با احترام قبلی به تمامی اعضای سایت و خصوصا خانومها
شعری بود از استاد رهی معیری با نام " خلقت زن" و بیشتر منظر ایشون زن بد خلق هست!
جملات نارنجی رو هم من نوشتم تا پیاز داغش زیاد بشه! و احترام بسیار شدید قلبی برای استاد معیری و همچنین شعر و شاعری ...
خلقت زن
کیَم من دردمند ناتوانی
اسیری خسته ای افسرده جانی
ای داد از درد اسیری که خدا بگم چیکار کنه باعث و بانیشو
تذروی آشیان بر باد رفته
به دام افتاده ای از یاد رفته
و اما کلمه " دام" که در اینجا معنی دام اسارت میده... آخخخخ
دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد
همه سوز و همه داغ و همه درد
پسر ما مردا چی میکشیم از اینا...
بود آسان علاج درد بیمار
چو دل بیمار شد مشکل شود کار
نه دمسازی که با وی راز گویم
نه یاری تا غم دل باز گویم
پس زن این وسط چیکارست؟ خب هیچ کاره دیگه
درین محفل چو من حسرت کشی نیست
بسوز سینه من آتشی نیست
ایشالله قسمت بشه با آتش دل این مردا هم یه نیمرو بزنیم تو رگ
الهی در کمند زن نیفتی
وگر افتی بروز من نیفتی
آخ که رهی این بیتت منو کشت!!!
میان بر بسته چون خونخواره دشمن
دلازاری بآزار دل من
دلم از خوی او دمساز درد است
زن بد خو بلای جان مرد است
قابل توجه بد خو ها!!!
زنان چون آتشند از تندخویی
زن و آتش ز یک جنسند گویی
قابل توجه زنانی که با آتش خودشون بادمجون میزارن واسه افطاری!!!
نه تنها نامراد آن دل شکن باد
که نفرین خدا بر هر چه زن باد
این دیگه خیلی سمته!!!
نباشد در مقام حیله و فن
کم از نا پارسا زن پارسا زن
چشه منه هرچی زنه حیله گره!
زنان در مکر و حیلت گونه گونند
زیانند و فریبند و فسونند
ای آلبالو ... ای شفتالوووو ... ای همه فریب.... ای همه فسون...
چو زن یار کسان شد ما را از او به
چون تر دامن بود گل و خار از او به
حذر کن ز آن بت نسرین برودوش
که هر دم با خسی گردد هم آغوش
منه در محفل عشرت چراغی
کزو پروانه ای گیرد سراغی
میفشان دانه در راه تذروی
که ماوا گیرد از سروی به سروی
راس میگه دیگه چرا می افشانی دانه؟
وفاداری مجوی از زن که بیجاست
کزین بر بط نخیزد نغمه راست
دمت گرم رهی جون
درون کعبه شوق دیر دارد
سری با تو سری با غیر دارد
دیگه اینجا حرفی واسه گفتن نمیزاره رهی جون!
جهان داور چو گیتی را بنا کرد
پی ایجاد زن اندیشه ها کرد
چه اندیشه هایی؟
مهیا تا کند اجزای او را
ستاند از لاله و گل رنگ و بو را
خب؟ دیگه؟ داره جالب میشه!
ز دریا عمق و از خورشید گرمی
ز آهن سختی از گلبرگ نرمی
چشه من این این همه قدرت!
تکاپو از نسیم و مویه از جوی
ز شاخ تر گراییدن به هر سوی
اینو خوب اومدی معیری!
ز امواج خروشان تندخویی
ز روز و شب دورنگی ودورویی
صفا از صبح و شور انگیزی از می
شکر افشانی و شیرینی از ن ی
حالا جا داره.... پسر این همه زیبایی رو چطور ما ندیدیم؟؟؟
ز طبع زهره شادی آفرینی
ز پروین شیوه بالا نشینی
دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
ز آتش گرمی و دم سردی از آب
خیال انگیزی از شبهای مهتاب
اینجا صفات خوب شما زنان گرامی رو می رسونه
گرانسنگی ز لعل کوهساری
سبکروحی ز مرغان بهاری
کجا روحشون سبکه!!!
فریب مار و دوراندیشی از مور
طراوت از بهشت و جلوه از حور
طراوت و جلوه که هیچ
و اما مار و مور ... سر جمع میشه: مار + مور = ماز مور یا مور ماز یا همون...
ز جادوی فلک تزویر و نیرنگ
تکبر از پلنگ آهنین چنگ
آخ که درد رهی از همین نیرنگه و بس ...
من پلنگاشو دوست دارم
ز گرگ تیز دندان کینه جویی
ز طوطی حرف نا سنجیده گویی
پسر روده بر شدیم ... اصلا کلی حرف تو این بیته!!!
ز باد هرزه پو نا استواری
ز دور آسمان نا پایداری
فکر کنم معنیش بشه این : چقدر باید بکشیم از دست اینا
جهانی را به هم آمیخت ایزد
همه در قالب زن ریخت ایزد
دست ایزد درد نکنه با این چیزش که آفرید
از اون موقع که حوا نافرمانی کرد تا الان ما تو بدبختی هستیم دیگه ...
خدا بگم چیکارش کنه!!!
ندارد در جهان همتای دیگر
به دنیا در بود دنیای دیگر
این که املا واضحه رهی عزیز ....
ز طبع زن به غیر از شر چه خواهی ؟
وزین موجود افسونگر چه خواهی ؟
الذین یکاملون من الشر و یستفیدون الفسونگروا .... بقیشو وللششش
اگر زن نو گل باغ جهان است
چرا چون خار سرتا پا زبان است ؟
راس میگه چرا؟ زنان بیان جواب بدن بینم چرا اینطوریه؟
چه بودی گر سراپا گوش بودی
چو گل با صد زبان خاموش بودی
راس میگه دیگه . من که دیگه حرفم نمیاد
چنین خواندم زمانی درکتابی
ز گفتار حکیم نکته یابی
آخ که من این حکیم ها رو دوست دارم.... خصوصا اونایی که در مورد زن میگن
دو نوبت مرد عشرت ساز گردد
در دولت به رویش باز گردد
خب کدومن اون دو نوبت حکیم جونم؟
یکی آن شب که با گوهر فشانی
رباید مهر از گنجی که دانی
حکیم بی ادب؟؟؟ حکیم تو بدی بدی بد
دگر روزی که گنجور هوس کیش
به خاک اندر نهد گنجینه خویش
دمه هرچی حکیمه آتیییییییییش
الفرررررررررار
علاقه مندی ها (Bookmarks)