«فرداش کمی دیرتر رفتم سر کار.باید مطمئن می شدم!با یه پیک موتوری تماس گرفتم.یه پیک که تومحل خودمون نبود.بهش چهل هزار تومن و یه عکس بهروز رو دادم و رفت که تعقیبش کنه.بعدش خودم رفتم شرکت اما چه کشیدم!تمام کارایی که اون روز انجام دادم با هم قاطی پاتی شد!پرونده ی این شرکت رو برده بودم اون شرکت!دادخواستهای اون یکی برده بودم دادگاه!سومی رو که اصلاً نرسیدم برم! خلاصه ساعت دو که برگشتم خونه تازه یادم افتاد که برای سوگل ناهار درست نکردم!
تند زنگ زدم از بیرون براش پیتزا گرفتم و دادم خورد و خودمم سرسری یه چیزی برای شام درست کردم و رفتم بالا پیش نجوا.دو ساعاتم اونجا بودم و هی چایی خوردم و سیگار کشیدیم و حرف زدیم و فکر کردیم و گمانه زدیم!
بالاخره شب شد و بهروز برگشت خونه و طبق معمول شام و کمی صحبت و بعدشم خواب اما چه خوابی!تا ساعت دو بعد از نصف شب خوابم نبرد!بعدشم که همه ش خواب می دیدم که خودم پشت اون پیک موتوری نشستم و دارم بهروز رو که یه دختر رو سوار ماشینش کرده تعقیب می کنم اما اون تند می ره و ما سر هر چهارراه که می رسیم چراغ قرمز می شه و ازش عقب می مونیم!
صبحم که باز طبق معمول زود بیدار شدم و صبحونه رو اماده کردم و شوگل رو بیدار.بعدشم راهیش کردم بره مدرسه.بهروزم که بیدار شد فقط منتظر بودم که زودتر صبحونه ش رو بخوره و بره اداره.با پیک قرار ساعت هشت و نیم صبح رو گذاشته بودم.
بهروز ساعت هشت از خونه رفت بیرون و منم همینجور پشت پنجره منتظر بودم تا پیک برسه که درست سر ساعت هشت و نیم رسید و زنگ زد.دوئیدم پایین!جواب سلامش رو ندادم فقط پرسیدم»
-چی شد؟!
-هیچی خانم!
-هیچی یعنی چی؟!
-از همون موقع که رفتم دم اداره،تا تعطیل شد هیچ خبری نبود!اداره که تعطیل شد این اقا اومد بیرون سوار یه ماشین شد و رفت یه جا دیگه تو یه ساختمون.
-ساختمون کجا بود؟!
-تو بلوار کشاورز!
-شرکتش اونجاس،خب؟!
-تا شب همونجا موند و بعدشم که اومد بیرون و دوباره سوار ماشین شد و اومد همینجا!
-شما مطمئنی؟!
-خیال تون راحت باشه خانم!من تو کارم خیانت نیس!همونکه دیدم گفتم!حالا اگه می خواین فردام برم؟!
-نه!فردا نه!بهتون زنگ می زنم!
-اگه زنگ زدین بگین با منصور کار دارم!
-باشه!باشه!خیلی خیلی ممنون!دست تون درد نکنه!
«ازش خداحافظی کردم و برگشتم تو خونه.خیالم کمی راحت شده ود.تند کارامو کردم و رفتم سر کار.اون روز اعصابم راحت تر بود!هرچند که مرتب با خودم کلنجار می رفتم اما کفه شک و تردید دیگه خیلی سبک شده بود!»
علاقه مندی ها (Bookmarks)