خطرآفرینی ِ یکی از تعیین کننده ترین سلاح های تهاجمی فوتبال در حال کاهش است.

استیون جرارد آماده زدن یک کرنر می شود. پاول توماس/Action images

اکثر هواداران فوتبال، به معنایی، عادت های فنی خاص دارند. من دوستی دارم که از تعدد ِ – آنگونه او بیان می کند – پرتاب های احمقانه ناراضی ست و نیز دوستی دیگر که بارها در طول یک بازی فریاد "دفاع" او به گوش می رسد. برای من، این درست همان روند افراطی ای است که تیم ها در استفاده از کرنرها در پیش گرفته اند؛ به طوری که اکثراً در هر بازی بیش از ده کرنر را به خاطر ارسال های نامناسب و اصرار بر عدم ابتکار در این ضربات، از دست می دهند.

تیم ها از حفظ مالکیت توپ و زمان برای خود راضی اند، و وقتی توپ را هنرمندانه به پشت محوطه جریمه می رسانند، صرفاً امیدوارند روح Alan Gilzean (مهاجم خلاق تاتنهام در دهه 60) در آنجا منتظر فرصت باشد و با ضربات ویرانگرش، در محوطه خطر ایجاد کند. اما دراکثر مواقع توپ به راحتی در اختیار دروازه بان و یا دفاع قرار می گیرد، و تهدید ِ یکی از تعیین کننده ترین سلاح های تهاجمی فوتبال بیش از پیش کاهش می یابد.

البته استثناهایی هم وجود دارد، مانند گل برتری چلسی در بازی برابر برنلی که توسط جان تری (John Terry) به ثمر رسید، وقتی که کاپیتان چلسی با نگاهی مخلوط از ناراحتی و مبارزه طلبی، از روی سانتر فرانک لمپارد (Frank Lampard) توپ را وارد دروازه کرد، و نیز نمانیا ویدیچ (Nemanja Vidic)که بارها در طول چند فصل گذشته تلاش کرده ست تا خاطره ضربات سر کریستیانو رونالدو (Cristiano Ronaldo) از مرکز زمین را تداعی کند. اما به طور کلی، دوران بازیکنان متمایل به مرکزی چون درک مونت فیلد (Derek Mountfield) در اورتون گذشته است؛ در مورد او، ارسال های مؤثر و هنرمندانه کوین شیدی (Kevin Sheedy) و ترور استیون (Trevor Steven) زمینه ساز به ثمر رسیدن گل های بسیار در یک فصل می شد.

سیاست محافظه کارانه در فوتبال امروز بی تردید تأثیرگذار بوده است، چه در تیم های تهاجمی و چه در تیم های دفاعی. اکنون تقریباً رایج است که برای کرنرهای حریف، تمام ده بازیکن تیم حداقل تا خط محوطه عقب نشینی کنند، و در مقابل تیم حریف، از روی عادت، دو بازیکن ریزاندام و سرعتی تر خود را کمی عقب تر حفظ می کند. پایان این ماجرا، اغلب، به خاطر برتری عددی تیم دفاع کننده، به یک تمرین عادی دفاعی برای آن ها ختم می شود؛ مگر اینکه ضربه کرنری غیرعادی یا نقطه ضعفی در دفاع راهگشای به ثمر رسیدن گل باشد – مانند آنچه برای تری در ترف مور (Turf Moor – استادیوم خانگی برنلی) رخ داد.

سال ها پیش ساباتئو (Subbuteo) مهره های متخصص ضربات کرنر را ارائه داد، که در واقع انواع قدیمی تری از ضربه زن های راگبی بودند، ضربه زنانی که بازه فعالیت و تاثیرشان بسیار ناامید کننده بود. ضربات مرکزی کوتاه، قوس دار و زمینی که استفاده از آن ها تقریباً غیر ممکن است چون حریف شما وقت کافی برای جمع کردن توپ خواهد داشت. این قضایا اغلب وقتی به ذهن می رسند که ضربه کرنری در یک بازی این موضوع را یادآور می شود که زننده ی آن، بازیکنی است که خود نیز منتظر است ببیند چه اتفاقی می افتد، نه بازیکنی که خود تغییر ایجاد کند.

