در ساحلی نشسته بودم ناگهان صدایی به من گفت شرط عشق را به جا بیاور و بنویس،

گفتم: قلم ندارم! گفت: استخوانت را قلم کن!

گفتم: جوهر ندارم! گفت: خونت را جوهر کن!

گفتم: کاغذ ندارم! گفت: پوستت را کاغذ کن!

گفتم: چه بنویسم؟!

گفت: بنویس {عشق من دوستت دارم}


ب
ه نظر شما شرط عشق چه بود؟!