دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 48

موضوع: حسین منزوی

  1. #21
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : حسین منزوی

    غزل 96

    با هر تو و من ، مایه های ما شدن نیست
    هر رود را اهلیت دریا شدن نیست
    از قیس مجنون ساختن شرط است اگر نه
    زن نیست اندیشه ی لیلا شدن نیست
    باید سرشت باد جز غارت نباشد
    تا سرنوشت باغ جز یغما شدن نیست
    در هر درخت اینجا صلیبی خفته ، اما
    با هر جنین ، جانمایه عیسی شدن نیست
    وقتی كه رودش زاد و كوهش پرورش داد
    طفل هنر را چاره جز نیما شدن نیست
    با ریشه ها در خاك ،‌ بی چشمی به افلاك
    این تاك ها را حسرت طوبی شدن نیست
    آیا چه توفانی است آن بالا كه دیگر
    با هر كه افتاد ، اشتیاق پا شدن نیست
    سیب و فریب ؟ آری بده . آدم نصیبش
    از سفره ی حوا به جز اغوا شدن نیست
    وقتی تو رویا روی اینان می نشینی
    آیینه ها را چاره جز زیبا شدن نیست
    آنجا كه انشا از من ، املا از تو باشد
    راهی برای شعر جز شیوا شدن نیست
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  2. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  3. #22
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : حسین منزوی

    غزل 94

    نقش های كهنه ام چه قدر ، تلخ و خسته و خزانی اند
    نقش غربت جوانه ها رنگ حسرت جوانی اند
    روغن جلا نخوورده اند رنگهای من كه در مثل
    رنگ آب راكد اند اگر آبی اند و آسمانی اند
    از كف و كفن گرفته اند رنگ های من سفید را
    رنگ خون مرده اند اگر قرمز اند و ارغوانی اند
    رنگ های واپسین فروغ از دم غروب یك نبوغ
    مثل نقش های آخرین روزهای عمر مانی اند
    طرح تازه ای كشیده ام از حضور دوست - مرتعی
    كه در آن دو میش مهربان در چرای بی شبانی اند
    مرتعی كه روز آفتابی اش یك نگاه روشن است و باز
    قوس های با شكوه آن جفتی ابروی كمانی اند
    طرح تازه ای كه صاحبش فكر می كند كه رنگ هاش
    مثل مصدر و مثالشان بی زوال و جاودانی اند
    رنگ های طرح تازه ام رنگ های ذات نیستند
    ذات رنگ های معنی اند ذات رنگی معانی اند
    نقش تازه ای كشیده ام از دو چشم مهربان دوست
    كه تمام رنگ ها در آن وامدار مهربانی اند
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  4. #23
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : حسین منزوی

    غزل 91

    من خود نمی روم دگری می برد مرا
    نابرده باز سوی تو می آورد مرا
    كالای زنده ام كه به سودای ننگ و نام
    این می فروشد آن دگری می خرد مرا
    یك بار هم كه گردنه امن و امان نبود
    گرگی به گله می زند و می درد مرا
    در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
    هیزم شكن برای چه می پرورد مرا ؟
    عمری است پایمال غمم تا كه زندگی
    این بار زیر پای كه می گسترد مرا
    شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
    چندانكه می خورم غم تو ، می خورد مرا
    قسمت كنیم آنچه كه پرتاب می شود
    شاخه گل قبول تو را ، سنگ رد مرا
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  5. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  6. #24
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : حسین منزوی

    غزل 90

    به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد
    صدای پای تو ز آنسوی در ، شنوده نشد
    سرت به بازوی من تكیه ای نداد و سرم
    دمی به بالش دامان تو غنوده نشد
    لبم به وسوسه ی بوسه دزدی آمده بود
    ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد
    نشد كه با تو برآرم دمی نفس به نفس
    هوای خاطرم امروز مشكسوده نشد
    به من كه عاشق تصویرهای باغ و گلم
    نمای ناب تماشای تو نموده نشد
    یكی دو فصل گذشت از درو ، ولی چه كنم
    كه باز خوشه ی دلتنگیم دروده نشد
    چه چیز تازه در این غربت است ؟ كی ؟ چه زمان
    غروب جمعه ی من بی تو پوك و پوده نشد ؟
    همین نه ددیدنت امروز - روزها طی گشت
    كه هر چه خواستم از بوده و نبوده نشد
    غم ندیدن تو شعر تازه ساخت . اگر
    به شوق دیدن تو تازه ای سروده نشد
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  7. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  8. #25
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : حسین منزوی

    غزل 80

    امشب ستاره های مرا آب برده است
    خورشید واره های مرا ،‌خواب خورده است
    نام شهاب های شهید شبانه را
    آفاق مه گرفته هم از یاد برده است
    از آسمان بپرس كه جز چاه و گردباد
    از چالش زمین چه به خاطر سپرده است
    دیگر به داد گمشدگان كس نمی رسد
    آن سبز جاودانه هم انگار مرده است
    ماه جبین شكسته ی در خون نشسته را
    از چارچوب منظره دستی سترده است
    عشق - آتشی كه در دلمان شعله می كشید
    از سورت هزار زمستان فسرده است
    ای آسمان كه سایه ی ابر سیاه تو
    چون پنجه ای بزرگ گلویم فشرده است
    باری به روی دوش زمین تو نیستم
    من اطلسم كه بار جهانم به گرده است
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  9. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  10. #26
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : حسین منزوی

    غزل 76

    كدام عید و كدامین بهار ؟ با چه امید ؟
    كه با نبود تو نومیدم از رسیدن عید
    تو نرگس و گل سرخ و بنفشه ای ورنه
    اگر تو باغ نباشی گلی نخواهم چید
    به زینت سر گیسوی تو نباشد اگر
    شكوفه ای ز سر شاخه ای نخواهم چید
    نفس مبادم اگر در شلال گیسوی تو
    كم از نسیم بود در خلال گیسوی بید
    به آتش تو زمان نیز پاك شد ورنه
    بهار اگر تو نبودی پلشت بود و پلید
    س نه هر مخاطب و هر حرف و هر حدیث خوش است
    كه جز تو با دگرم نیست ذوق گفت و شنید
    ز رمز و راز شكفتن اشارتی نگفت
    كسی كه از دهنت طعم بوسه ای نچشید
    چه كس كشید ز تو دست و سر نكوفت به سنگ ؟
    چه كس لبت نگزید و به غبن لب نگزید ؟
    چگونه دست رسد با زمان به فرصت وصل
    مرا به مهلت اندك تو را به عهد بعید ؟
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  11. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  12. #27
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : حسین منزوی

    غزل 75

    آیا من این تنم - این تن در حال رفتنم ؟
    یا روح من كه گرد تو پر می زند منم ؟
    من هر دوم به روح و تن آكنده وار تو
    اینگونه كز تو می روم و جان نمی كنم
    ای یار ! تازیانه ی تو هم نوازش است
    اینسانكه از تو می خورم و دم نمی زنم
    كرمم در آرزوی پریدن نه عنكبوت
    تاری كه می تنم همه بر خویش می تنم
    شاید به ناخنی بخراشم تنی ، ولی
    چون تیغی آختم ، به دل خویش می زنم
    روشن چراغ صاعقه ات باد همچنان
    ای آنكه هیچ رحم نكردی به خرمنم
    هر چند زخمخورده ی رنجم . به جای شكر
    در پیش عشق طرح شكایت نیفكنم
    اما چگونه با تو نگویم كه جا نداشت
    بیگانه وار ، راه ندادن به گلشنم
    با این سرود سبز سزاوار من نبود
    باغی كه ساختید ز سیمان و آهنم
    ای آنكه شیونم نشنیدی به گوش دل
    این شیوه باد ، تا بنشینی به شیونم
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  13. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  14. #28
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : حسین منزوی

    غزل 74

    ما می توانستیم زیباتر بمانیم
    ما می توانستیم عاشق تر بخوانیم
    ما می توانستیم بی شك ... روزی ... اما
    امروز هم آیا دوباره می توانیم ؟
    ای عشق ! ای رگ كرده ی پستان میش مادر
    دور از تو ما ، این برگان بی شبانیم
    ما نیمه های ناقص عشقیم و تا هست
    از نیمه های خویش دور افتادگانیم
    با هفتخوان این تو به تویی نیست ، شاید
    ما گمشده در وادی هفتاد خوانیم
    چون دشنه ای در سینه ی دشمن بكاریم ؟
    مایی كه با هر كس به جز خود مهربانیم
    سقراط را بگذار و با خود باش . امروز
    ما وارثان كاسه های شوكرانیم
    یك دست آوازی ندارد نازنینم
    ما خامشان این دست های بی دهانیم
    افسانه ها ،‌میدان عشاق بزرگند
    ما عاشقان كوچك بی داستانیم
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  15. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  16. #29
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : حسین منزوی

    غزل 69

    مرا ، آتش صدا كن تا بسوزانم سراپایت
    مرا باران صلا ده تا ببارم بر عطش هایت
    مرا اندوه بشناس و كمك كن تا بیامیزم
    مثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت
    مرا روی بدان و یاری ام كن تا در آویزم
    به شوق جذبه وارت تا فرو ریزم به دریایت
    كمك كن یك شبح باشم مه آلود و گم اندرگم
    كنار سایه ی قندیل ها در غار رؤیایت
    خیالی ، وعده ای ،‌وهمی ، امیدی ،‌مژده ای ،‌یادی
    به هر نامه كه خوش داری تو ،‌ بارم ده به دنیایت
    اگر باید زنی همچون زنان قصه ها باشی
    نه عذرا را دوستت دارم نه شیرین و نه لیلایت
    كه من با پاكبازی های ویس و شور رودابه
    خوشت می دارم و دیوانگی های زلیخایت
    اگر در من هنوز آلایشی از مار می بینی
    كمك كن تا از این پیروزتر باشم در اغوایت
    كمك كن مثل ابلیسی كه آتشوار می تازد
    شبیخون آورم یك روز یا یك شب به پروایت
    كمك كن تا به دستی سیب و دستی خوشه ی گندم
    رسیدن را و چیدن را بیاموزم به حوایت
    مرا آن نیمه ی دیگر بدان آن روح سرگردان
    كه كامل می شود با نیمه ی خود ، روح تنهایت
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  17. کاربرانی که از پست مفید LaDy Ds DeMoNa سپاس کرده اند.


  18. #30
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : حسین منزوی

    غزل 65

    حرفی بزن جان آستین سوی تومی افشاندم
    چیزی بگو عشق از كمین بوی تو می باراندم
    حرفی بزن چیزی بگو كاین بغض در من بشكند
    بغضی كه دارد از درون دور از تو می تركاندم
    با من تو امروزی نئی تا از كئی ؟ می بینمش
    عشق است و با لالای تو گهواره می جنباندم
    وقتی اشارت از سر انگشت اهرم می كنی
    چون صخره ی كور و كری سوی تو می غلطاندم
    با چشم و دل چون سر كنم الا كه در تملیك تو
    كاین زان تو می بیندم و آن زان تو می داندم
    هم خود مگر برگیری ام از خاك و تا منزل بری
    وقتی كه پای راهوار از كار در می ماندم
    از تو چگونه بگسلم وقتی خیالت با دلم
    می پیچد و از هر طرف سوی تو می پیچاندم
    گرداب و ساحل هر چه ای حكم من سرگشته ای
    وقتی قضا از هر كجا سوی شما می راندم
    شور دل شوریده را من با چه بنشانم كه عشق
    با هر چه پیشش می رسد ، سوی تو می شوراندم
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چهل حدیث در مورد امام حسین "ع"
    توسط آبجی در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th April 2010, 01:29 AM
  2. مقاله: قمه زنی سنت است یا بدعت ؟
    توسط Victor007 در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th December 2009, 02:59 PM
  3. اس ام اس مخصوص ماه محرم
    توسط kab در انجمن مذهبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th December 2009, 08:15 AM
  4. سیره قرآنى امام حسین علیه السلام
    توسط kab در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th December 2009, 08:57 PM
  5. خاطرهء اکبر عبدی از فقر و تنهایی حسین پناهی
    توسط *مینا* در انجمن آرشیو بخش هنر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th March 2009, 06:37 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •