دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 12 از 258 نخستنخست ... 234567891011121314151617181920212262112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 2574

موضوع: شعرهای تنهایی

  1. #111
    دوست آشنا
    نوشته ها
    535
    ارسال تشکر
    252
    دریافت تشکر: 1,122
    قدرت امتیاز دهی
    37
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای تنهایی

    روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
    من می شناختم او را
    نام تو راهمیشه به لب داشت
    حتی
    در حال احتضار
    آن دلشکسته عاشق بی نام و بی نشان
    آن مرد بی قرار
    روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
    هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود
    و گفت وگو نمی کرد
    جز با درخت سرو
    در باغ کوچک همسایه
    شبها به کارگاه خیال خویش
    تصویری از بلندی اندام می کشید
    و در تصورش
    تصویر تو بلندترین سرو باغ را
    تحقیر کرده بود
    روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
    او پاک زیست
    پاکتر از چشمه ای نور
    هم چون زلال اشک
    یا چو زلال قطره باران به نوبهار
    آن کوه استقامت
    آن کوه استوار
    وقتی به یاد روی تو می بود
    می گریست
    روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
    او آرزوی دیدن رویت را
    حتی برای لحظه ای از عمر خویش داشت
    اما برای دیدن توچشم خویش را
    آن در سرشک غوطه ور آن چشم پاک را
    پنداشت
    آلوده است و لایق دیدار یار نیست
    روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
    آن لحظه ای که دیده برای همیشه بست
    آن نام خوب بر لب لرزان او نشست
    شاید روزی اگر
    چه ؟ او؟ نه آه ... نمی آید
    شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
    روي مه پيكر او سير نديديم و برفت
    گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
    بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت

  2. 4 کاربر از پست مفید SK8ER_GIRL سپاس کرده اند .


  3. #112
    دوست آشنا
    نوشته ها
    535
    ارسال تشکر
    252
    دریافت تشکر: 1,122
    قدرت امتیاز دهی
    37
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای تنهایی

    رنجوری تو را
    باور نمی کنم
    ای پیش مرگ تو همه رخشنده اختران
    تو مرگ آفتاب درخشان و پاک را
    باور مکن
    که ابر ملالی اگر تو راست
    چونان غروب سرد غم انگیز بگذرد
    دردی اگر به جان تو بنشست
    این نیز بگذرد
    تهمت به تو ؟
    تهمت زدن چگونه توانم به آفتاب ؟
    لعنت به آن کنم که دو رو بود
    نفرین به او کنم که عدو بود
    شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
    روي مه پيكر او سير نديديم و برفت
    گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
    بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت

  4. 4 کاربر از پست مفید SK8ER_GIRL سپاس کرده اند .


  5. #113
    دوست آشنا
    نوشته ها
    535
    ارسال تشکر
    252
    دریافت تشکر: 1,122
    قدرت امتیاز دهی
    37
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای تنهایی

    در خانه خود نشسته ام ناگاه
    مرگ اید و گویدم ز جا برخیز
    این جامه عاریت به دور افکن
    وین باده جانگزا به کامت ریز



    خواهم که مگر ز مرگ بگریزم
    می خندد و می کشد در آغوشم
    پیمانه ز دست مرگ می گیرم
    می لرزم و با هراس می نوشم



    آن دور در آن دیار هول انگیز
    بی روح فسرده خفته در گورم
    لب بر لب من نهاده کژدمها
    بازیچه مار و طعمه مورم



    در ظلمت نیمه شب که تنها مرگ
    بنشسته به روی دخمه ها بیدار
    ومانده مار و مور و کژدم را
    می کاود و زوزه می کشد کفتار



    روزی دو به روی لاشه غوغایی است
    آنگاه سکوت می کند غوغا
    روید ز نسیم مرگ خاری چند
    پوشد رخ آن مغاک وحشت زا



    سالی نگذشته استخوان من
    در دامن گور خاک خواهد شد
    وز خاطر روزگار بی انجام
    این قصه دردناک خواهد شد



    ای رهگذران وادی هستی
    از وحشت مرگ می زنم فریاد
    بر سینه سرد گور باید خفت
    هر لحظه به مار بوسه باید داد



    ای وای چه سرنوشت جانسوزی
    اینست حدیث تلخ ما این است
    ده روزه عمر با همه تلخی
    انصاف اگر دهیم شیرین است



    از گور چگونه رو نگردانم
    من عاشق آفتاب تابانم
    من روزی اگر به مرگ رو کردم
    از کرده خویشتن پشیمانم



    من تشنه این هوای جان بخشم
    دیوانه این بهار و پاییزم
    تا مرگ نیامدست برخیزم
    در دامن زندگی بیاویزم
    شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
    روي مه پيكر او سير نديديم و برفت
    گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
    بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت

  6. 4 کاربر از پست مفید SK8ER_GIRL سپاس کرده اند .


  7. #114
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی پزشکی
    نوشته ها
    299
    ارسال تشکر
    1,128
    دریافت تشکر: 583
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای تنهایی

    آری دوباره دلم رنگ غم گرفت
    اشکی نمانده است برایم،دلم گرفت
    امشب واژه های مرا دست سرنوشت
    اینگونه از دفتر زمانه قلم گرفت
    تو بگو چگونه بی توسر کنم تنها
    وقتی ماندنم شکل عدم گرفت
    می روم تا تو بدانی این بار
    سرنوشت هم عشق مرا دست کم گرفت
    Im the architect of my own distraction

  8. 4 کاربر از پست مفید پیمان سپاس کرده اند .


  9. #115
    دوست آشنا
    نوشته ها
    535
    ارسال تشکر
    252
    دریافت تشکر: 1,122
    قدرت امتیاز دهی
    37
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای تنهایی

    دوباره باز خواهم گشت

    نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه

    ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت

    و چشمان تو را با نور خواهم شست

    به دیوار حریم عشق یکبار دگر٬من تکیه خواهم کرد

    رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد

    به نام عشق و زیبایی٬دوباره خطبه خواهم خواند
    شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
    روي مه پيكر او سير نديديم و برفت
    گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
    بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت

  10. 5 کاربر از پست مفید SK8ER_GIRL سپاس کرده اند .


  11. #116
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی پزشکی
    نوشته ها
    299
    ارسال تشکر
    1,128
    دریافت تشکر: 583
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای تنهایی

    تمام شب
    سر بر شانه های غم می گذارم
    و مهربانترین کلمات شعرم را
    به اشک چشمم وام می دهم
    آنگاه خواهی خواند
    کلمات در هم ریخته عاشقانه را
    که روزی پلی بود میان من و تو
    و حالا سیلابی شده پیش پای تو
    و آنگاه تو بیا
    با نگاه مهربانت
    سدی باش
    میان من و اشک
    Im the architect of my own distraction

  12. 2 کاربر از پست مفید پیمان سپاس کرده اند .


  13. #117
    کاربر جدید
    نوشته ها
    100
    ارسال تشکر
    335
    دریافت تشکر: 266
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای تنهایی

    شب سردی است و من افسرده
    راه دوری است و پایی خسته
    تیرگی هست و چراغی مرده
    می کنم تنها از جاده عبور
    دور مانند ز من آدم ها
    سایه ای از سر دیوار گذشت
    غمی افزود مرا بر غم ها
    فکر تاریکی و این ویرانی
    بی خبر آمد تا با دل من
    قصه ها ساز کند پنهانی
    نیست رنگی که بگوید با من
    اندکی صبر سحر نزدیک است
    هر دم این بانگ برآرم از دل
    وای این شب چقدر تاریک است
    خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
    قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
    صخره ای کو که بدان آویزم ؟
    مثل این است که شب نمناک است
    دیگران را هم غم هست به دل
    غم من لیک غمی غمناک است


  14. 2 کاربر از پست مفید مهناز سپاس کرده اند .


  15. #118
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی پزشکی
    نوشته ها
    299
    ارسال تشکر
    1,128
    دریافت تشکر: 583
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای تنهایی

    شاید این تقدیر حقم بوده است
    سهم من از زندگی غم بوده است
    پیش پای مهربانی های تو
    این همه غم بر دلم کم بوده است
    روبروی آیینه،چشمان من
    بی دلیل،تاریک مبهم بوده است
    خود ببین با ما چه کرده روزگار
    زخمهای تازه ام محتاج مرحم بوده است
    آه،من افتاده ام دستم بگیر
    سیلی تقدیر محکم بوده است
    می روی اما نگاه از من مگیر
    گرچه این تقدیر حقم بوده است
    Im the architect of my own distraction

  16. 2 کاربر از پست مفید پیمان سپاس کرده اند .


  17. #119
    دوست آشنا
    نوشته ها
    535
    ارسال تشکر
    252
    دریافت تشکر: 1,122
    قدرت امتیاز دهی
    37
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای تنهایی

    قصه تلخ وداع
    سراپای دلم را لرزاند
    یاد او افتادم
    که به یک سیب
    دلش می خندید
    و به یک آه بلند
    نفسش عادت داشت
    روبرو تا ته کوچه
    زمین برفی بود
    خوب در یادم هست
    آسمان آبی بود
    باد سردی به تماشا می شد
    برگ زردی رقصیدن گرفت
    او از آن کوچه گذشت
    دل من باز گرفت
    شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
    روي مه پيكر او سير نديديم و برفت
    گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
    بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت

  18. کاربرانی که از پست مفید SK8ER_GIRL سپاس کرده اند.


  19. #120
    دوست آشنا
    نوشته ها
    535
    ارسال تشکر
    252
    دریافت تشکر: 1,122
    قدرت امتیاز دهی
    37
    Array

    پیش فرض پاسخ : شعرهای تنهایی

    حرفها دارم اما... بزنم یا نزنم؟
    با توام، با تو! خدا را! بزنم یا نزنم؟

    عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
    زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟

    همه‌ی حرف دلم با تو همین است که «دوست...»
    چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟!
    شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
    روي مه پيكر او سير نديديم و برفت
    گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
    بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت

  20. کاربرانی که از پست مفید SK8ER_GIRL سپاس کرده اند.


صفحه 12 از 258 نخستنخست ... 234567891011121314151617181920212262112 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •