خیلی زیبا بود ممنونم از گذاشتن این تاپیک
فرداهم قراره دردانشگاه آزاد قم پیکر دو شهید گمنام رو خاک کنن
امید وارم ماهم لیاقت شهادت رو پیداکنیم
:.:.:.:.: دلتنگ که باشی گاهی آرزو می کنی، یک نفر اسمت را صدا کند حتی اشتباهی! :.:.:.:.:
بد از این همه سال چطوری انقدر سالم مونده؟
مگه نمیگن وقتی شهید میارن فقط چند تیکه استخونو پلاکه؟
خدارو شکر مادرشون از نگرانی درومد
منزه است خداوندي كه برطرف كننده ي غم هاست.غم و مشكل مرا برطرف كن بر ضعف و كمي چاره ام رحم كن و مرا از جايي كه گمان نميكنم روزي ده اي رحم كننده ي رحمت كنندگان
فکر کنم داخل چیزی مث پنبه یا یه چیزی در این حد میذارن حالا باز نمیدونم...
امروز دانشگاه ما هم با دو شهید گمنام معطر و پربرکت شد....
خیلیییییییییییی حس عجیبی بود...... جای همتون خالی ... بچه های دانشگاه هم براشون از جون و دل مایه گذاشتن...هرچند هرکاری کنیم کمه ولی مراسم با شکوهی بود....
اونقد حس نزدیکی بود که شاید گمنام واژه ای درست براشون نبود...وقتی اومدن همه بغض دلتنگیهاشون شکست.... همه دیده ها خیس بود.... انگار این حس انتظار و دلتنگی توی وجود همه بود و شاید خودمون خبر نداشتیم....
از هر تیپی اومده بودن و بلا استثنا همه دیده ها خیس بود.... واقعا پربرکت بود.... همه انقد خودمونو جمع و جور کرده بودیم که....
از 8 صبح تا حدود 3 بعد از ظهر طول کشید... بعدش بارها و بارها اعلام کردن که عزیزان مراسم تموم شده ... اما هرکسی منتظر بود بقیه برن و خودش خلوت کنه.....و اینجوری هیچکس نمیرفت.... و هر کسی یه گوشه نشست و بی خیال حضور بقیه چشم دوخت و دلش درددل کرد.... با این گوشه گیری ها ما بیشتر غریب بودیم تا اونا...... یکی شروع کرد به دکلمه و شعر و نوحه و... گذاشتن....... خلاصه اونقد توی این گفته ها چرخیدیمو چرخیدیم که توش شرمندگی بود.... توبه بود.....دوباره عهد بستن بود..........و........... فقط انشاءالله با دعاشون پایدار باشه...آمین
بچه ها دیگه دل نمیکندن میگم از هر تیپی بودن آرامش وجود همرو گرفته بود....بعدشم گفتن قرارمون بعد از نماز مغرب و عشا همینجا...........
حس فوق العاده ای بود....
ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)