بیـــا برای یکـــــبار هــــــم که شـــده...
دستــــ به خلافـــــ بزنیــــــــم...!
منــــــــ اندوه تـــو را مـــی دزدم...!
تــــو تنهـــایــــی مــــرا...!!
بیـــا برای یکـــــبار هــــــم که شـــده...
دستــــ به خلافـــــ بزنیــــــــم...!
منــــــــ اندوه تـــو را مـــی دزدم...!
تــــو تنهـــایــــی مــــرا...!!
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
کاش زندگی از آخر به اول بود…
پیر بدنیا می آمدیم…
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم
سپس کودکی معصوم می شدیم
و درنیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم…
پریدن باور پرنده ای است که به پرواز می اندیشد
وگرنه دلیل پرواز پر نیست...!!
حس قشنگی است..
بودن درکنار کسانی که
با یک چشم برهم زدن
دلت راپر از حس زیبای به پرواز درآمدن میکنند.
گول دنیا را مخور......!!
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را میدرند
سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند.....
ویرایش توسط khalilkarami : 3rd February 2015 در ساعت 01:08 AM
پریدن باور پرنده ای است که به پرواز می اندیشد
وگرنه دلیل پرواز پر نیست...!!
ﮔﻮﺷﯿﻬﺎﺗﻮﻥ ﻫﻤﻪ ﻟﻤﺴﯿﻪ؟
میدونید که ﺑﺎ اشیاء نمیشه صفحه گوشی رو ﻟﻤﺲ ﮐﺮد،
یعنی اگه روی گوشی یک شی بکشید یا فشاردهید کار نمیکنه؛
ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ باشه.
ﺧﺐ ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﻣﻬﺮنماز ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ،
ﻫﺮ ﺟﺎﯼ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮﻥ ﺭﻭ که ﺑﺎﺍﻧﮕﺸﺖ کار میکردید الان باﻣﻬﺮ ﺑﮑﺸﯿﺪ.
✅✅✅✅
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩست که
ﺧﺎﮎ ﺯﻧﺪه ست...
ﺍﻻﻥ ﺑﺎﻣﻬﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺸﯿﺪ.
بدن ما هم از خاکه، جالبه.!
- - - به روز رسانی شده - - -
ﮔﻮﺷﯿﻬﺎﺗﻮﻥ ﻫﻤﻪ ﻟﻤﺴﯿﻪ؟
میدونید که ﺑﺎ اشیاء نمیشه صفحه گوشی رو ﻟﻤﺲ ﮐﺮد،
یعنی اگه روی گوشی یک شی بکشید یا فشاردهید کار نمیکنه؛
ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ باشه.
ﺧﺐ ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﻣﻬﺮنماز ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ،
ﻫﺮ ﺟﺎﯼ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮﻥ ﺭﻭ که ﺑﺎﺍﻧﮕﺸﺖ کار میکردید الان باﻣﻬﺮ ﺑﮑﺸﯿﺪ.
✅✅✅✅
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩست که
ﺧﺎﮎ ﺯﻧﺪه ست...
ﺍﻻﻥ ﺑﺎﻣﻬﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺸﯿﺪ.
بدن ما هم از خاکه، جالبه.!
در سرزمینی کــه ســایــه آدم هــای کــوچـک ،بــزرگ شــود،در آن ســرزمـیـن آفــتــاب در حـال غـــــروب اســــت!
دخترك برگشت چه بزرگ شده بود ...
پرسیدم پس كبریت هایت كو ؟
پوزخندی زد و گونه هایش آتش بود
گفتم می خواهم امشب با كبریت های تو این سرزمین را به آتش بكشم
دخترك نگاهی انداخت و تنم لرزید ...
گفت : كبریت هایم را نخریدند سالهاست تن می فروشم ... !!
میخری ؟!!
تا اطلاع ثانوی خسته ام ...!!!
گفته بودند گنج در ویرانه هاست راست گفتند چون وجودت در دل ویران ماست................................
در من
فریادهای درختیست
خسته از میوههای تکراری
- گروس عبدالملکیان
ﺣﺎﻟـــــﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺧـــــﻮﺏ ﺧـــــــــــــــﻮﺏ /ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧــــــــﻮﺏ ﮪﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘـــــــــــﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾـــﻢﺧﻮﺑــــــﻢ،ﺍﺷــــــــــﮏ ﮪﺎﯾــــــــﻢ ﺳﺮﺍﺯﯾـــﺮ ﻣﯿﺸــــــــﻮﺩ،ﻧﻘﺎﺏ ﺻﻮﺭﺗـــــــــﻢ ﺑﺎ ﻗﻄــــــــﺮﻩ ﮪﺎﯼ ﺍﺷﮑــــــــــﻢ ﺧﯿـــــــــﺲ ﻣﯿﺸـــــﻮﺩ ../ﺍﻣــــــــﺎ ﻟﺒﺨﻨـــــــــﺪﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻟﺐ ﮪﺎﯾﻢ ﭘــــــﺎﮎ ﻧﻤﯿﺸـــــــــﻮﺩ،ﻣــــ ـﻦ ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺑـــــــــم!!!!!ﻓﻘـــــ ــــﻂ ﮔﺎﮪﯽ ﺍﻭﻗـــــــــــﺎﺕ ﻗﻠﺒـــــــﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺴـــــــﻮﺯﺩ ﻧﻔﺴـــــــﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘـــــــﺪ ..
من، تو، او
*من به مدرسه ميرفتم تا درس بخوانم*
*تو به مدرسه ميرفتي به تو گفته بودند بايد دکتر شوي*
*او هم به مدرسه ميرفت اما نمي دانست چرا*
*من پول تو جيبي ام را هفتگي از پدرم ميگرفتم*
*تو پول تو جيبي نمي گرفتي هميشه پول در خانه ي شما دم دست بود*
*او هر روز بعد از مدزسه کنار خيابان آدامس ميفروخت*
*معلم گفته بود انشا بنويسيد*
*موضوع اين بود علم بهتر است يا ثروت*
*من نوشته بودم علم بهتر است*
*مادرم مي گفت با علم مي توان به ثروت رسيد*
*تو نوشته بودي علم بهتر است*
*شايد پدرت گفته بود تو از ثروت بي نيازي*
*او اما انشا ننوشته بود برگه ي او سفيد بود*
*خودکارش روز قبل تمام شده بود*
*معلم آن روز او را تنبيه کرد*
*بقيه بچه ها به او خنديدند*
*آن روز او براي تمام نداشته هايش گريه کرد*
*هيچ کس نفهميد که او چقدر احساس حقارت کرد*
*خوب معلم نمي دانست او پول خريد يک خودکار را نداشته*
*شايد معلم هم نمي دانست ثروت وعلم گاهي به هم گره مي خورند*
*گاهي نمي شود بي ثروت از علم چيزي نوشت*
*من در خانه اي بزرگ مي شدم که بهار توي حياطش بوي پيچ امين الدوله مي آمد*
*تو در خانه اي بزرگ مي شدي که شب ها در آن بوي دسته گل هايي مي پيچيد که پدرت
براي مادرت مي خريد*
*او اما در خانه اي بزرگ مي شد که در و ديوارش بوي سيگار و ترياکي را مي داد
که پدرش مي کشيد*
*سال هاي آخر دبيرستان بود*
*بايد آماده مي شديم براي ساختن آينده*
*من بايد بيشتر درس مي خواندم دنبال کلاس هاي تقويتي بودم*
*تو تحصيل در دانشگا هاي خارج از کشور برايت آينده ي بهتري را رقم مي زد*
*او اما نه انگيزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار مي گشت*
*روزنا مه چاپ شده بود*
*هر کس دنبال چيزي در روزنامه مي گشت*
*من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ي قبولي هاي کنکور جستجو کنم*
*تو رفتي روزنامه بخري تا دنبال آگهي اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردي*
*او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در يک نزاع خياباني کسي را کشته بود*
*من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به اين فکر کنم که کسي کسي را کشته
است*
*تو آن روز هم مثل هميشه بعد از ديدن عکس هاي روزنامه آن را به کناري
انداختي*
*او اما آنجا بود در بين صفحات روزنامه*
*براي اولين بار بود در زندگي اش که اين همه به او توجه شده بود** !!!!*
*چند سال گذشت*
*وقت گرفتن نتايج بود*
*من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهي ام بودم*
*تو مي خواستي با مدرک پزشکي ات برگردي همان آرزوي ديرينه ي پدرت*
*او اما هر روز منتظر شنيدن صدور حکم اعدامش بود*
*وقت قضاوت بود*
*جامعه ي ما هميشه قضاوت مي کند*
*من خوشحال بودم که که مرا تحسين مي کنند*
*تو به خود مي باليدي که جامعه ات به تو افتخار مي کند*
*او شرمسار بود که سرزنش و نفرينش مي کنند*
*زندگي ادامه دارد*
*هيچ وقت پايان نمي گيرد*
*من موفقم من ميگويم نتيجه ي تلاش خودم است**!!!*
*تو خيلي موفقي تو ميگويي نتيجه ي پشت کار خودت است**!!!*
*او اما زير مشتي خاک است مردم گفتند مقصر خودش است** !!!!*
*من , تو , او*
*هيچگاه در کنار هم نبوديم*
*هيچگاه يکديگر را نشناختيم*
*اما من و تو اگر به جاي او بوديم*
*آخر داستان چگونه بود ؟؟؟*
*هر روز از كنار مردمانی می گذريم كه يا من اند يا تو و يا او*
*و به راستی نه موفقيت های من به تمامی از آن من است...
و نه تقصيرهای او همگي
از آن او...
ویرایش توسط سونای : 4th February 2015 در ساعت 11:08 AM
ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)