دلخواه او است در هر مسئله مورد ابتلاء خود تقليد كند، با چنين فرضى اگر مسئله جديدى پس از انتخاب مرجع تقليد، براى او پيش ‍ آيد آيا بر او لازم است در اين مسئله نيز به همان مجتهد و مرجع تقليد مراجعه كند؟ دو وجه جلب نظر مى كند، كه به نظر من ، عدم لزوم رجوع به مجتهد اول ، موجه تر مى باشد.
    همين حكم درباره همان مسئله - اگر در وقت ديگرى اتفاق افتد - جارى است (يعنى اگر در مورد مسئله اى كه از يك مجتهد تقليد كرده چنانچه همان مسئله در وقت ديگرى پيش آمد كند لازم نيست به همان مجتهد اول مراجعه نموده و از او تقليد كند).
    6- آيا درباره يك مسئله كه در دو موقع اتفاق مى افتد بايد استفتاء را تجديدنمود؟
    اگر مقلد درباره مسئله اى استفتاء كند و جواب لازم را دريافت نمايد و سپس همين مسئله بار ديگر براى او اتفاق افتد آيا لازم است راجع به همين مسئله سؤ ال و استفتاء خود را از مجتهد تجديد كند؟ دو وجه مى تواند پاسخگوى اين مطلب باشد:
    1- سؤ ال خود را تجديد كند؛ چون ممكن است راءى مجتهد در همان مسئله ، تغيير كرده باشد.
    2- تجديد سؤ ال لازم نيست . نظريه اخير نسبت به نظريه اول ، اقوى است ؛ چون حكم و فتواى مجتهد در آن مسئله قبلا به ثبوت رسيد و اصل و قاعده ، مقتضى است كه اين حكم و فتوى (طبق قانون استصحاب ) اعتبارش ادامه داشته و فتواى مجتهد تغيير نكرده باشد. اين موضوع فقط درباره مجتهد حى ، جارى است ؛ ولى درباره تقليد از ميت قابل اجراء نمى باشد.
    7- راه آگاهى و اطمينان به فتواى مجتهد
    مقلد و مستفتى بايد خود و يا به وسيله فرستادن كسى - كه نقل و خبر او مورد اعتماد مى باشد - و يا به وسيله نامه ، از مجتهد استفتاء كند. او مى تواند به خط مجتهد در چند صورت اعتماد نمايد:
    1- در صورتى كه شخص عادلى گواهى كند اين جواب به خط مجتهد و مرجع تقليد او است .
    2- خود مستفتى به خط مرجع تقليد خود آشنائى داشته و در اينكه پاسخ نامه استفتاء، خط مجتهد تقليد او است تقليدى نكند.
    3- اگر مقلد به لغت و زبان مجتهد آشنا نباشد بايد مترجم عادلى ، گفته او را براى مقلد ترجمه كند. در اينكه آيا يك مترجم عادل كافى است و يا بايد دو مترجم عادل ، پاسخ مجتهد را براى وى ترجمه كنند، علماء دو وجه در اين باره ياد كرده اند كه وجه صحيحتر آنست كه بايد دو فرد عادل ، فتواى او را ترجمه نمايند.
    8 - رعايت ادب و نزاكت در حين سؤ ال و استفتاء از مجتهد
    بايد مستفتى با آميزه ادب و نزاكت با مفتى و مجتهد برخورد كند، و با تجليل و احترام - در خطاب و جواب و هر نوع برخورد ديگر - با او مواجه گردد، و با دست به چهره او اشاره نكند و به او نگويد كه در فلان مسئله ، حق مطلب را به خاطر ندارى يا محفوظات تو در اين مسئله تا چه پايه است ؟ و آنگاه كه مفتى به او پاسخ مى گويد نبايد به رخ او بكشد و بگويد: من هم همينطور فكر مى كردم و يا همينگونه به خاطرم رسيد، و امثال اينگونه عبارات (كه از ادب و نزاكت به دور است ).
    مقلد نبايد پيش روى مجتهد بگويد: (فلانى نيز چنين و چنان به من فتوى داد، و يا ديگرى و ديگران هم ، چنين فتوى داده اند، و يا برخلاف آن فتوى صادر كرده اند). او نبايد به مجتهد بگويد: اگر پاسخ شما موافق با جواب مرقوم در اين نامه باشد بنويس ، و گرنه چيزى ننويس .
    مقلد نبايد در حاليكه مفتى ايستاده است ، و يا درست در جاى خود با اطمينان خاطر ننشسته ، و يا خاطرش به مسائلى مشغول است ، و بالاخره در هر حالتى كه آن حالت ، مانع از تمركز حواس او است سؤ ال و استفتاء خود را با وى در ميان گذارد. او نبايد از مجتهد، مطالبه دليل كند و به او بگويد: براى چه و به چه دليل چنين فتوائى را صادر كردى . اگر مستفتى علاقه مند است كه خاطرش با شنيدن دليل جواب مسئله ، آرام گيرد، دليل آنرا در جلسه ديگر درخواست كند، و يا مى تواند در همان مجلس - پس از تسليم در برابر فتواى عارى از دليل - دليل پاسخ استفتاء خود را از مفتى تقاضا كند.
    9- كيفيت فراهم آوردن خطوط جوابيه مجتهدان بر روى نامه استفتاء
    اگر مقلد بخواهد پاسخ كتبى دو و يا چند مجتهد را در ذيل يك نامه استفتاء فراهم آورد سزاوارترين راه اين است كه به ترتيب از مجتهدان عالم تر - بر حسب مراتب علمى آنها - كار خود را آغاز كند، سپس مجتهدان اتقى ، يعنى باتقوى تر، و پس از آن با عادل تر و سپس با مسن تر و بدينسان به ترتيب با در نظر گرفتن مرجحات و علل برترى در پيشوائى ، كار خود را در جمع آورى خطوط مجتهدان در نامه خود ادامه دهد.
    و اگر بخواهد به طور جداگانه و بر روى برگهاى متعددى فتوى هاى آنها را جمع آورى كند مى تواند به دلخواه خود، از هر يك از آنها كار خود را آغاز نمايد.
    بايد نامه استفتاء، بزرگ و داراى گنجايش كافى باشد تا مفتى بتواند جواب لازم و كامل و روشن را روى آن بنويسد. نه آنكه ناگزير گردد پاسخ را به گونه اى مختصر و فشرده برگزار كند كه به فتوى و پاسخ و فهم مستفتى خلل و زيانى وارد سازد.
    10- اهميت كيفيت نگارش نامه استفتاء
    بايد نويسنده نامه استفتاء، سؤ ال را درست و در جهت هدف مورد سؤ ال بنويسد. و علاوه بر آنكه لازم است با خط و تعبيرى خوانا و روشن نوشته شود بايد طورى تنظيم گردد كه از دستبرد و اضافه شدن مصون باشد.
    نويسنده نامه استفتاء بايد موارد سؤ ال را مشخص ساخته و مواضع اشتباه را نقطه گذارى كرده و ضبط صحيح آنرا بنگارد. بهتر است كه نويسنده نامه استفتاء، خود نيز از اهل علم باشد؛ لذا عده اى از علماء - جز بر روى نامه استفتائيه اى كه آنرا اهل علم نگارش مى كردند - فتواى خود را نمى نوشتند.

    نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است

    رفت و برگشت سراسیمه که دنیا
    تنگ است

صفحه 8 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چرا ژاپن به توسعه تكنولوژي دست يافته است
    توسط *مینا* در انجمن قاره آسیا
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: 10th January 2013, 08:58 PM
  2. بيماري درختان ميوه
    توسط nafise sadeghi در انجمن بیماریهای گیاهی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: 7th June 2011, 12:28 AM
  3. مقاله: روشهاي بهينه سازي
    توسط sarina_ در انجمن سایر موضوعات مهندسی عمران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th October 2010, 03:05 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th September 2010, 10:51 AM
  5. اخبار تلفن همراه و شرکت های آنها
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار تلفن همراه
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: 15th August 2010, 10:22 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •