دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: احساس تنهايي یک زن برایش گران تمام شد

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    حقوق
    نوشته ها
    696
    ارسال تشکر
    6,407
    دریافت تشکر: 4,742
    قدرت امتیاز دهی
    536
    Array
    golden3's: جدید103

    پیش فرض احساس تنهايي یک زن برایش گران تمام شد

    مزه پراني هاي شوهرم نقل مجالس خانوادگي مان شده بود و مسعود با شوخي هاي مسخره اش اعصابم را خط خطي مي کرد. او هميشه از تجديد فراش و ازدواج با خانم بيوه اي حرف مي زد که خواهر يکي از دوستانش است.

    زن ۵۵ساله در دايره اجتماعي کلانتري ۳۵مشهد افزود: من هر چه به او مي گفتم دست از اين حرف هاي چرت و پرت بردارد و شخصيت مرا جلوي ديگران خرد نکند فايده اي نداشت و مسعود با اين شوخي هايش آن قدر مرا عصبي و افسرده کرده بود که واقعا فکر مي کردم ريگي به کفش دارد و حتي نسبت به آن خانم نيز احساس تنفر و حساسيت زيادي پيدا کرده بودم.

    مشکلات روحي و رواني من از حدود ۶ماه قبل بيشتر شد چون بازنشسته شدم و هر روز مسعود که اهل خوشگذراني و تفريح است با دوستانش به اين طرف و آن طرف مي رود و از ازدواج مجدد و اين که مي خواهد يک هووي خوب برايم بياورد تا در خانه تنها نمانم حرف مي زند.

    صحبت هاي شوهرم حتي در رفتار ۲ پسرم نيز تغيير ايجاد کرد و آنها نيز دچار بدبيني شده اند. من که ديگر واقعا حوصله اي براي شنيدن حرف هاي مسعود نداشتم يک روز به او گفتم خيلي مردانه برو و خواهر دوستت را بگير تا تکليف ما هم روشن شود. در اين لحظه او قهقهه اي زد و گفت: اتفاقا همين کار را مي خواهم به زودي انجام بدهم و سپس از خانه بيرون رفت.

    خيلي دلم گرفته بود و با ناراحتي از خانه بيرون زدم و به پارک رفتم. روي صندلي نشسته بودم و با يادآوري خاطرات گذشته و اين که مسعود براي جلب رضايت پدر و مادر خدا بيامرزم با ازدواجمان چقدر تلاش کرد چشمانم پر از اشک شد. در اين لحظه مردي حدود ۵۸ساله در کنارم نشست و به صورتم نگاهي کرد و گفت: اتفاقي افتاده، نکند شما هم مثل من تنها هستيد. نمي دانم چرا با اين سن و سال فکر احمقانه اي به سرم زد و گفتم شوهر ندارم و به اين ترتيب بود که آشنايي ما آغاز شد.

    من هر روز به پارک مي رفتم و با آن مرد که البته فردي باوقار و سنگين است قدم مي زدم و به نوعي مي خواستم جاي خالي مسعود را با حضور اين فرد و صحبت هاي پدرانه اش پر کنم. اما شوهرم که نسبت به من مشکوک شده بود يک روز با پسرانم مرا زيرنظر گرفتند و زماني که با آن آقا در پارک قدم مي زدم جلو آمدند و سروصدا راه انداختند. مرد غريبه به شوهر و پسرانم گفت: اين خانم مثل من تنهاست و شوهرش را چند سال قبل از دست داده است و شايد ما بخواهيم در آينده باهم ازدواج کنيم.

    با اين وضعيت آبرو و حيثيتم رفت و مسعود مي گويد حاضر نيست يک دقيقه به اين زندگي ادامه بدهد. پسرانم نيز مرا مايه ننگ خود مي دانند. البته خودم مي دانم که چه اشتباهي کرده ام ولي واقعيت اين است که سال هاست من وهمسرم از نظر عاطفي همديگر را از دست داده ايم. او دلخوش به دوستان خوشگذران خود است و من سرگرم کارم بودم که با بازنشستگي، احساس تنهايي عذابم داد و مرتکب چنين حماقتي شدم.

    منبع: خراسان
    سنگی که طاقت ضربه های تیشه را ندارد تندیسی زیبا نخواهد شد!
    از زخم تیشه خسته نباش که وجودت شایسته ی تندیسی زیباست.


  2. 4 کاربر از پست مفید golden3 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جمعيت‌زدايي روستايي (Rural depopulation)
    توسط Mr.Engineer در انجمن سایر گرایش ها
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 12th August 2011, 01:53 AM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd October 2010, 01:07 AM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd January 2010, 04:24 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 13th August 2009, 06:07 PM
  5. خبر: سومين راهپيمايي فضايي براي تعمير هابل با موفقيت تمام شد
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار هوا فضا
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th May 2009, 01:01 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •