دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23

موضوع: فاضل نظری

  1. #1
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض فاضل نظری

    اشعار این شاعر اینقد به دلم نشست که دلم نیومد اینجا نذارمش
    متاسفانه بیوگرافی کاملی از ایشون رو پیدا کنم جز چند خط . . . عکسی از ایشون هم براتون می ذارم

    منتخبی از اشعار فاضل نظری

    زندگینامه: فاضل نظری سال ۵۸ در شهر خمین واقع در استان مرکزی متولد شد.

    ایشان دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته مدیریت صنعتی است و مسئولیت هایی هم در حوزه شعر فارسی داشته است. مشاور علمی جشنواره بین المللی شعر فجر شاید مهمترین این مسئولیت ها باشد.نظری علاوه بر ریاست حوزه هنری استان تهران ، عضو شورای عالی شعر مرکز موسیقی و سرود نیز هست و در دانشگاه نیز تدریس می کند.




    ویرایش توسط LaDy Ds DeMoNa : 5th December 2011 در ساعت 07:30 PM
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  2. #2
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : فاضل نظری

    به مناسبت عاشورای حسینی ابتدا شعری از ایشون در رابطه با عاشورا می ذارم :
    امام حسین(ع)-روز عاشورا

    نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش


    به روی شانه طوفان رهاست گیسویش

    ز دور دست سواران دوباره می آیند

    که بگذرند به اسبان خویش از رویش

    کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم

    که باد از دل صحرا می آورد بویش

    کسی بزرگ تر از امتحان ابراهیم

    کسی چنان که به مذبح برید چاقویش

    نشسته است کنارش کسی که می گرید

    کسی که دست گرفته به روی پهلویش

    هزار مرتبه پرسیده ام زخود او کیست

    که این غریب نهاده است سر به زانویش

    کسی در آن طرف دشت ها نه معلوم است

    کجای حادثه افتاده است بازویش


    کسی که با لب خشک و ترک ترک شده اش

    نشسته تیر به زیر کمان ابرویش

    کسی است وارث این دردها که چون کوه است

    عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش

    عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان

    که عشق می کشد از هر طرف به هر سویش

    طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری

    به روی شانه طوفان رهاست گیسویش
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  3. #3
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : فاضل نظری

    به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
    که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
    لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
    هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
    با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
    هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
    هر کسی در دل من جای خودش را دارد
    جانشین تو در این سینه خداوند نشد
    خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
    عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  4. #4
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : فاضل نظری

    « هست و نیست - فاضل نظری »



    چشم به قفل قفسی هست ونیست



    مژده ی فریاد رسی هست ونیست



    می رسدو می گذرد زندگی



    آه که هردم نفسی هست ونیست



    حسرت آزادی ام از بند عشق



    اول وآخر هوسی هست ونیست



    مرده ام و باز نفس می کشم



    بی تو در این خانه کسی هست ونیست



    کیست که چون من به تو دل بسته است



    مثل من ای دوست بسی هست ونیست






    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  5. #5
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : فاضل نظری

    (1) بی تابی
    بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست / آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب / در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
    آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد / بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
    بی تو هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است / مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
    باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق / وسکوت تو جواب همه مسئله هاست


    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  6. #6
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : فاضل نظری

    (2) خداحافظی

    به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد / که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
    لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم / هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
    باچراغی همه جاگشتم وگشتم درشهر / هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانندنشد
    هر کسی در دل من جای خودش را دارد / جانشین تو در این سینه خداوند نشد

    خواستند از تو بگویند شبی شاعرها / عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
    (3) دیر و دور

    بعدازاین بگذار قلب بیقراری بشکند / گل نمی روید.چه غم گر شاخساری بشکند
    باید این آیینه را برق نگاهی می شکست / پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند
    گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام / صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند
    شانه هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه / تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند
    کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد / قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند



    (4) بهانه

    از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند / تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند
    پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار" / تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند
    یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند / این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند
    ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی / شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
    یک نقطه بیش فرق"رحیم"و"رجیم"نیست / ازنقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
    آب طلب نکرده همیشه مراد نیست / گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند

    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  7. #7
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : فاضل نظری

    (5) حاصل عقل

    به نسیمی همه راه به هم می ریزد / کی دل سنگ تو را آه به هم میریزد
    سنگ در برکه می اندازم و می پندارم / با همین سنگ زدن ، ماه به هم میریزد
    عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است / گاه می ماند و نا گاه به هم میریزد
    آنچه راعقل به یک عمر بدست آورده است / دل به یک لحظه کوتاه بهم میریزد
    آه یک روز همین آه تو را می گیرد / گاه یک کوه به یک کاه به هم میریزد
    (6)
    همین که نعش درختی به باغ می افتد / بهانه باز به دست اجاق می اقتد
    حکایت من و دنیا یتان حکایت آن / پرنده ایست که به باتلاق می افتد
    عجب عدالت تلخی که شادمانی ها / فقط برای شما اتفاق می افتد!

    تمام سهم من از روشنی همان نوریست / که از چراغ شما در اتاق می افتد
    به زور جاذبه سیب از درخت چیده زمین / چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد
    همیشه همره هابیل بوده قابیلی / میان ما و شما کی فراق می افتد؟
    (7) از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
    خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
    سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
    صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم
    تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است
    در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
    چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود
    بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم
    زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
    کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم
    (8)
    راحت بخواب ای شهر، آن دیوانه مرده ست / از گشنگی در گوشه پایانه مرده ست
    از مرگ او کمتر پلیسی باخبر شد / مرده ست، اما اندکی دزدانه مرده ست
    جنب مبال پارک غوغا بود، گفتند: / دیشب زنی در قسمت مردانه مرده ست
    معشوق هامان پشت هم ازدست رفتند/فرزانه شوهر کرده وافسانه مرده ست
    مجنون! برو دنبال کارت، چون که لیلا / حین نخستین عادت ماهانه مرده ست
    گل را بکن از شاخه اش، بلبل سقط شد / آن شمع را خاموش کن، پروانه مرده ست
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  8. #8
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : فاضل نظری

    (9) پادشاه
    از شوکت فرمانرواییها سرم خالی است / من پادشاه کشتگانم، کشورم خالی است
    چابک‌سواری، نامه‌ای خونین به دستم داد/با او چه باید گفت وقتی لشگرم خالی است
    خون‌ گریه‌های امپراتوری پشیمانم / در آستین ترس، جای خنجرم خالی است
    مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟ / تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالی است؟
    ای کاش سنگی در کنار سنگها بودم / آوخ که من کوهم ولی دور و برم خالی است
    فرمانروایی خانه بر دوشم،محبت کن/ای مرگ!تابوتی که باخود میبرم خالی است
    (10)
    مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
    فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را
    خیانت قصه تلخی است اما از که می نالم
    خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را
    نسیم وصل وقتی بوی گل می داد حس کردم
    که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را
    خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
    نباید بی وفایی دید نیرنگ زلیخا را
    کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
    چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را
    نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است
    که وحشی می کند چشمانش آهوان صحرا را
    چه خواهد کرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی
    فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را
    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  9. #9
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : فاضل نظری

    (11) طلسم
    در گذر از عاشقان رسید به فالم / دست مرا خواند و گریه کرد به حالم

    روز ازل هم گریست آن ملک مست / نامه تقدیر را که بست به بالم

    مثل اناری که از درخت بیفتد / در هیجان رسیدن به کمالم

    هر رگ من رد یک ترک به تنم شد / منتظر یک اشاره است سفالم

    بیشه شیران شرزه بود دو چشمش / کاش به سویش نرفته بود غزالم

    هر که جگرگوشه داشت خون به جگر شد / در جگرم آتش است از که بنالم
    (12) دلباخته
    ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ
    من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ
    گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
    بهوده نکوبم سر سودا زده بر سنگ
    با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
    چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ

    من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
    گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ
    یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
    اکنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگ

    (13) آهنگ

    از صلح می‌گویند یااز جنگ می‌خوانند؟! / دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ می‌خوانند

    گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند / مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانند

    کنج قفس می‌میرم و این خلق بازرگان / چون قصه‌ها مرگ مرا نیرنگ می‌دانند

    سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی / نام مرا با اشک روی سنگ می‌خوانند

    این ماهی افتاده در تنگ تماشا را پس کی / به آن دریای آبی‌رنگ می‌خوانند

    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


  10. #10
    کـــــــاربر فــــعال
    نوشته ها
    11,737
    ارسال تشکر
    9,700
    دریافت تشکر: 12,916
    قدرت امتیاز دهی
    1271
    Array

    پیش فرض پاسخ : فاضل نظری

    (14) جواهرخانه

    کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
    از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

    ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
    آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است
    خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم
    بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است
    یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
    هفتصد سال است می‌بارد! فراوانی بس است
    نسل پشت نسل تنها امتحان پس می‌دهیم
    دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است
    بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می‌کنیم
    سفره‌ات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است!

    (15) گنج

    شعله انفس و آتش‌زنه آفاق است / غم قرار دل پرمشغله عشاق است

    جام می‌ نزد من آورد و بر آن بوسه زدم / آخرین مرتبه مست‌شدن اخلاق است

    بیش از آن شوق که من با لب ساغر دارم / لب ساقی به دعاگویی من مشتاق است

    بعدیک عمرقناعت دگرآموخته‌ام/عشق گنجی است که افزونی‌اش ازانفاق است

    باد، مشتی ورق از دفتر عمر آورده است / عشق سرگرمی سوزاندن این اوراق است


    بازی تمام شد همه با هم کلاغ پر !!

    - – – ––•(-•LaDy Ds DeMoNa •-)•–– – – -


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •