چه حال عجیبی داشتمدر آن شب شوم بی فروزشانه می کرد بادگیسوان به گل آراسته رااشکِ انتظار می سوزاندحریر سپیدِ نقره کوب راچه حالِ عجیبی داشتمدر آن شبِ شومِ بی فروزخواندخاکِ نحیفم راموجی از دور دست هادیدگان را بستهوبه دستان وسیع او سپردمدستان کوچکم را
علاقه مندی ها (Bookmarks)