دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11

موضوع: گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    حقوق
    نوشته ها
    1,242
    ارسال تشکر
    6,695
    دریافت تشکر: 5,917
    قدرت امتیاز دهی
    1936
    Array
    نسیم بهآر's: لبخند

    پیش فرض گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

    تهران - ˈسلمان فارسیˈ هنگام ترک دنیا که هیچ سرمایه ‌ای نداشت، توصیه رسول اکرم(ص) را به یاد آورد که فرموده بود، ˈنصیب شما از دنیا همچون ره توشه یک مسافر باشدˈ و بر وضعیت خود گریه کرد.



    امروز(شنبه) هشتم صفر مصادف با سالروز وفات سلمان فارسی است. هنگامی که این صحابی رسول خدا(ص) یعنی در سال 35 هجری در بستر مرگ قرار گرفته بود، شخصی به عیادتش آمد و سلمان را در حال گریستن مشاهده کرد. آن شخص پرسید: چرا گریه می کنی؛ در صورتیکه پیامبر، هنگام وفات، از تو راضی بود؟

    سلمان پاسخ داد: به خدا سوگند گریه ام از ترس مرگ یا طمع به دنیا نیست؛ بلکه به خاطر توصیه پیامبر(ص) خداست که می فرمود ˈباید نصیب هر یک از شما از دنیا، همچون ره توشه یک مسافر باشد.ˈ اینک من در حالی از دنیا می روم که این همه وسایل، پیرامون من است(در حالیکه در کنار سلمان فقط یک کاسه و آفتابه بود!)



    ** سلمان را از زبان خودش بشناسیم

    در حدیثی طولانی، سلمان زندگی و تاریخچه حیات پیش از اسلام خود را اینگونه بیان کرده است:

    در روستای جی اصفهان (برخی نیز آن را از روستاهای شیراز دانسته اند) دهقان زاده ای بودم که پدرم در زمین خود کشاورزی می کرد و به من علاقه زیادی داشت.

    در آیین مجوس خیلی زحمت کشیدم، همیشه مواظب آتشی بودم که می افروختیم و نمی گذاشتم که خاموش شود. پدرم باغی داشت، روزی مرا به آنجا فرستاد. در راه به کلیسای مسیحیان رسیدیم. صدای نماز و نیایش آنها، مرا مجذوب ساخت.

    برای کسب خبر بیشتر به درون صومعه رفتم. با دیدن مراسم نیایش آنان، با خود گفتم، این دین بهتر از آیین ما است. تا غروب همانجا ماندم و به باغ پدرم نرفتم تا اینکه کسی را بدنبال من فرستاد.

    بدنبال این رغبت و علاقه، از مرکز دین آنان پرسیدم؛ گفتند در شام است.

    چون پیش پدرم برگشتم مشاهدات خود و علاقه خویش را نسبت به معبد و آیین آنان ابراز کردم. پدرم با من در این باره بحث کرد و گفت وگوهایمان به مشاجره کشید تا اینکه مرا زندانی ساخت و بر پاهایم زنجیر بست.

    به مسیحیان پیغام دادم که من دین آنان را برگزیده ام. هر گاه قافله ای از شام بر آنان وارد شود مرا باخبر سازند تا همراهشان به شام بروم و چنین کردم.

    از بند پدر گریخته و همراه کاروان به شام رفتم و به حضور اسقف، که رییس کلیسا و عالم بزرگشان بود رفته، داستان خویش را برایش نقل کردم، پیش او بودم و به عبادت و درس می پرداختم.

    پس از فوت آن اسقف که مردی دنیا دوست بود، جانشین وی را که به امور آخرت راغب تر و در دین کوشاتر بود، بیشتر دوست داشتم. محبت شدید من نسبت به او، دیری نپایید، زیرا مرگ او هم فرا رسید. قبل از فوتش از او راهنمایی خواستم و پرسیدم که پس از خود، مرا به خدمت چه کسی توصیه می کنی؟ و او مرا به مردی در موصل راهنمایی کرد.

    پس از مدتی که در موصل بودم، با فوت او، برای آینده امور دین خود، سراغ عابدی در ˈنصیبینˈ رفتم و پس از وی هم، آهنگ سفر به ˈعموریهˈ - یکی از شهرهای روم - کردم و ضمن استفاده از محضر اسقف آنجا، برای امرار معاش خود چند گاو و گوسفند خریدم.

    به آن شخص گفتم پس از خود، مرا به التزام و خدمت چه کسی سفارش ‍ می کنی؟ گفت من کسی را که مثل خودم باشد سراغ ندارم ولی تو در عصری زندگی می کنی که بعثت پیامبری بر اساس آیین حق ابراهیم(ع) نزدیک است. آن پیامبر به سرزمینی دارای نخلستان که بین دو بیابان سنگلاخ واقع شده هجرت می کند. اگر توانستی خود را به او برسان.

    سپس گفت: از نشانه های آن پیامبر این است که صدقه نمی خورد، ولی هدیه قبول می کند و میان دو کتف او نشانه نبوت نقش بسته است، اگر او را ببینی حتما می شناسی.

    روزی همراه قافله ای که از جزیرة العرب بود به سوی آن دیار روان شدم. آنها از روی ستم، مرا در وادی القری به یک یهودی فروختند. مدتی به خیال اینکه این محل پر درخت، همان سرزمین موعود است بسر بردم ولی آنجا نبود.

    روزی یک یهودی مرا از آن مرد خرید و به همراه خود برد تا اینکه به شهر مدینه رسیدیم. در مدینه، در باغ خرمای آن شخص کار می کردم. مدتی گذشت و خداوند آن پیامبر را برانگیخت و بالاخره پس از سال هایی چند که از بعثت می گذشت به مدینه هجرت کرد و در قبا میان طایفه ˈبنی عمروبن عوفˈ فرود آمد.

    از گفت وگوی مالک خود با یکی از عموزادگانش پی بردم که آن پیامبر که در جستجویش هستم هموست.

    شبانه به صورت مخفی از خانه آن شخص بیرون آمده خود را به ˈقباˈ رساندم. خدمت پیامبر رسیدم. چند نفر هم در حضورش بودند.

    گفتم: شما در اینجا غریب و مسافرید. من مقداری غذا همراه دارم که نذر کرده ام صدقه بدهم و چه کسی از شما سزاوارتر.

    پیامبر به اصحاب خود فرمود بخورید به نام خدا، ولی خودش دست به غذا نزد. پیش خود گفتم این نخستین نشانه، که پیامبر صدقه نخورد. فردای آن روز، مجددا همراه با غذایی خدمتش رسیدم و از روی احترام، بعنوان هدیه تقدیمش کردم. به اصحابش فرمود بخورید به نام خدا و خودش نیز با آنان میل فرمود. گفتم این نشانه دوم که او هدیه را پذیرفت.

    در جستجوی نشانه سوم بودم. پس از چند روز او را همراه اصحابش در قبرستان بقیع دیدم. دو عبا در بر داشت. یکی را پوشیده و یکی را به شانه انداخته بود. پشت سرش قرار گرفتم تا مهر نبوت را ببینم. همین که متوجه مقصود من شد عبا را از دوش خود برداشت و من آن علامت و مهر نبوت را، آنگونه که توصیفش را شنیده بودم دیدم. خود را روی پایش انداخته و بر آن بوسه زدم و گریه کردم.

    از من ماجرا را پرسید و من داستان و سرگذشت خویش را برای آنحضرت بازگو کردم. از آن پس، مسلمان شدم ولی چون برده بودم از شرکت در جنگ بدر و احد محروم ماندم. به پیشنهاد پیامبر با صاحب و مالک خود مکاتبه (نوعی قرارداد میان برده و مالک است که او به تدریج در مقابل پرداخت قیمت خودش‍ به مالک، آزاد می شود) نمودم و با یاری و کمک مسلمین و عنایت خداوند آزاد گردیدم و اینک به عنوان یک مسلمان آزاد، زندگی می کنم و در جنگ خندق و سایر جنگ ها شرکت کرده ام.

    خدمتکار سلمان هنگام وفات این صحابی رسول خدا(ص) از او سووال می کند که چه کسی او را غسل می دهد و سلمان در پاسخ می گوید: آن کسی مرا غسل خواهد داد که پیامبر(ص) را غسل داد.

    زاذان می پرسد: او در مدینه است و شما در مدائن. چگونه ممکن است شما را غسل دهد؟

    سلمان گفت: همین که چانه ام را بستی، صدای پای او را می شنوی. مرا رسول الله(ص) از این مطلب، آگاه کرده است.

    زاذان می گوید: همین که روح پاکش از این جهان رخت بربست و چانه اش را بستم و جلوی در آمدم، دیدم امیرالمومنین(ع) با قنبر پیاده شدند و از من سووال کرد که آیا سلمان وفات کرد و من گفتم آری.

    آنگاه حضرت، روپوش از روی سلمان برداشت و فرمود:‌ خوشا به حالت، ای اباعبدالله (کنیه سلمان) هنگامیکه حضور پیامبر رسیدی به او بگو که با من چه کردند!

    حضرت علی(ع)، سلمان را آماده دفن کرد و پس از کفن، بر او با تکبیری بلند نماز خواند و آنگاه دو بیت شعری که گفته شد را به عنوان هدیه بزرگ خویش بر کفن سلمان نوشت: بدون ره توشه ای از حسنات و قلب سلیم، برخدای کریم وارد شدم و ... هنگامی که ورود، بر کریم باشد، برداشتن توشه راه، زشت ترین چیزهاست.ˈ

    منبع: کتاب ˈسلمان و بلالˈ نوشته حجت الاسلام ˈجواد محدثیˈ

    ..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..


  2. #2
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    نرم افزار کامپیوتر
    نوشته ها
    136
    ارسال تشکر
    434
    دریافت تشکر: 499
    قدرت امتیاز دهی
    61
    Array
    kadaj's: جدید66

    پیش فرض پاسخ : گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

    مطلب جالبی بود ممنون .......
    انسان هم میتونه دایره باشه هم یه خط راست انتخاب باخودته‌،تا ابد دور خودت بچرخی یاتابی نهایت ادامه بدی.k

  3. 3 کاربر از پست مفید kadaj سپاس کرده اند .


  4. #3
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی نرم افزار
    نوشته ها
    250
    ارسال تشکر
    2,132
    دریافت تشکر: 979
    قدرت امتیاز دهی
    1806
    Array

    پیش فرض پاسخ : گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

    مرسی

  5. 2 کاربر از پست مفید pegah*_ سپاس کرده اند .


  6. #4
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    436
    ارسال تشکر
    5,516
    دریافت تشکر: 1,986
    قدرت امتیاز دهی
    11089
    Array
    H37's: جدید56

    پیش فرض پاسخ : گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

    ممنون.خیلی جالب بود.
    شبيه كسي شده ام كه پشت دود سيگارش باخود مي گويد:ترك مي كنم....سيگار را..خانه را..زندگي را..و باز پكي ديگر مي زند...!!!

  7. 3 کاربر از پست مفید H37 سپاس کرده اند .


  8. #5
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    ب قیافم چی میخوره ؟
    نوشته ها
    459
    ارسال تشکر
    2,281
    دریافت تشکر: 3,853
    قدرت امتیاز دهی
    3942
    Array
    v.m 2020's: جدید145

    پیش فرض پاسخ : گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

    ممنون نکات اموزنده زیاد داشت

    جسمش زیر خاک قبرستان
    روحش در اوج اسمان
    صدایش در گوشمان
    و
    .
    .
    .
    یادش همیشه در قلبمان


  9. کاربرانی که از پست مفید v.m 2020 سپاس کرده اند.


  10. #6
    استعداد برتر سایت
    رشته تحصیلی
    فیزیک و برق
    نوشته ها
    38
    ارسال تشکر
    66
    دریافت تشکر: 162
    قدرت امتیاز دهی
    47
    Array

    پیش فرض پاسخ : گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

    سلام علیکم

    این رو گوش کنید .

    www.askdin.com/attachments/17136d1356194123-vijeh_vafat-h.salman-1391.mp3

    منبع: www.askdin.com
    ویرایش توسط pymn_nzr : 23rd December 2012 در ساعت 07:44 PM
    هر چه کنی ، به خود کنی * گر همه نیک و بد کنی

  11. کاربرانی که از پست مفید pymn_nzr سپاس کرده اند.


  12. #7
    همکار تالار نرم افزار
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر(نرم افزار)
    نوشته ها
    1,003
    ارسال تشکر
    2,633
    دریافت تشکر: 7,045
    قدرت امتیاز دهی
    29978
    Array
    "golbarg"'s: جدید56

    پیش فرض پاسخ : گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

    ممنون
    چرا جوجه ها جیک جیک میکنند؟؟؟

  13. کاربرانی که از پست مفید "golbarg" سپاس کرده اند.


  14. #8
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    هر چی خداخواست
    نوشته ها
    51
    ارسال تشکر
    360
    دریافت تشکر: 312
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array
    (ooomiiid)'s: خواهش

    پیش فرض پاسخ : گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

    عالی بود ممنون
    اللهم صل علی محمد و آل محمد

  15. کاربرانی که از پست مفید (ooomiiid) سپاس کرده اند.


  16. #9
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    شیمی
    نوشته ها
    197
    ارسال تشکر
    3,119
    دریافت تشکر: 1,014
    قدرت امتیاز دهی
    503
    Array
    fati3370's: آسوده خاطر

    پیش فرض پاسخ : گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

    جالب بود مرسی

  17. 2 کاربر از پست مفید fati3370 سپاس کرده اند .


  18. #10
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    شیمی کاربردی
    نوشته ها
    85
    ارسال تشکر
    138
    دریافت تشکر: 305
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array
    ayda04's: جدید46

    پیش فرض پاسخ : گریه ˈسلمان فارسیˈ هنگام وفات

    خدا ب داد یکی مثه من برسه البته الان دیگه کم پپیدا میشن کسایی ک سلمان وار زندگی کنن و بعدم برن!!!
    آنه شرلی هم نشدم که یکی بهم بگه
    آنه!!!
    تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت؟؟؟

  19. کاربرانی که از پست مفید ayda04 سپاس کرده اند.


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. یادمان زنده یاد ˈمحمدرضا آقاسیˈ برگزار می شود
    توسط نسیم بهآر در انجمن سایر اخبار هنری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd December 2012, 12:01 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •