دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: معجزه دعا

  1. #1
    همکار تالار مهندسی معماری
    رشته تحصیلی
    مهندسی معماری
    نوشته ها
    892
    ارسال تشکر
    2,514
    دریافت تشکر: 2,510
    قدرت امتیاز دهی
    1245
    Array
    ll's: جدید92

    Red face معجزه دعا

    داستان واقعی وخیلی زیباکه درپاکستان اتفاق افتاده.خیلی قشنگ وجذاب وعجیبه

    پزشک وجراح مشهور (د. ایشان) روزی برای شرکت دریک کنفرانس علمی که جهت

    بزرگداشت وتکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، باعجله به
    فرودگاه رفت..

    بعدازپرواز ناگهان اعلان کردندکه بخاطر اوضاع نامساعدهوا ورعدوبرق
    وصاعقه، که باعث ازکارافتادن یکی

    ازموتورهای هواپیماشده ، مجبوریم فروداضطراری درنزدیکترین فرودگاه را
    داشته...باشیم..

    دکتربلافاصله به دفتراستعلامات فرودگاه رفت وخطاب به آنهاگفت:
    من یک پزشک متخصص جهانی هستم وهردقیقه برای من برابر باجان خیلی انسانها
    هاست وشمامیخواهیدمن 16ساعت تواین فرودگاه منتظرهواپیمابمانم؟

    یکی ازکارکنان گفت جناب دکتر، اگرخیلی عجله داریدمیتونیدیک ماشین دربست
    بگیریدتامقصدشماسه ساعت بیشترنمانده است..

    دکتر ایشان باکمی درنگ پذیرفت وماشینی راکرایه کردوبراه افتادکه ناگهان
    در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شدوبارندگی شدیدی شروع شد بطوریکه ادامه
    دادن برایش مقدورنبود ساعتی رفت تااینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده
    خسته وکوفته ودرمانده وباناامیدی براهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک
    توجه اورابه خود جلب کرد..

    کنار اون کلبه توقف کرد ودر را زد، صدای پیرزنی راشنید .
    -بفرما داخل هرکه هستی..دربازاست...

    دکتر داخل شد وازپیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهدازتلفنش استفاده کند،..

    پیرزن خنده ای کرد وگفت:.کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست ونه
    تلفنی...ولی بفرما واستراحت کن وبرای خودت استکانی چای بریزتاخستگی
    بدرکنی وکمی غذاهم هست بخور تاجون بگیری..

    دکترازپیرزن تشکرکرد ومشغول خوردن شد، درحالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز
    ودعابود..که ناگهان متوجه طفل کوچکی شدکه بی حرکت بر روی تختی نزدیک
    پیرزن خوابیده بود، که هرازگاهی بین نمازهایش اورا تکان میداد.

    پیرزن مدتی طولانی به نمازودعامشغول بود، که دکتر روبه اوگفت:
    ... بخدا من شرمنده این لطف وکرم واخلاق نیکوی توشدم ، امیدوارم که
    دعاهایت مستجاب شود.

    پیرزن گفت:
    واما شما،..رهگذری هستیدکه خداوند به ماسفارش شمارا کرده است..
    ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا...

    دکترایشان گفت:
    چه دعایی؟.

    گفت:
    این طفل معصومی که جلوچشم شماست نوه من هست که نه پدر داره ونه مادر، به
    یک بیماری مزمنی دچارشده که همه پزشکان اینجا ازعلاج آن عاجزهستند..
    به من گفته اندکه یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که اوقادر به
    علاجش هست ،..ولی اوخیلی ازمادورهست ودسترسی به او مشکل هست ومن هم
    نمیتوانم این بچه را پیش اوببرم..
    میترسم این طفل بیچاره ومسکین خوار وگرفتارشود..پس ازالله خواسته ام که
    کارم راآسان کند..!

    دکترایشان درحالیکه گریه میکردگفت:
    به والله که دعای تو، هواپیماها راازکارانداخت وباعث زدن صاعقه ها
    شدوآسمان را به باریدن واداشت..تااینکه من دکتررابسوی تو بکشاندومن بخدا
    هرگز باورنداشتم که الله عزوجل بایک دعایی این چنین اسباب رابرای بندگان
    مومنش مهیا میکند..وبسوی آنها روانه میکند.

    وقتی که دستها ازهمه اسباب کوتاه میشود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین
    وآسمان بجامی ماند...
    ویرایش توسط ll : 2nd November 2014 در ساعت 01:59 PM
    انسان چيزي بيشتراز انديشه اش نيست




  2. 3 کاربر از پست مفید ll سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •