ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر بمهر بعالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک بخون جگر شود
خواهم شدن بمیکده گریان و داد خواه
کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کز ان میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بار گو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
آن سرکشی که در سر سرو بلند تست
کی با تو دست کوته مادر کمر شود
دین سرکشی که کنگره ی کاخ وصل را ست
سرها بر آستانه ی او خاک در شود
روزی اگر غمی رسدت تنگدل مباش
روشکر کن مباد که از بد بتر شود
ایدل صبور باش و مخور غم که عا قبت
این شام صبح گردد و این شب سحر شود
حافظ چو نامه ی سر زلفش بدست تست
دم درکش ارنه باد صبا را خبر شود
علاقه مندی ها (Bookmarks)