اینگونه پرتاب ها بسیار خوبند اگر شما جک چارلتون (Jack Charlton)، استیو بولد(Steve Bould) یا تدی شرینگهام (Teddy Sheringham) را در اختیار داشته باشید تا به راحتی با توپ نفوذ کنند و یا با ارسال آن در عرض محوطه شش قدم مدافعان حریف را به اشتباه بیندازند- کاری که رون اتکینسون (Ron Atkinson) آن را در اصطلاحات خاصش با "قوس های کوچک" بیان می کرد. اما وقتی این ضربات بدون سرعت و ظرافت زده شوند، همان طور که در حال حاضر اغلب این اتفاق می افتد، تمام آنچه دفاع حریف برای مقابله با آن نیاز دارد، کمی احتیاط است. این نوع کرنرهای معمولی سرسختانه مورد استفاده است چون در گذشته سودآور بوده اند، اما تنوع را سرکوب کرده است. لازم نیست همه به اندازه رئال مادرید در دهه 1960 – که ضربات کرنرشان را با قوسی جالب در مرکز محوطه و دور از دروازه، در اختیار آلفردو دی استفانو (Alfredo di Stéfano) در حاشیه محوطه قرار می دادند و او با چرخشی 360 درجه بر روی پاشنه پا، شوتی کات دار به سوی دروازه روانه می کرد – خلاقیت داشته باشند. یا برای مثال، در به عقب کشیدن بازی که در منچستریونایتد توسط پل اسکولز (Paul Scholes) استفاده می شد، نیز از غفلت تیم ها استفاده می شود و یا حتی تکنیکی که دیوید وایت (David White) در منچستر سیتی بارها به کار برد، بطوریکه صرفاً توپ را در عرض محوطه جریمه پاس می داد تا اتفاقی غیرمنتظره روی آن رخ دهد، نیز تا حدودی مفید بود؛ زیرا پیش بینی اتفاقات بعدی را برای دفاع حریف مشکل می ساخت، و البته برای خود وایت!

اکثر تیم ها دو یا سه بازیکن خاص با توانایی عبور دادن توپ از دیواره دفاعی در فاصله حدود 30 متری در ضربات آزاد دارند، اما تعداد بسیار کمی از بازیکنان هستند که می توانند دائماًً مسیری مشابه این ضربات آزاد را برای توپ از روی نقطه کرنر تعریف کنند. حتی میلان، که هرسه گل بازی اش برابر یوونتوس در فصل گذشته را از ضربات کرنر آندره پیرلو (Andrea Pirlo) و دیوید بکام (David Beckham) بدست آورد، درواقع از ضعف دفاعی سود برد که نمی توانست به خوبی در ارسال ها جایگیری کند.

آن روز مه زیادی فضای استادیوم تورین را پوشانده بود و دید بازی هر لحظه نامناسب تر می شد، مایه تعجب بود که هیچ تلاشی برای ضربه مستقیم به دروازه از نقطه کرنر انجام نشد، اما در نهایت پس از آن بازی دوباره در دروازه یوونتوس بازیکن پیشین آرسنال، الکس منینگر (Alex Manninger) قرار داشت و نه دیوید سیمن (David Seaman)، کسی که هیچ گاه نتوانست از شرمندگی اش برای گلی که از آرتیم ساکیری (Artim Sakiri) در رویارویی مقدونیه و انگلیس در سال 2002 دریافت کرد، بکاهد.

چه گل ساکیری روی استعداد خودش باشد و چه - آنگونه که دوستان سیمن می گویند - روی یک اتفاق، حتی هشت سال پیش هم دیدن فردی که به تجربه های جدید علاقه مند است، بسیار خوشحال کننده بود. و اگر افراد بیشتری این علاقه مندی را تجربه کنند، ممکن است کرنرها بار دیگر مقداری از هیجان آفرینی گذشته شان را بدست آورند، به جای اینکه مرا وادارکنند تا لحظه به لحظه جمله معروف ویکتور ملدرو (Victor Meldrew) را بر زبان آورم؛ "من این را باور ندارم" [I don’t believe it].