دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: دوچرخه سواری با خدا

  1. #1
    كارشناس ارشد تالار مهندسي شيمي
    رشته تحصیلی
    كارشناسي ارشد مهندسي نفت
    نوشته ها
    233
    ارسال تشکر
    13
    دریافت تشکر: 389
    قدرت امتیاز دهی
    173
    Array

    پیش فرض دوچرخه سواری با خدا



    Conversation opened. 1 unread message.

    S
    دوچرخه سواری با خدا

    من در ابتدا خداوند را یک ناظر ، مانند یک رئیس یا یک قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاهائی است که من انجام داده ام و بدین طریق خداوند میداند وقتی که من مردم ، شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم ...!
    وقتی قدرت فهم من بیشتر شد ، به نظرم رسید که گویا زندگی تقریبا مانند دوچرخه سواردی با یک دوچرخه دو نفره است و دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک میکند...
    نمیدانم چه زمانی بود که خدا به من پیشنهاد داد جایمان را عوض کنیم... از آن موقع زندگی ام بسیار فرق کرد ، زندگی ام با نیروی افزوده شده او خیلی بهتر شد ، وقتی کنترل زندگی دست من بود من راه را میدانستم و تقریبا برایم خسته کننده بود ولی تکراری و قابل پیش بینی و معمولا فاصله ها را از کوتاهترین مسیر میرفتم...
    اما وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت ، او بلد بود...
    از میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند و به من پیوسته میگفت :
    « تو فقط پا بزن »
    من نگران و مضطرب بودم پرسیدم « مرا به کجا می بری ؟ »
    او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم !
    وقتی میگفتم : « میترسم » ، او به عقب بر میگشت و دستم را میگرفت و میفشرد و من آرام میشدم...
    او مرا نزد مردم میبرد و آنها نیاز مرا به صورت هدیه میدادند و این سفر ما ، یعنی من و خدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم ...
    خدا گفت : هدیه را به کسانی دیگر بده و آنها بار اضافی سفر زندگی است و وزنشان خیلی زیاد است ، بنابراین من بار دیگر هدیهها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم « دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده است »
    و با این وجود بار ما در سفر سبکتر است ...
    من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم ، فکر میکردم او زندگی ام را متلاشی میکند ، اما او اسرار دوچرخه سواری « زندگی » را به من نشان داد.
    خدا میدانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند و از جاهای پر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از معبرهای ترسناک ، پرواز کند...
    و من دارم یاد میگیرم که ساکت باشم و در عجیبترین جاها فقط پا بزنم.
    من دارم ازدیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به صورتم در کنار همراه دائمی خود « خدا » لذت میبرم و من هر وقتی نمیتوانم از موانع بگذرم.
    او فقط لبخند میزند و میگوید : پا بزن.......

  2. کاربرانی که از پست مفید faridbensaeed سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd September 2013, 03:09 PM
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 24th August 2013, 10:56 AM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th August 2013, 05:11 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st August 2012, 03:08 AM
  5. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 12th October 2010, 09:14 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •