دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 15 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 141

موضوع: ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

  1. #1
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

    یا رب
    آیا شخصیت شما بیشتر بر این است که بر دیگران بخندید یا بر خود؟
    حتما شنیدید می گن افراد ماجراجو، احتیاجی نیست سراغ ماجرا باشند ماجرا خودش راهشو بلده می یاد سراغ ایشون.
    این حرفو بنده بارها از دوستانم شنیدم که چرا این اتفاقات برای تو می افته و همیشه با یه ماجرایی می یایی!
    بنده یک دلیل بر این سوال دارم اینکه افراد ریز بین و تیز بین از میان مسائل خیلی ساده هم به راحتی نمی گذرند و داستانی می سازند.مخصوصا فردی چون بنده هم که قلمی در ثبت این ماجراهای روزانه دارم بر دفترچه یادداشتی که حکایتها بر خود دارد.
    در این تاپیک می خواهم به اتفاقات جالب و طنز و غم زندگی خود بپردازم.
    اگر شما هم صادقانه پیش آمدید با شاخه گلی به استقبالتان می آییم. جنبه داشته باشید برای بیان ماجراها و یا مسائل هر چند ساده ......
    یک خوبی که دارد ما را وادار به نوشتن می کند از کجا معلوم شاید فردا نویسنده ای بشیم و کتابهامون تا جلد nام هم پیش رفت به توان بی نهایت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    فعلا
    یاعلی
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  2. 7 کاربر از پست مفید تاری سپاس کرده اند .


  3. #2
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

    ورود آقایون محترم ممنوع!

    یارب
    آنچه موجب شد تا دوباره به نوشتن در سایت ادامه دهم ماجرای هفته پیش بود که سرم آمد. هنوز علایمش رنگ به رنگ می شود.
    ......

    راهم به اداره ای شیک و پیک افتاد فقط یک ایراد داشت که پله زیاد داشت اونهم کم عرض برای ساختمان هفت طبقه.
    گفتند آسانسور گیر داره و زوج و فرده و فوت و فن داره. راستش نتونستم ریسک کنم و در زمان کمی که داشتم زندونی آسانسور بشم.

    خلاصه به پاهام قوت دادم و سُنتی بالا رفتم.
    در مورد بالا، پایین آمدنم؛ خدماتیه ی محترم، خوب به وظیفه اش آگاه بود و مدام سرامیکها رو برق می انداخت.
    ....
    داشت کارهام تموم می شد بین طبقه دوم و اول بودم که یک لحظه سرعتی به اندازه ی نور، نه بابا نور هم کم می آورد در این سرعت با شتابی که داشت... رسیدم طبقه ی اول.
    کفشم سُر خورد و به خودم گفتم دیگه تموم شد برو که برسی زودتر از آسانسور هم می رسی!!

    تا به سکون رسیدم و از شتاب افتادم زود بلند شده چادرمو تکوندم (احتیاجی نبود سرامیکها تر تمییز) یه خانمه که با وقار و آرامشی خاص خانمانه، جلوتر از بنده بود برگشته می گه: آخی!!! چیزیت که نشد؟ خانم!

    ولی بنده یه نگاه به بالا و یه نگاه به پایین، نفس راحتی کشیدم.
    با خنده به خانمه گفتم: بابا! ولش کن؛ خوبه آقایی نبود!!!

    بلند شدم و تُند تُند بقیه ی پله های همکف را می رفتم که خانمه دوباره پرسید : چیزیتون که نشد؟
    گفتم: بابا ولش کن؛ خوبه از آقایون کسی نبود.
    فقط صدای خنده شو شنیدم که دور شده بودم.
    ....

    حالا هم کوفتگی، رنگ به رنگ می شه. که هیچ رنگ گواش و اکرلیک و آبرنگ و.... غیره ای هم نمی تونه این رنگها رو درست کنه و روی بوم بیاره. در حال نقش انداختنه.

    آبان88
    کمپوت یادتون نره! اونهم هلو......

    یا علی
    ویرایش توسط تاری : 3rd November 2009 در ساعت 02:18 AM دلیل: فونت با من سر شوخی دارد مثل اینکه!!!!
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  4. 9 کاربر از پست مفید تاری سپاس کرده اند .


  5. #3
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

    ببر وحشی و تیزدندون!
    یارب

    حرف از پله شد و یاد ماجرای دیگه مربوط به چند سال پیش(حدود83) ، دوره ی دانشجویی افتادم.
    .....
    توی مترو بودم و می رفتم.
    رسیدم به پله برقی ها، طبق معمول سوار شده و منتظر بودم که به آخر پله ها برسم. تا رسیدم به آخرین پله که پامو بزارم همکف، یک لحظه دیدم چادرمو دارن می کشن؟!
    مگه چی شد؟
    رضا خان از قبرش بلند شده؟!!!
    فقط همون لحظه تونستم بقیه ی چادرو بگیرمو وایستم. نه بابا مثل اینکه نباید وایستم باید هِمّتمو به کار بگیرمو از بقیه ی چادرم مواظب باشم که نره لای دندنه های تسمه ی پله برقی.
    یه آقایی اومدن مثل اینکه، پهلون بازیشون گُل کرده بود که می تونه از لای دندنده ها چادرمو بیرون بکشه. هر چه زور بازو زد .... پنبه بودنش عیان شد. بیچاره ضایع شد و گفت: ببخشید خانم! نمی شه، منم عجله دارم.
    : خواهش می کنم شما بفرمایید و زحمت نکشید..
    مردم هم در رفت و آمد، تئاتر مجانی هم می دیدند!!
    گفتم چی کار کنم چی کار نکنم. دستام هم از کشیدن و جدال بین زور بازوی من و دندونهای وحشی پله برقی داشت خسته می شد.
    برگشتم به طرف دوربین با ایماء و اشاره و کمک یه دستم : که بابا مگه کورین؟! بیایین کمک. از این ور خنده ام هم گرفته بود و داشت خفه ام می کرد از نخندیدن.
    دیدم با یه دست دیگه نمی تونم میدون جنگُ اداره کنم با دو دستم گرفتم و در حال کشیدن.
    ....
    تا اینکه بعد از یه ربع یه آقایی اومدن و گفتن بزارین من بکشم. از یونیفرمشون فهمیدم از مامورین مترو اند.
    گفتم: ببخشید یه نفر دیگه هم زور زدند نشد. نمی شه پله رو خاموش کنین؟
    : نه! نمی شه حالا درستش می کنم.
    : پله رو خاموش کنید راحتتر می شه بیرون کشید.
    از من اصرار و از ایشون انکار و زور زدن.
    بلاخره تکه پاره های 3/1 چاردم رها شد. اگه ببر بیایون چادرو جویده بودند اینطور نمی شد که دندونهای پله برقی تکه پاره اش کرده بود.
    مثل اینکه از مامور باید تشکر می کردم که واقعا کمک کردند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    پله رو برعکس هم می زدند کار به راحتی حل می شد.
    خلاصه، اومدم سوار مترو شدم تا برسم خوابگاه. حالا خوبه تقریبا کمتر از 3/2 چادر می تونست قسمتهای پاره رو بپوشونه.
    فعلا
    یا علی
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  6. 7 کاربر از پست مفید تاری سپاس کرده اند .


  7. #4
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

    یارب

    گفته بودم که دگر چراها را کنار بگذارم و به راه حل و چگونگی بوجود آمدن صورت مسئله بنگرم، بر آنکه "چگونگی پاک کردن صورت مسئله ی اشتباه" باشم.
    ولی اتفاق هفته ی پیش باز مرا واداشت تا بر آن اندیشه بیافتم که آیا می توان ریسک خطرناکی را مرتکب شد تا به اشتباه بودن صورت مسئله ی کثیف یقین حاصل کنم؟؟؟؟!!!!!!
    آیا می توان واقعا برای پاک کردن شکیات مخرب مغزی، دچار ریسک بزرگی شد تا به یقین برسی و بر چهره ی تاریک شب پی ببری که به ستاره ها زینت زده خود را؟؟؟!!!!
    نمی دانم، بهتر است دیگر فکرش را از ذهنم پاک کنم تا بر چگونگی صورت مسئله بیاندشم.
    ولی اتفاق سنگینِ هفته ی پیش، غیر قابل باور بود و در مخیله ی باور کوچک بنده هم حتی نمی توانست تصور شود چه برسد بر موجودیتش!!!!
    .......
    باز بر کنار رفتنِ نقاب از چهره ی زیبا رویی که زشتیش را هویدا می کرد مرا از پا فتاد!!!
    باز سایه ی دهشتناکِ مخوفی از خفاش، بر مسیر جاده پیدا شد و ...
    سنگینی سایه باز آئینه ی شیشه ها را شکست!!!
    .....
    و من باز متحیر چون در آزمایشگاه تنهایی دنیای خویش
    ............................ که چگونه مرمت کنم دل شکسته شده ی خویشتنم را.
    و چه بد ناتوانی انسان را فرا می گیرد از اینکه نمی تواند صورت مسئله ی موجود را پاک کند و بر چراهایش نیاندیشد!!!!
    .....
    یارب مددی
    امید غمی بر خاطری نگذارم از این نوشته، چرا که آتش پر گداز وسنگینی بر دلم افتاده بود، آمدم زمین بگذارم والا ......
    یا علی
    آبان 88
    ویرایش توسط تاری : 13th November 2009 در ساعت 11:34 PM دلیل: فونت
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  8. 6 کاربر از پست مفید تاری سپاس کرده اند .


  9. #5
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض پاسخ : ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

    دلی مینالد اینجا از فراغ و دوریو درد درون
    بیخبر از حاله کاربرانه دل به خون
    فکر نمیکنید رفتنتون به حال الانه تون کمکی نمیکنه شاید بدتر هم بشید
    اگه میشه کمی به کاربرانی که مطالبتون رو میخوندن فکر کنید.


  10. 4 کاربر از پست مفید moji5 سپاس کرده اند .


  11. #6
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

    نقل قول نوشته اصلی توسط moji5 نمایش پست ها
    دلی مینالد اینجا از فراغ و دوریو درد درون
    بیخبر از حاله کاربرانه دل به خون
    فکر نمیکنید رفتنتون به حال الانه تون کمکی نمیکنه شاید بدتر هم بشید
    اگه میشه کمی به کاربرانی که مطالبتون رو میخوندن فکر کنید.
    یارب
    مددی
    با سلام و عرض ادب،
    بنده به شخصه احساس نکردم این چنین خوانندگانی بوده بر تاپیکهای ما که شما فرمودید جز اندک دوستانی که دوستی هایشان ثابت شد در ترازوی عمل بی عدالتی بنده!!!!!!
    رفتار بدی که دارم خیلی پرتوقع و شاکی
    با عرض پوزش، به حساب بچگی بگذارید که فکرش در ابتدای بلوغ، فلج شده!!!!
    با تشکر: مریم
    یا علی
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  12. 5 کاربر از پست مفید تاری سپاس کرده اند .


  13. #7
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    computer
    نوشته ها
    8,619
    ارسال تشکر
    6,947
    دریافت تشکر: 11,496
    قدرت امتیاز دهی
    154
    Array

    پیش فرض پاسخ : ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

    نمیدونم به حالتون فرقی میکنه یا نه ولی ما که با دیدن پست کلاس هنرتون و نمایشگاه عکس خیلی انرژی میگرفتیم.
    مخصوصا" این عدسی که اخر گذاشتین.
    شرمنده که تو بخش دل نوشتتون مطلب گذاشتم.


  14. 4 کاربر از پست مفید moji5 سپاس کرده اند .


  15. #8
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

    Name of God
    Very happy today as the happy childhood.
    Entry goodness too.
    Sense that the child's father gave promise of the trip and I am happy not to Khvabydm.
    Sense that the score got to 20.
    Peak Kvlkchal after the coming one year after the wait I do not need me disloyal. I must say very words.
    Must soon go to the mountain and I felt God calling Drvnm beautiful gift to all of nature do.
    Iron men do not mention the war.
    I'm glad I do not know today thanks to God I can not sugar.
    Only I can say my God! Entry.
    Sugar
    Sugar
    Sugar

    or Ali
    ....
    حالا چقدر درست و غلط بماند
    ویرایش توسط تاری : 15th December 2009 در ساعت 12:35 PM دلیل: 1387/9/24
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  16. 6 کاربر از پست مفید تاری سپاس کرده اند .


  17. #9
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

    نقل قول نوشته اصلی توسط تاری نمایش پست ها
    یارب


    گفته بودم که دگر چراها را کنار بگذارم و به راه حل و چگونگی بوجود آمدن صورت مسئله بنگرم، بر آنکه "چگونگی پاک کردن صورت مسئله ی اشتباه" باشم.
    ولی اتفاق هفته ی پیش باز مرا واداشت تا بر آن اندیشه بیافتم ......؟؟؟؟!!!!!!

    ...........................
    آبان 88
    یارب
    روزها چه زود سایه ی شوم را از چهره ی شب محو می کند.
    چه زود روزهای تار به روشنی می رسد حیف که ما را توان صبر نیست.
    با گذشت زمان خوف سنگین دیروز به شوخی خنده آور می شود.
    ...........
    دلا امشب سفر دارم
    چو سودایی به سر دارم

    حکایتهای پر شرر دارم
    چه بزمی با تو تا سحر دارم

    به پرواز آسمان عشق

    چه خوش رنگی بال و پر دارم

    ز صحرای بی کران عشق
    سفرهای پر خطر دارم

    نمی ترسم از فتنه طوفان
    دلی چون دریای خزر دارم

    به بی تابی قلب عاشقان
    پیامی از شمس و قمر دارم

    من امشب با خـــدای خود
    مناجاتی دگــــــــر دارم

    نیایشها به درگاهــــش
    از این شور و شرر دارم

    ز لطف بیکـــــــــران او
    تشکــــــــــرها کنم اما

    شکایتها به درگاهش
    ز سودای بشر دارم


    یا علی
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  18. 4 کاربر از پست مفید تاری سپاس کرده اند .


  19. #10
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر(مهندسی نرم افزار)
    نوشته ها
    18,304
    ارسال تشکر
    4,182
    دریافت تشکر: 19,008
    قدرت امتیاز دهی
    220
    Array

    پیش فرض پاسخ : ماجراهای طَنز و مَنز و غَم خودمون

    یک لحظه سرعتی به اندازه ی نور، نه بابا نور هم کم می آورد در این سرعت با شتابی که داشت... رسیدم طبقه ی اول.
    ای وای حست رو میتونم درک کنم . الهی خیلی دردت اومد ؟؟؟

    بابا! ولش کن؛ خوبه آقایی نبود!!!
    قربونت برم اونجا نبود اینجا چی ؟؟؟

    فقط صدای خنده شو شنیدم که دور شده بودم.
    واقعا نامرد بوده . البته بگم اگه من خودم جای تو بودم یه فصل حسابی میخندیدم بعد بلند میشدم

    خیلی خاطرات خوبی داری برامون بزار منم سعی میکنم خراب کاری هامو بنویسم بزارم تو انجمن البته فکر کنم مال من یه تالار بخواد به تاپیک قد نمیده
    شنبه : یارب العالمین 1شنبه : یا ذاالجلال والاکرام
    2شنبه : یا قاضی الحاجات 3شنبه : یاارحم الراحمین
    4شنبه : یا حی یاقیوم 5شنبه : لا اله الا الله الملک الحق المبین
    جمعه : اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

  20. 2 کاربر از پست مفید آبجی سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 15 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •