دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: ****بنویسیم از مرگ ****

  1. #1
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    smilee1 ****بنویسیم از مرگ ****




    بنویسیم از مرگ




    بنویسیم از مرگ
    که مرگ آغز زیباییست یا پایان زیبایی ؟
    بنویسیم از مرگ
    و نترسیم از مرگ
    که مرگ در همین نزدیکی پشت دیوار رهایی
    پشت آن لحظه زیبا
    پشت آن خداحافظی کوچک ما
    زنده مانده
    و می کشد انتظار
    تا بگیریم دستش را آرام آرام


  2. 14 کاربر از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : ****بنویسیم از مرگ ****

    مرگ پایان کبوتر نیست .

    مرگ وارونه ی یک زنجره نیست.


    مرگ در ذهن اقاقی جاری است.


    مرگ در اب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.


    ... مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید.


    مرگ با خوشه ی انگور می اید به دهان.


    مرگ در حنجره ی سرخ- گلو می خواند.


    مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.


    مرگ گاهی ریحان می چیند.


    مرگ گاهی ودکا می نوشد.


    گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد.


    و همه می دانیم


    ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  4. 11 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  5. #3
    دوست آشنا
    نوشته ها
    1,563
    ارسال تشکر
    7,101
    دریافت تشکر: 5,335
    قدرت امتیاز دهی
    24321
    Array
    parnian 80's: جدید85

    پیش فرض پاسخ : ****بنویسیم از مرگ ****

    بهسراشيب زمان

    هر دم اين عمر گذشت

    مرگ از من پرسيد :

    ز كجا آمده اي ؟

    و منم مانده چه گويم به جواب

    به جوابش گفتم :

    نه كسي بود بگويد با من

    نه خودم فهميدم

    ودراين عمر گران

    نه شنيدم سخني را كه به دردم بخورد

    نه سكوتي كه مرا تا لب دريا ببرد

    تو بگو حال كجا خواهم رفت ؟

    كه در اين لحظه مرگ

    جانم را بردو كسي باز نبود

    كه بگويد به كجا خواهم رفت

    نه خودم فهميدم
    ویرایش توسط parnian 80 : 15th January 2014 در ساعت 08:01 PM
    سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
    حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....

  6. 11 کاربر از پست مفید parnian 80 سپاس کرده اند .


  7. #4
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : ****بنویسیم از مرگ ****

    مرگ فراخواند مرا
    با صدایی بلند و گرفته
    دلم میلرزید ولی پاهایم قرص بود
    نگران بودم
    نه نگران از دست رفتن این جان
    نگران بودم که نپذیرد مرا
    در حضورش ناکامل بودم
    دلم را جا گذاشته بودم در دستان یک زمینی
    مرا دید
    با نگاهش به دقت براندازم کرد
    خندید و گفت
    تو هم وسوسه سیب،گرفتارت کرد
    از نگاهم،تعجبم را فهمید
    دوباره لبخندی زد و گفت
    ادم ها از همان ابتدا به دنبال چشیدن شیرینی عشق بودند
    ولی نمیدانستند عشق همان سیبی هست ،
    که آدم را از بهشت راند و به زمین راضی کرد
    حال که باز هم شما فریب عشق را خوردید،به من راضی شدید
    حال فهمیدی که عشق ،دروغی وسوسه آمیز بیش نیست.


    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    متن بالا از خودم هست
    لطفا نظراتتون رو در مورد این متن بگید
    ویرایش توسط sr hesabi : 15th January 2014 در ساعت 10:09 PM
    شاید ....

  8. 13 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  9. #5
    همكار تالار اخبار
    نوشته ها
    2,603
    ارسال تشکر
    11,278
    دریافت تشکر: 11,277
    قدرت امتیاز دهی
    9184
    Array

    پیش فرض پاسخ : ****بنویسیم از مرگ ****

    کاش وقت دگری او می مرد ، دردا ، دردا
    سخن از مرگ زمان دگری می شد گفت : فردا ، فردا
    پله های روز ها را نرم و لغزان می خزیم ،
    بار مرگ ناگزیری را به آخر می بریم .
    این همه دیروز هایی کر پی هم بوده اند ،
    مرگ را همچون سبک مغزان نشانگر بوده اند .
    زندگی ، ای شمع کوچک ! شعله ات پاینده نیست ،
    تا رسد صبحی ز ره ، نورت به شب زاینده نیست .
    زندگی یک سایه ی لغزنده است ،
    زندگی بازیگری بازنده ست :
    اضطرابش روی صحنه آشکار ،
    ساعتی دیگر نماند بر قرار .
    زندگی چون قصه ی دیوانه ای ست ،
    پر هیاهو ، پوچ و چون افسانه ای ست



  10. 8 کاربر از پست مفید saamaaneh سپاس کرده اند .


  11. #6
    دوست آشنا
    نوشته ها
    289
    ارسال تشکر
    1,009
    دریافت تشکر: 1,219
    قدرت امتیاز دهی
    562
    Array
    z.000's: جدید37

    پیش فرض پاسخ : ****بنویسیم از مرگ ****

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr hesabi نمایش پست ها
    مرگ فراخواند مرا
    با صدایی بلند و گرفته
    دلم میلرزید ولی پاهایم قرص بود
    نگران بودم
    نه نگران از دست رفتن این جان
    نگران بودم که نپذیرد مرا
    در حضورش ناکامل بودم
    دلم را جا گذاشته بودم در دستان یک زمینی
    مرا دید
    با نگاهش به دقت براندازم کرد
    خندید و گفت
    تو هم وسوسه سیب،گرفتارت کرد
    از نگاهم،تعجبم را فهمید
    دوباره لبخندی زد و گفت
    ادم ها از همان ابتدا به دنبال چشیدن شیرینی عشق بودند
    ولی نمیدانستند عشق همان سیبی هست ،
    که آدم را از بهشت راند و به زمین راضی کرد
    حال که باز هم شما فریب عشق را خوردید،به من راضی شدید
    حال فهمیدی که عشق ،دروغی وسوسه آمیز بیش نیست.


    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    متن بالا از خودم هست
    لطفا نظراتتون رو در مورد این متن بگید
    فقط میتونم بگم عالیییییییییییییییییییییی ی

  12. 7 کاربر از پست مفید z.000 سپاس کرده اند .


  13. #7
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    روانشناسی عمومی
    نوشته ها
    3,348
    ارسال تشکر
    31,663
    دریافت تشکر: 11,131
    قدرت امتیاز دهی
    29289
    Array
    zoh_reh's: جدید88

    پیش فرض پاسخ : ****بنویسیم از مرگ ****

    چرا از مرگ می ترسید

    چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
    چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
    مپندارید بوم نا امیدی باز
    به بام خاطر من می کند پرواز
    مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
    مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...
    بهشت جاودان آن جاست
    جهان آنجا و جان آنجاست...
    نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
    نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
    جهان آرام و جان آرام
    زمان در خواب بی فرجام
    خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند
    سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
    در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
    در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو
    ، زور در بازوست
    جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید
    که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند
    همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
    چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
    چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
    چرا از مرگ می ترسید!


    فریدون مشیری



    قوانین تالار روانشناسی



    الهی مرا آن ده که مرا آن به...

  14. 8 کاربر از پست مفید zoh_reh سپاس کرده اند .


  15. #8
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : ****بنویسیم از مرگ ****

    من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد
    نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد


    من که می دانم که تا سرگرم بزم و مستی ام
    مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد


    پس چرا ؟ عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم


    من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست
    بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست


    من که می دانم اجل نا خوانده و بیدادگر
    سر زده می آید و راه فراری نیست نیست


    پس چرا ؟ پس چرا عاشق نباشم


    فرياد عشق - استاد گلپا
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  16. 9 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  17. #9
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : ****بنویسیم از مرگ ****

    گرم و زنده بر شنهای تابستان
    زندگی را بدرود خواهم گفت
    گرم و زنده بر شنهای تابستان
    زندگی را بدرود خواهم گفت
    تا قاصد میلیونها لبخند گردم .
    تابستان مرا در بر خواهد گرفت
    و دریا دلش را خواهد گشود
    تا قاصد میلیونها لبخند گردم .
    تابستان مرا در بر خواهد گرفت
    و دریا دلش را خواهد گشود
    زمان در من خواهد مرد
    و من بر زمان خواهم خفت
    زمان در من خواهد مرد
    و من بر زمان خواهم خفت
    زمان در من خواهد مرد
    و من بر زمان خواهم خفت
    آه.
    زمان در من خواهد مرد
    و من بر زمان خواهم خفت

    شاعر: فریدون رهنما
    زنده یاد فرهاد مهراد






    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  18. 8 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آموزشی: چگونه نامه ی عاشقانه بنویسیم
    توسط محمد نظری گندشمین در انجمن روانشناسی خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th July 2013, 02:11 AM
  2. آموزشی: چگونه نقد کتاب بنویسیم؟
    توسط ستاره 15 در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th December 2012, 07:18 PM
  3. چگونه یک مقاله علمی تاثیر گذار بنویسیم؟
    توسط باستان شناس در انجمن پژوهشکده علوم انسانی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 25th June 2012, 06:01 PM
  4. مقاله: بنویسیم دندان بخوانیم ناخن گیر!
    توسط طلیعه طلا در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 23rd October 2011, 10:23 PM
  5. چگونه یک برنامه بازاریابی ساده بنویسیم؟
    توسط MR_Jentelman در انجمن مدیریت بازرگانی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 10th August 2010, 12:03 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •