دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

  1. #1
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر_نرم افزار
    نوشته ها
    1,751
    ارسال تشکر
    3,958
    دریافت تشکر: 9,802
    قدرت امتیاز دهی
    5190
    Array
    آسد مرتضي's: جدید47

    Unhappy ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

    ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
    وین راز سر بمهر بعالم سمر شود

    گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
    آری شود ولیک بخون جگر شود

    خواهم شدن بمیکده گریان و داد خواه
    کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود

    از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
    باشد کز ان میانه یکی کارگر شود

    ای جان حدیث ما بر دلدار بار گو
    لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

    از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
    آری به یمن لطف شما خاک زر شود

    در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
    یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود

    بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
    مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

    آن سرکشی که در سر سرو بلند تست
    کی با تو دست کوته مادر کمر شود

    دین سرکشی که کنگره ی کاخ وصل را ست
    سرها بر آستانه ی او خاک در شود

    روزی اگر غمی رسدت تنگدل مباش
    روشکر کن مباد که از بد بتر شود

    ایدل صبور باش و مخور غم که عا قبت
    این شام صبح گردد و این شب سحر شود

    حافظ چو نامه ی سر زلفش بدست تست
    دم درکش ارنه باد صبا را خبر شود

    آهنگران سرشان شلوغ است ...
    بايد نعل تازه بسازند براي اسب ها ...



  2. 8 کاربر از پست مفید آسد مرتضي سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    هر چی خداخواست
    نوشته ها
    51
    ارسال تشکر
    360
    دریافت تشکر: 312
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array
    (ooomiiid)'s: خواهش

    پیش فرض پاسخ : ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

    تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
    دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی


    ملامتگوی بی​حاصل ترنج از دست نشناسد

    در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی


    به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
    تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی

    چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید

    مرا در رویت از حیرت فروبسته​ست گویایی

    تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی
    که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی


    تو صاحب منصبی جانا ز مسکینان نیندیشی
    تو خواب آلوده​ای بر چشم بیداران نبخشایی



    گرفتم سرو آزادی نه از ماء مهین زادی
    مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی

    دعایی گر نمی​گویی به دشنامی عزیزم کن

    که گر تلخست شیرینست از آن لب هر چه فرمایی

    گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد

    چو پایانم برفت اکنون بدانستم که دریایی

    تو خواهی آستین افشان و خواهی روی درهم کش

    مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی

    قیامت می​کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن

    مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرهایی

  4. 4 کاربر از پست مفید (ooomiiid) سپاس کرده اند .


  5. #3
    همكار تالار اخبار
    رشته تحصیلی
    مهندسي مديريت پروژه
    نوشته ها
    641
    ارسال تشکر
    4,842
    دریافت تشکر: 3,026
    قدرت امتیاز دهی
    3470
    Array

    پیش فرض پاسخ : ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

    دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست
    گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست


  6. 2 کاربر از پست مفید ✿elnaz✿ سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •