دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29

موضوع: تاریخ به روایت شاهنامه

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض تاریخ به روایت شاهنامه

    به نام خداوند جان و خرد
    درود دوستان

    شاهنامه کتابی بس ارجمند و سرشار از انواع گوهرهای
    گرانبهای پند و مثل و حکمت است که فردوسی بزرگ آن
    را با زبانی بس استوار و بیانی سخت دلنشین به دانه های
    مروارید گونه شعر بدل کرده است. این کتاب از سه دیدگاه حائز اهمیت است :

    نخست اینکه یکی از آثار بسیار بزرگ هنری و ادبی بشری است.
    دوم اینکه تاریخ داستانی و حکایات نیاکان قوم ایرانی را در بر
    میگیرد و در حکم نسب نامه این قوم است.
    سوم آنکه زبان آن فارسی است و فارسی محکم ترین زنجیر
    ارتباط طوایفی است که در سرزمین ایران بزرگ ساکن هستند.

    به یاری ایزد منان و راهنمایی دوستان در این جستار قصد ان داریم
    تا از دیدگاه تاریخی روایات و نسب نامه هایی را که فردوسی در
    شاهنامه اش بیان داشته را با انچه از تاریخ میدانیم انطباق دهیم
    و شاهان شاهنامه را و حکایت هایشان را از زبان تاریخ بررسی
    نمائیم و یا به عبارت بهتر تاریخ را به روایت شاهنامه بخوانیم.


    تمامی بگفتم من این داستان ........ بدانسان که بشنیدم از باستان


  2. 7 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه

    بسی رنج بردم در این سال سی ...............عجم زنده کردم به این پارسی
    چنین نامداران و گردن کشان ............... که دادم یکایک از ایشان نشان
    همه مرده از روزگار دراز ................ شد از گفت من نامشان زنده باز
    چو عیسی من این مردگان را تمام ........... سراسر همه زنده کردم به نام
    بناهای اباد گردد خراب......................... ز باران و از تابش افتاب
    پی افکندم از نظم کاخی بلند.................... که از باد و باران نیابد گزند

    بدین نامه بر عمرها بگذرد ..................بخواند هر انکس که دارد خرد

  4. 4 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


  5. #3
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه

    کتاب اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست صفحه 126

    شاهنامه فردوسی افسانه نیست
    شاهنامه یا کتاب شاهان که منصور فردوسی ملقب به ابوالقاسم به گفته خودش در 60000 بیت ان را تصنیف کرده است اثری حماسی است که اسطوره ها و تاریخ ایران پیش از اسلام را توصیف میکند . فردوسی که در توس و در خانواده ای زمین دار متولد شد شاهنامه خود را حدود سه قرن ونیم پس از فتح ایران به دست اعراب به انجام رسانید . شاهنامه نه تنها یک اثر ادبی فوق العاده مهم به شمار می اید بلکه منبع ارزشمندی از اطلاعات درباره سنت ها , اداب و رسوم و فرهنگ عامیانه ایران پیش از اسلام است ,خود شاعر می نویسد که جدا از منابع شفاهی , وی به اسناد مکتوب نیز دسترسی داشته است . از جمله این منابع حدود یکهزار بیت شعری است که دقیقی شاعر سروده بوده و پیش از انکه بتواند روایت خود از کتاب شاهان را به انجام برساند به قتل رسید. فردوسی منابع متعدد دیگری نیز در اختیار داشت و در نشان دادن این مطلب که داستان هایش را از منابع مکتوب گرفته است و یا از سنت های شفاهی کاملا دقیق است . در اواخر دوران ساسانی , گذشته اسطوره ای و تاریخ پیش ایران در گزارشهایی رسمی به نام خدای نامک ثبت شده بود .حماسه ای که به زبان پهلوی نوشته می شد و اکنون از بین رفته است . علاوه بر خداینامک و سایر منابع پهلوی از میان منابع مکتوب و مهم دیگری که فردوسی در اختیار داشت میتوان از شاهنامه منثور ابو منصور معروف به شاهنامه ابومنصوری نام برد , متاسفانه این شاهنامه نیز از میان رفته است . اما حماسه فردوسی روایت منظومی از ان است . همچنین اوستایی که در زمان فردوسی موجود بوده است از اوستایی که ما امروز در اختیار داریم کامل تر بوده است , چه که ابوریحان بیرونی از قسمتهایی در اوستا سخن می گوید که امروزه در دسترس ما نمی باشد . دست اورد فردوسی نه تنها ناجی زبان فارسی که بازگو کننده تاریخ واقعی ایران است .همانطور که مشاهده می فرمایید بر اثر حمله اعراب و دیگر اقوام به ایران حتی متونی که در زمان فردوسی موجود بوده اند امروزه از میان رفته اند .فردوسی برای نجات تاریخ ایران در ان زمان مجبور به خلق اثری افسانه وار و در ایهام و بازگو کردن تاریخ به صورت قصه هایی مردم پسند بوده است تا شاید مردم کوچه و بازار با تکرار ابیات ان در قهوه خانه ها بتوانند تاریخ ایران و زبان فارسی را از نابودی مطلق نجات دهند فردوسی به گفته خودش 30 سال صرف نوشتن این اثر کرده است . فردوسی به نوشته هایش مطمئن بوده و حتما مدارک دیگری غیر از انچه گفته شد در دست داشته است .
    - کتابخانه سلطنتی بخارا قابل قیاس با کتابخانه های شیراز و اصفهان و ری بود که سراسر ایران از وجود انها بر خود می بالید . نوح دوم (سامانیان) با غنی ساختن ان با کتب قدیمی و کمیاب که از طریق کاروانهای بغداد و چین که از خراسان می گذشتند دست یافته بود برای خودش احترام زیاد کسب کرده بود ( ابوعبید جوزجانی ) ابن سینا به سال 386 هجری اجازه ورود به این کتابخانه را کسب میکند . بعید نیست که ابن سینا مدارک و اسناد لازم برای شاهنامه فردوسی و اثار ابو ریحان بیرونی را برای انان از این کتابخانه خارج کرده باشد. تاریخ بلعمی نیز در همین زمان تحریر(ترجمه) شده است که در این اثر نیز ممکن است از اسناد همین کتابخانه کمک گرفته شده باشد . این کتابخانه را مغولان سوزاندند.
    لازمه 30 سال صرف زندگی ایمان و اعتقاد به ان امر است !
    بسی رنج بردم در این سال سی ........ عجم زنده کردم به این پارسی
    چنین نامداران و گردن کشان .......... که دادم یکایک از ایشان نشان
    همه مرده از روزگار دراز ........... شد از گفت من نامشان زنده باز
    چو عیسی من این مردگان را تمام ........ سراسر همه زنده کردم به نام
    بناهای اباد گردد خراب ......... ز باران و از تابش افتاب
    پی افکندم از نظم کاخی بلند .......... که از باد و باران نیابد گزند
    بدین نامه بر عمرها بگذرد ........... بخواند هر انکس که دارد خرد
    امروزه وظیفه ما ایرانیان است که پس از لذت از خواندن این ابیات معجزه آسای ادبی و حماسه های بی همتا به تجزیه و تحلیل انها بپردازیم و با مدارکی که از کشفیات باستان شناسان در دسترس می باشد تاریخ واقعی ایران را بدون دخل و تصرف روایات و افسانه های بیگانگان از روی شاهنامه فردوسی و دیگر مدارک ایرانی چون اثار ابوریحان بیرونی , تاریخ بلعمی .... باز نویسی کنیم .
    انچه شاهنامه را برای ما به صورت افسانه در اورده است لغاتی چون دیو, سیمرغ, اژدها و .... می باشد. امروزه با مدارکی که از کاوشهای باستان شناسان در اختیار داریم به راحتی می توانیم این موجودات را تجزیه و تحلیل کنیم و انان را از صورت افسانه ای که فردوسی اجبار به نوشتن انان به این سبک داشته است , به صورت حقیقی ان در اوریم. مطمئن باشید اگر فردوسی این موجودات را به این صورت در نمی اورد و از انان در لفافه سخن نمی گفت شاهنامه نیز چون دیگر اثار ان زمان تا کنون از بین رفته بود. فردوسی امیدوار بوده است که این اثر از طرف پادشاه زمان تایید و نگهداری شود و سعی در بیان وقایع در لفافه کرده است می دانیم که محمود غزنوی نه تنها این اثر را تایید نکرد که حتی مبلغ ان را نیز پرداخت نکرده است. فردوسی هم که امید خود را از نگهداری رسمی این اثر از دست داده بود نه تنها به سرودن هجا ها برای سلطان محمود پرداخت
    به دانش نبد شاه را دستگاه ......... وگرنه مرا بر نشاندی به گاه
    اگر شاه را شاه بودی پدر ......... بسر بر نهادی مرا تاج زر
    به ناپاک زاده مدارید امید ....... که زنگی به شستن نگردد سپید
    از ان گفتم این بیت های بلند .......... که تا شاه گیرد از این کار پند
    دگر شاعران را نیازارد او ......... همان حرمت خود نگه دارد او
    که شاعر چو رنجد بگوید هجا .......... بماند هجا تا قیامت به جا
    که در اخر شاهنامه شروع به سرودن ابیاتی مستقیم و بدون ابهام کرده است. باقی ماندن قسمتهای اخر شاهنامه را مدیون
    از ان نامور نامداران شهر ......... علی دیلمی بود کو راست بهر
    از اویم خور و پوشش و سیم و زر ........ از و یافتم جنبش و پا و پر
    و ملت ایران هستیم که به هر ترتیبی ان را در قهوه خانه ها و سینه به سینه نگهداری کرده اند و باور بفرمایید همان افسانه های دیو و سیمرغ و اژدها باعث این امر شده است
    اژدی هاک (ضحاک) : به تفسیر امروزی موجودی افسانه ای که از دهان او اتش خارج می شود شش چشم سه کله و شش پا دارد و از مغز جوانان ایرانی تغذیه می کرده است و بر دو شانه او دو مار سیاه اهریمنی قرار داشتند !! باور بفرمایید اگر فردوسی در ان زمان که ترکان و اعراب بر ایران فاتح شده بودند می نوشت , ضحاک تازی مردی از نژاد مادها و از اجداد همین سلطان محمود خودمان بود که ایران را ویران کرد و نسل ایرانی را به نابودی کشید , همان سلطان محمود غزنوی ترک شاهنامه او را در جا می سوزاند و خود او را نیز در اتش می انداخت . درست است که در اخر شاهنامه به ابیاتی چون
    ز شیر شتر خوردن و سوسمار ....... عرب را به جایی رسیدست کار
    که تاج کیان را کند آرزو ...... تفو باد بر چرخ گردون تفو
    بر می خوریم , 1.این ابیات از قول رستم پسر هرمزد است و فردوسی شخصا در این مورد نظری ندارد 2. چون عربها در این زمان فاتح بودند برای یاوه کویی های یک سردار جنگی شکست خورده شاهنامه را اتش نمی زدند
    ضحاک عربی= استیاک = اژی دهاک به زبان فارسی که لقب این پادشاه بوده است (اس+محل) این لقب همچنین بعدها لقب پسر هوخشتره پادشاه ماد بوده است . مذهب ضحاک مردوک که ان را به لاتین mardush نیز می نویسند و این لغت در فارسی ماردوس یا ماردوش خوانده می شود . علامت و نماد این مذهب همچون دو مار سیاه است که از یک ریشه می باشند. این روایت شاهنامه با اسنادی که از باستان شناسی بدست امده است چیزی نیست جز فاتح شدن سامیان (اکدها) بر سومریان و شش چشم سه سر شش پا اشاره به سه پادشاه اصلی انان می باشد . مذهب انان مردوک و سنبل ان دو مار سیاه است و در شاهنامه فردوسی جزئیات اتفاقات, محل دفن پادشاهان , مقدار حکومت انان و ...بازگو شده است که ما نمی خواهیم انها را جدی بگیریم و دائما برای تاریخ ایران به مراجع بیگانگان رجوع می کنیم.

    دیو : به تفسیر امروزی موجوداتی قول پیکر افسانه ای به رنگهای سفید و سیاه که گه گاهی شاخ بر سر دارند... !
    - در دین زردشتی به هر کسی که ان را نمی پذیرفته دیو گفته اند. جالب انکه بسیاری از این دیوهای افسانه ای در ریگ ودای هندی نه تنها دیو نمی باشند که از الاهه گان و خدایان هستند. لغت دیو منظور تنها افراد و مردمانی عادی چون من و شما بودند که دین زردشتی را قبول نداشتند . این گروه مردمان گاهی در جنگها به اسارت در می امدند و چون دیگر اسرای جنگی دنیا مجبور به بیگاری های سخت چون ساختن قصر برای پادشاهان می شدند . ارژنگ دیو شخصی به نام ارژنگ که مخالف مذهب زردشتی بوده است , دیو سفید مزندری یک ادم از نژاد سفید (سفید پوست) و اهل مزندر که مذهب زردشتی را قبول نداشته است , دیو های شاخدار مردمی از نژاد سکاهای تیز خود .....
    سیمرغ : به تفسیر امروزی پرنده ای غول پیکر افسانه ای که دندان دارد و به فرزندان خود شیر میدهد !
    و حتما بعد از خواندن شاهنامه باید به این نتیجه برسیم که این پرنده پزشکی خبره بوده است چرا که رستم را سزارین کرده و بعد از ان نیز در جنگ رستم و اسفندیار زخمهای رستم را درمان میکند و این پرنده نه تنها در بهترین دانشگاه های ان زمان پزشکی خوانده است که یکی از بهترین جنگ اوران ان زمان بوده و در تاکتیکهای جنگی به خصوص یافتن نقاط ضعف دشمن بی همتا بوده است , این پرنده همچنین استاد زبان شناسی بوده و به زبان های مختلف ان زمان سخن می گفته است !!!
    باور کنید این تفسیر ها ظلم است به مردی که عمر خود را وقف احیای تاریخ ایران کرده است
    - سیمرغ در اوستا سئن و یا مرغوسئن (مرغ و سئن) است . و انان که به سرزمین سین اند که چین استان است (بندهش) سین یا سئن خدای ماه در اسیای غربی, خدای سامی ها (اکد) بوده است.سامی ها در نواحی خوزستان و شمال زاگرس بودند .میان دو رود را از نظر نژاد مردمان در ان زمان به دو دسته تقسم کرده بودند :
    شمال 1. آشنویه = هوری 2.ماری 3 آشوری که مردم ان را هیکوس میگفتند جنوب 1.السین 2.لارسا 3.بابل اتحادیه ای که پایتخت ان بابل بوده است کوه مرغ به به لاران (لارسا) است (بندهش)
    - همچنین مرغو را میتوان مرگو خواند و مرگو = مرو است پس منظور از مرگو سئن اوستا می تواند سین های ناحیه مرو باشد .
    با مدارک بالا می توان گفت سیمرغ مردم جنوب بین النهرین که در پزشکی پیشرفته بوده اند. این مردم حامی خاندان سام و پسر او زال و نوه او رستم بوده اند . خاندان سام به رغم پافشاری بی مورد مفسرین تاریخ در سیستان و در شرق ایران امروز نبوده اند. محل انان در متون قدیمی زرنک نوشته شده که این لغت هیچ ارتباطی با سیستان که زرنک را به این نام ترجمه کرده اند ندارد. این گروه که از نژاد تورانیان (اشوریان) می باشند (شجره نامه بندهش) حکومت قسمتهای جنوبی اشور را به دست داشته اند ( نیمروز توران و نه نیمروز ایران!) این خاندان که به ایرانیان بیش از اشوریان علاقه داشتند در تمام طول تاریخ حامی ایرانیان بوده اند. در شرایط سخت این خاندان از سئن ها که در جنوب بین النهرین ساکن بودند کمک می گرفتند . طبق روایت بندهش و اوستا به محل زندگی سین ها چین استان (چینستان) می گفتند و در همسایگی جنوبی انان در سواحل خلیج فارس استان یا کشوری با نام هند قرار داشته است که امروزه به ان هندیجان گفته می شود.


    دیگر از دلایلی که شاهنامه را افسانه انگاشته اند زمانهای عجیبی است که در ان موجود می باشد
    جمشید 700 سال , ضحاک 1000 سال , فریدون + ایرج 500 سال دراین اثر جدا باعث تعجب است و تاریخ نگاران و مفسرین بی حوصله را بر ان میدارد که ان را افسانه تصور کنند و خود را خلاص نمایند !
    فریدون + ایرج یعنی از فریدون تا منوچهر = 500 سال با خواندن متن پهلوی بندهش و شجره نامه بلند بالای زنان از فریدون تا منوچهر در ان و مقایسه ان با فرهنگ زن سالاری ایلامیان در این زمان بر این حقیر مشخص شده است و احتمالا جمشید 700 سال نشانگر 700 سال حکومت سومریان و ضحاک 1000 سال حکومت 1000 ساله سامیان است و جمشید و ضحاک یا نام سر سلسله گان و یا نماد انان و یا شاید لقبی بر تمامی پادشاهان این حکومتها بوده است که همچون نام خانوادگی امروزی از پدر به فرزند رسیده است (در سلسله اشکانیان نیز نام همه پادشاهان اشک است !) و ضحاک پایه گذار سلسله سامیان و ضحاکی که فریدون به بند کرده است یک شخص نبوده اند . زمانها در شاهنامه فردوسی 1. از زمان بهمن که حدود داریوش کبیر و به رسمیت شناختن سالنامه خورشیدی است کاملا عادی می شوند 2. مقدار مدارک به جای مانده از زمان بهمن به بعد بیشتر بوده است و در نتیجه فردوسی توانسته است این روایات را با دقت و ریزبینی بیشتر و سرگذشت یک یک شاهان مکتوب کند و از بیان یک نام برای یک شجره نامه هزار ساله بپرهیزد .
    کاش اساتید محترم ایرانی , تاریخ شناسان , باستان شناسان, زبان شناسان , ادیبان و ... این مرز و بوم به گرد هم می امدند و از لابلای 60000 بیت شاهنامه تاریخ ایران را به زبان امروزی بازنویسی میکردند و از روی نشانه های ان باقی اثار باستانی ایران را از دل خاک بیرون می اوردند. تاریخی که در ایران موجود بوده است تنها تاریخ واقعی ایران و جهان است. خود هرودوت که او را پدر تاریخ نام نهادند می گوید: "بنا بر قول ایرانیان که در تاریخ تبحر دارند" او خود در نوشته هایش از قول ایرانیان ماخذ گرفته است. با وجود همه حملات بیگانگان, ویرانی و اتش سوزی ها این تاریخ به همت نابغه ای با نام فردوسی به زبان ایهام و لفافه در دسترس ماست و بازنویسی ان تنها نیاز به تجزیه و تحلیل بزرگان این مرز و بوم دارد . شاهنامه را افسانه نپندارید که انچه در لابه لای این 60000 بیت خفته است تاریخ واقعی ایران و جهان است و ابوالقاسم منصور فردوسی نه تنها پدرو ناجی زبان فارسی که پدر و ناجی تاریخ ایران و جهان نیز میباشد
    هر آنکس که دارد هش و رای و دین ......... پس از مرگ بر من کند آفرین
    نمیرم از این پس که من زنده ام ............. که تخم سخن را پراکنده ام
    آفرین بر تو ای فردوسی آفرین آفرین ای ناجی زبان و فرهنگ و تاریخ ایرانیان
    پرنیان حامد

  6. 3 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


  7. #4
    همکار تالار سایر موضوعات علمی و عمومی
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر(نرم افزار)
    نوشته ها
    181
    ارسال تشکر
    810
    دریافت تشکر: 975
    قدرت امتیاز دهی
    1190
    Array
    Client's: جدید8

    پیش فرض پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه

    نقل قول نوشته اصلی توسط Team Sar ArTeSh Bod Dadbin نمایش پست ها
    تاریخ به روایت شاهنامه...


    فعالیت بسیار ارزشمندی را آغاز نمودین ...
    باشد که آغاز این فعالیت بستری به جهت شکفتن استعدادها و شناسایی ظرفیت ها در این زمینه را بیش از پیش فراهم نماید و آشنایی هر چه بیشتر و عمیق تر با میراثی این چنین ارزشمد را سبب شود ...
    یا به اندازه تلاشت آرزو کن یا به اندازه آرزوهایت تلاش.

  8. 3 کاربر از پست مفید Client سپاس کرده اند .


  9. #5
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه

    نقل قول نوشته اصلی توسط Client نمایش پست ها


    فعالیت بسیار ارزشمندی را آغاز نمودین ...
    باشد که آغاز این فعالیت بستری به جهت شکفتن استعدادها و شناسایی ظرفیت ها در این زمینه را بیش از پیش فراهم نماید و آشنایی هر چه بیشتر و عمیق تر با میراثی این چنین ارزشمد را سبب شود ...
    سپاس گذارم از شما

    مشکل اینجاست که کسی به چنین مباحثی اهمیتی نمی دهد


  10. کاربرانی که از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند.


  11. #6
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه

    جمشید


    جمشید فرزند طهمورث است . شید در زبان انان به معنای
    خورشید است اور اب ه سبب زیبائیش به این نام میخواندند

    چون طهمورث رخت از جهان بست فرزندش جمشید به جای
    او نشست. دیهیم شاهی بر سر نهاد و کمربند فرمانروایی بر
    میان بست.در عهد پادشاهیش نخست به ساخت ابزار جنگ
    پرداخت.جمشید اسباب پادشاهی به کمال رساند همه افریدگان
    به اطاعت او در امدند او مرگ را از یاد برد و دست خوش پندارهای
    باطل گردید و دیو در سرش تخم نهاد دانشمندان و اهل حکمت به
    خلافش برخاستند و درهای زمین و دوزخ بر او بسته شدند و خشم
    خداوند قهار او را فرو گرفت و پرنده اقبالش بر پرید و ارامش و اسایشش
    به هم بر امد و بختش تیره گون شد و فر و بزرگیش فرو کاست . چون
    ملوک نواحی دیدند که جمشید از دین بازگشته و دست ستم گشوده
    است سر از فرمان او برتافتند و خلعش کردند و هر کس درجایی به
    حکومت نشست . چون شمار شاهان افزونی گرفت فساد و هرج ومرج
    فزونی یافت .


    بر او تیره شد فره ایزدی ................به کژی گرایید و نا بخردی
    پدید آمد ازهر سویی خسروی ..........یکی نامجویی ز هر پهلوی
    سپه کرده و جنگ را ساخته ..............دل از مهر جمشید پرداخته
    کی اژدها فش بیامد چو باد ...............به ایران زمین تاج برسر نهاد
    صدم سال روزی به دریای چین ...............پدید آمد آن شاه ناپاک دین
    چو ضحاکش آورد ناگه به چنگ ...............یکایک ندادش زمانی درنگ
    به ارش سراسر به دو نیم کرد ...............جهان را ازاو پاک بی بیم کرد


  12. 3 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


  13. #7
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه

    ضحاک

    ضَحاک اوستایی :اَژی دهاکه ارمنی : اَدَهَک از پادشاهان
    ایرانیان است. درشاهنامه پسر مرداس و فرمانروای دشت
    نیزه وران است. او پس از کشتن پدرش بر تخت می نشیند.
    ایرانیان که از ستم های جمشید پادشاه ایران زمین به ستوه
    آمده بودند به سراغ وی رفته و او را به شاهی می پذیرند.
    با بوسهٔ ابلیس، بر دوش ضحاک دو مار می‌روید. ابلیس به
    دست یاری او آمده و می‌گوید که باید در هر روز مغز سر دو
    جوان را به مارها خوراند تا گزندی به او نرسد.
    و بدین‌سان روزگار فرمانروایی او هزار سال به درازا می‌کشد
    تا این که آهنگری به نام کاوه به پا می‌خیزد، چرم پارهٔ آهنگری‌اش،
    درفش کاویانی را بر می‌افرازد و مردم را به پشتیبانی فریدون و جنگ
    با ضحاک می‌خواند. فریدون ضحاک را در البرز کوه دماوند به بند می‌کشد.


    چو ضحاک شد بر جهان شهریار .........................برو سالیان انجمن شد هزار
    سراسر زمانه بدو گشت باز........................................بر آمد برین روزگار دراز
    نهان گشت کردار فرزانگان.................................. ....پراگنده شد کام دیوانگان
    هنر خوار شد جادویی ارجمند..................................نه ان راستی آشکارا گزند
    شده بر بدی دست دیوان دراز............................به نیکی نرفتی سخن جز به راز
    دو پاکیزه از خانه​ی جمشید........................................ برون آوریدند لرزان چو بید
    که جمشید را هر دو دختر بدند...................................سر بانوان را چو افسر بدند
    ز پوشیده​رویان یکی شهرناز...................................... ...دگر پاکدامن به نام ارنواز
    به ایوان ضحاک بردندشان ................................بران اژدهافشن سپردندشان
    بپروردشان از ره جادویی...................................... .بیاموختشان کژی و بدخویی
    ندانست جز کژی آموختن.................................جز از کشتن و غارت و سوختن
    چنان بد که هر شب دو مرد جوان.............................چه کهتر چه از تخمه​ی پهلوان
    خورشگر ببردی به ایوان شاه...................................همی ساختی راه درمان شاه
    بکشتی و مغزش بپرداختی.................................. ....مران اژدها را خورش ساختی
    دو پاکیزه از گوهر پادشا........................................ .......... دو مرد گرانمایه و پارسا

    فریدون هنگامی بر ضحاک ماردوش چیرگی پیدا می‌کند
    به ناگاه سروشی بر وی فرو آمده و او را از کشتن ضحاک
    اژدهافش باز می‌دارد و از فریدون می‌خواهد که او را در کوه
    به بند کشد. در کوه نیز، هنگامی که او قصد جان ضحاک
    می‌کند، سروش، دیگر بار، از وی می‌خواهد که ضحاک را
    به کوه دماوند برده و در آن جا به بند کشد. فرجام آنکه،
    ضحاک به دست فریدون کشته نمی‌شود، بلکه او را در
    شکافی بن‌ناپدید، با میخ‌های گران بر سنگ فرو می‌بندد.



    بیاورد مسمارهای گران ..............................به جایی که مغزش نبود اندران
    فرو بست دستش بر آن کوه باز..........................بدان تا بماند به سختی دراز
    ببستش بران گونه آویخته.................................... وزو خون دل بر زمین ریخته
    ازو نام ضحاک چون خاک شد...................................جهان از بد او همه پاک شد
    گسسته شد از خویش و پیوند او................................. بمانده بدان گونه در بند او

    پرسشی که برایم مطرح شده است :
    آیا ضحاک در تاریخ همان آستیاگ پدر بزرگ کورش است؟
    چنانچه پاسخ پرسش فوق مثبت باشد پس فریدون وکاوه
    چه کسانی هستند؟


    - - - به روز رسانی شده - - -

    مار در داستان ضحاک :

    مار یک نماد میترایی و مهری و دارای چندین مفهوم نمادین است. یکسری از مفاهیم مار، مفاهیم کهن آریایی هستند و یکسری از مفاهیم نیز بعدا به آن افزوده شده است.

    در مفهوم کهن آریایی مار نماد سلامتی، زندگی و طول عمر است. در بعضی از فرهنگ‌ها نیز نماد زندگی دایمی است. پس یک سمبل ایزدی به حساب می‌آید، اما در اسطوره‌های زرتشتی مار نماد اهریمنی است. به عبارت دیگر در اسطوره‌های زرتشتی مفهوم مار دگرگون می‌شود و مار نماد شیطانی پیدا می‌کند.


  14. 3 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


  15. #8
    همکار تالار سایر موضوعات علمی و عمومی
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر(نرم افزار)
    نوشته ها
    181
    ارسال تشکر
    810
    دریافت تشکر: 975
    قدرت امتیاز دهی
    1190
    Array
    Client's: جدید8

    پیش فرض پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه

    نقل قول نوشته اصلی توسط Team Sar ArTeSh Bod Dadbin نمایش پست ها
    سپاس گذارم از شما

    مشکل اینجاست که کسی به چنین مباحثی اهمیتی نمی دهد




    نفرمایید...من که بینهایت مشتاق بوده و هستم...

    جناب آقا، ممکنه از
    تصاویر شاهنامه متناسب و مرتبط با نظم و نثرهای برگزیده استفاده شود ...
    این کار
    تصویرسازی ذهنی بهتری را برای خواننده به همراه می آورد و موجب همراهی بهتر خواننده مطلب با وقایع داستان ها می شود و البته سبب ماندگاری بیشتر این مطالب ارزشمند در اذهان خوانندگان ....که تمام موارد میتواند افزایش علاقه مندی به پرداختن بیشتر به چنین مطالب ارزشمندی را به ارمغان آورد...
    سپاس...
    یا به اندازه تلاشت آرزو کن یا به اندازه آرزوهایت تلاش.

  16. 3 کاربر از پست مفید Client سپاس کرده اند .


  17. #9
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه

    در روایت های همیشه جاودانه شاهنامه اسامی پادشاهانی
    وجود دارد که در تاریخ ما انها را بنامهای دیگری میشناسیم که
    با انطباق وقایع تاریخی با اسامی شاهنامه میتوانیم به اسامی
    پادشاهان تاریخ ایران باستان در شاهنامه پی ببریم.

    پادشاهانی که رد شاهنامه اسامی انها آمده است را به صورت
    چند تایی بیان مینمائیم تا دوستان مطلع اسامی منطبق بر تاریخ
    انها را برایمان بازگو نمایند.

    کیومرث

    طهمورث

    جمشید

    ضحاک

    افریدون


  18. 3 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


  19. #10
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : تاریخ به روایت شاهنامه

    وقتی صحبت از اساطیر می گردد یعنی دوران نخسین و اولیه سرگذشت بشر .
    اساطیر خاطره ی اولیه ی انسان است . چنانکه می دانیم اولین اساطیر مربوط به بین النهرین می باشد و گیل گمش نخستین اسطوره ی بشری شناخته شده است .
    بر اساس منابع روایت اساطیری ایرانی ( خداینامه که منبع اصلی شاهنامه می باشد ، تمامی بخش های اوستا ، دینکرد ، ارداویرافنامه ، تاریخ طبری ، و شاهنامه ) که یکی از منابع مهم روایت می باشد :

    هوشنگ :
    فرزند سیامک و نوه کیومرث بود . پدرش به دست دیوان کشته شد . او به دستور پدر بزرگش کیومرث مامور جنگ با دیوان شد ( گروهی از محققین بر این باورند که دیو ها همان مردمان اولیه و ساکنین نخست سرزمین ایران بوده اند ).
    او دومین پادشاه پیشدادی است و کسی است که آتش را مهار کرد و جشن سده را بر پا نمود که این جشن تا کنون در بین گروه های از ایرانیان برگزار می گردد .

    تهمورث :
    تهم : به معنای نیرومند و تنومند
    ورث : در اوستا به معنای نوعی سگ آمده است
    او بعد از مرگ هوشنگ به دست دیوان به پادشاهی رسید و در انتقام مرگ هوشنگ در یک جنگ طولانی با دیوان توانست بسیاری از آنان را به بند بکشد . در زمان وی قحطی بزرگی روی داد و به دستور او ثروتمندان با فقرا اموال خود را تقسیم کردند


  20. 3 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: 21st December 2014, 08:55 PM
  2. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 23rd November 2014, 10:13 AM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th October 2014, 07:03 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th December 2009, 05:51 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •