دري وري نگوييد!


نخست بايد دانست که در زبان فارسي اين رسم وجود دارد که مردم بسياري از واژه ها را به صورت جفتي و دو تايي به کار مي برند که واژه ي نخست آن را که معني دار است مستعمل و واژه ي دوم را که با واژه ي نخست هم وزن و قافيه است ولي هيچ معنايي ندارد مهمل مي نامند. مانند: پول مول، بچه مچه، زغال مغال، ريزه ميزه ، کوچولو موچولو و بسيار مانند اين ها ( اصطلاح مهمل گويي يا مهمل بافي نيز از همين جا است ).

ديگر آن که زبان پارسي باستان (فرس قديم) در زمان هخامنشيان زبان مردم پارس و زبان رسمي پادشاهان هخامنشي بوده است.

حمله اسکندر و تسلط يونانيان و مقدونيان سبب گرديد که زبان پارسي باستان از ميان برود و زبان يوناني تا سيصد سال در ايران رواج پيدا کند.

ادامه ي پارسي باستان، فارسي ميانه بود که به شکل زبان هاي پهلوي اشکاني در زمان اشکانيان و پهلوي ساساني در زمان ساسانيان دوباره در ايران رايج گرديد و زبان فارسي دري به عنوان شاخه اي از زبان پهلوي ساساني در دربار ساساني رواج پيدا کرد. يعني زباني شد که پادشاهان ساساني در دربار بدان سخن مي گفتند و به همين علت نيز « دري» ناميده شد.

پس از شکست ساسانيان به دست اعراب ، يزدگرد پادشاه ساساني که هزاران تن درباري ديگر را نيز با خود همراه کرده بود از تيسفون خارج شده و در مشرق به مرو رفت و بدين ترتيب مرو مرکز زبان فارسي گرديد و سپس در سراسر خراسان رواج يافت و جاي لهجه ها و زبان هاي محلي مانند خوارزمي، سغدي و هروي را نيز گرفت.
پول مول، بچه مچه، زغال مغال، ريزه ميزه ، کوچولو موچولو و بسيار مانند اين ها ( اصطلاح مهمل گويي يا مهمل بافي نيز از همين جا است ).

خراسانيان که نخستين کساني بودند که از زير نفوذ عرب خارج شده و اعلام استقلال کردند، زبان محلي خود را نيز که اکنون زبان دري بود زبان زسمي خود و سراسر ايران اعلام نمودند که همان زباني است که ما امروز با آن سخن مي گوييم و به خط عربي مي نويسيم.

سلسله هايي مانند طاهريان، صفاريان و سامانيان که همگي از خراسان و ماوراالنهر برخاسته بودند به رواج زبان دري ، يعني فارسي امروز بسيار ياري رساندند و در ترويج آن کوشيدند.

ليکن همان گونه که گفته شد اين زبان تنها در منطقه ي خراسان و ماوراالنهر رواج داشت و تا قرن هشتم هجري ساير مردم ايران با آن آشنايي نداشتند و اگر کسي غير خراساني آن را مي دانست بدان افتخار مي کرد. ناصر خسرو در سده ي پنجم هجري با سرافرازي و افتخار مي گويد:

من آنم که در پاي خوکان نريزم / مرين قيمتي دُر نظم دري را

و حافظ شيرازي به دانستن زبان دري مي بالد و مي گويد:



ز شعر دلکش حافظ کسي بود آگاه / که لطف طبع و سخن گفتن دري داند

و در جاي ديگري مي گويد:



چو عندليب فصاحت فرو شد اي حافظ / تو قدر او به سخن گفتن دري بشکن


بدين ترتيب به مدت پانصد سال تا قرن هشتم هجري، زبان دري به جز براي مردم خراسان و ماوراالنهر يزاي ايرانيان ديگر مفهوم نبود و کسي آن را درک نمي کرد و از اين رو مردم مناطق ديگر ايران هنگامي که زبان دري را از زبان کسي در ميان خود مي شنيدند چون آن را نمي فهميدند به رسم زبان فارسي و با استفاده از مهمل « وري» مي گفتند: فلاني دري وري مي گويد که منظورشان اين بود که : به زباني حرف مي زند که نامفهوم و مهجور است.

اين عبارت امروز به هيچ روي ديگر مصداقي ندارد و زبان دري نه تنها زبان رسمي و ملي همه ي ايرانيان، بلکه به يکي از گران بها ترين سرمايه هاي معنوي جهان تبديل گرديده است و گام به گام مي رود تا به مرحله اي از تحول و تکامل برسد که نمونه اي براي آن نتوان شناخت.
سايت زبان و ادبيات فارسي