دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: بهمن جلالي عکسهای سال 57

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    زيست شناسي
    نوشته ها
    57
    ارسال تشکر
    36
    دریافت تشکر: 100
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    Thumbs up بهمن جلالي عکسهای سال 57

    بهمن جلالي متولد سال 1323 تهران، عصرجمعه 25دي ماه از دنيا رفت، در رشته‌های علوم سياسي و اقتصاد تحصیل کرده و عكاسي را به‌شكل تجربي آموخته بود. مدت كوتاهي پس از پايان جنگ ايران و عراق با آژانس خبري سيپا همكاري كرد، "روزهاي خون، روزهاي آتش"، با همكاري كريم امامي، "خرمشهر"، با همكاري كريم و گلي امامي و "گنج پيدا" عكس‌هايي از دوران قاجار از جمله مجموعه‌هاي منتشر شده‌ي اوست. پيكر بهمن جلالي هنرمند عكاس يك‌شنبه 27 دي ماه ساعت 9 صبح از مقابل خانه هنرمندان ايران به قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) تشييع مي‌شود. متن زير به قلم بهمن جلالي براي نسل سومي‌هاست كه شمار زيادي از شاگردان او را تشكيل مي‌دادند:



    چه بر سر اين نسل آمده؟
    ترم پيش، يك دانشجوي دختر داشتم كه هيچ كاري نمي‌كرد. اصلا هيچ كاري نمي‌كرد. آرايش مي‌كرد و با موبايلش ور مي‌رفت، همين. من يك روز صدايش كردم دفترم، گفتم: ببين عزيز من! تو اگه به من عكس ندي، من به تو نمره نمي‌دم. مي‌دانيد چي جواب مرا داد؟ گفت: آخ جون نده!. من همين طور ماندم. همه هارت و پورت معلمي من با اين جواب از بين رفت.
    اين طور فكر كرده بودم كه اين الان از من معلم مي‌ترسد، از اينكه نمره به‌اش ندهم مي‌ترسد. آن قدر برايم عجيب بود كه دوباره صدايش كردم و گفتم: بيا اينجا ببينم. چي مي‌گي؟ چرا خوشحال شدي؟
    گفت: خب يه ترم بيشتر بيام دانشگاه هم غنيمته. گفتم: آخه تا كي مي‌توني ادامه بدي؟ گفت: تا هر وقت كه بشه. همين كه مجبور نباشم تو خونه باشم خوبه. گفتم: شهريه‌ات چي؟ گفت: به درك! بچه آوردن، شهريه‌اش رو هم بدن. من چي مي‌توانم به اين جوان بگويم؟
    نسل ما، نسلي بود كه آدم‌هاي متفاوت كنار هم در يك خانه زندگي مي‌كردند. پدربزرگ، مادربزرگ، عروس و داماد. همه‌شان هم يك جوري همديگر را تحمل مي‌كردند. خود اين يكدست نبودن انگار يك جور تحمل و سازگاري هم با خودش مي‌آورد.
    ولي الان در يك خانواده، هيچ كس تحمل ديگري را ندارد. تحمل اينكه من ازدواج كنم و در خانه پدرم باشم وجود ندارد. پدر و مادرها بچه‌هاشان را باور ندارند. بچه‌ها، پدر و مادرها را قبول ندارند.
    يك موقعي بود كه پدر دانشش به مراتب بيشتر از فرزند بود؛ يعني پدر آموزش مي‌داد. رئيس خانواده بود. الان پدر از فرزند عقب افتاده؛ بچه‌اش كامپيوتر بلد است؛ چت بلد است؛ هزار جور كلك بلد است كه او بلد نيست.
    اتفاقي كه مي‌افتد اين است كه پدر مي‌خواهد حكومت كند ولي شرايط حكومت را ندارد. دانشش را ندارد. جذبه‌اش ريخته؛ خفه‌شو بنشين ندارد. 2دفعه بگويد خفه شو بنشين، بچه‌هه برمي‌گردد، جواب مي‌دهد. مگر نمي‌دهد؟ اين مي‌شود كه اصلا مكالمه‌اي بين اين 2 نسل اتفاق نمي‌افتد. هيچ كدام حاضر نيست حرف آن يكي را بشنود، به آن فكر كند. بالا پايينش كند.
    آدم‌ها خودخواه شده‌اند. هر كسي فقط خودش را مي‌بيند. حواسش فقط به خودش هست. تنه مي‌زند تو را زمين مي‌اندازد به قيمت اينكه خودش برود جلو. به دانشجويم مي‌گويم تو يك انساني. عكاسي هم مي‌كني. برو اين مردمي را كه گرفتارند، بدبختند ببين؛ بپرس چرا به اين روز افتاده‌اند؛ چه كار دارند مي‌كنند.
    مي گويد به من چه ربطي دارد؟ گرفتار است برود فلان جا. اسم هم مي‌برد. چه بلايي سر اين نسل آمده؟ چه بلايي سر ما آمده؟ بعضي وقت‌ها با خودم فكر مي‌كنم اينها خيلي از اين چيزها را از خود ما ياد گرفته‌اند.
    تحمل نداشتن را از خود ما ياد گرفته‌اند. دروغ گفتن را. مصرف زده بودن را. روي بيلبوردهاي اتوبان مدرس، ساعت‌هاي مچي‌اي تبليغ مي‌شود كه گاهي قيمتشان به۴۰ ميليون هم مي‌رسد.
    براي كي اين را آگهي مي‌كنيم؟ وقتي اين ساعت را دستت مي‌كني اصلا ديگر مهم نيست خودت كي هستي و چي در چنته داري. لااقل آن جوان و دور و وري‌هايش اين طوري فكر مي‌كنند.
    همه چيزشان شده مارك. شده برند ؛ شده اس ام اس.توي كافه در فاصله 70سانتي متري هم نشسته‌اند، به جاي اينكه با هم حرف بزنند براي هم اس ام اس مي‌فرستند. نه روزنامه مي‌خوانند، نه اخبار گوش مي‌كنند و نه از چيزي خبر دارند.
    فقط منافع خودشان را خوب مي‌شناسند. مي‌دانند چطوري سر پدرشان را كلاه بگذارند. خوب مي‌دانند سر مادرشان را چطوري شيره بمالند. نمي‌دانم همه اين طوري هستند يا نه ولي اين را مي‌دانم كه از هر 10 دانشجوي من توي دانشگاه 8 نفرشان اين طوري‌اند و مي‌دانم من و شما در اينكه او اين طوري به زندگي و آدم‌ها نگاه مي‌كند بي تقصير نيستيم.
    منبع: چلچراغ

    ***
    بهمن جلالي از سال 57- 56 كه در تظاهرات‌ها عكاسي مي‌كرد؛ از آن دوران مي‌گفت: در سالهاي 56-57 در تظاهراتها و تيراندازي‌ها ما دلمان مي‌خواست جلوتر از همه باشيم. اتفاقي كه داشت مي‌افتاد آن قدر برايمان عجيب بود و آن قدر شبيه چيزهايي بود كه فقط توي كتاب‌ها خوانده بوديم كه دلمان مي‌خواست آن را يكجا ببلعيم؛ با خطرهايش و لذت هايش












    بهمن جلالي
    تاريخ : شنبه ۲۶ دي ۱۳۸۸

  2. کاربرانی که از پست مفید AS سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بهمن جلالی، عکاس جاودانه‌ها
    توسط Victor007 در انجمن اخبار هنری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th January 2010, 01:54 PM
  2. آموزشی: طالع بینی ازدواج ها ماه ها با هم
    توسط diamonds55 در انجمن روانشناسی خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 1st March 2009, 01:49 PM
  3. خبر: .:: بهمن فرمان‌آرا، جای وثوقی در سینمای ایران خالی است! ::.
    توسط diamonds55 در انجمن آرشیو بخش هنر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th November 2008, 10:14 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •