مینیمال هایی برای تو که نیستی!
مینیمالیسم در ادبیات
کمینهگرایی در ادبیات، سبک یا اصلی ادبی است که بر پایه فشردگی و ایجاز بیش از حد محتوای اثر بنا شدهاست. مینیمالیستها در فشردگی و ایجاز تا آنجا پیش میروند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم در کمترین و کوتاهترین شکل، باقی بماند. به همین دلیل کم حرفی از مشخصترین ویژگیهای این آثار است.کمینهگرایی ادبیات داستانی را با بیانهای زیادی از جمله «کوتاه نویسی» و «داستان کوتاه کوتاه» خواندهاند. کوتاهنویسی مینیمالیستها نظر بسیاری از منتقدان ادبی را به خود جلب کرد، آنها نظر موافقی با اینگونه داستانها نداشتند. زیرا به عقیده آنها مینی مالیستها بیش از حد شاخ و برگ عناصر داستان را میزنند و لطف و روح داستان از بین میرود. منتقدان، کمینهگرایی را با نامهایی مانند «واقعگرایی سوپرمارکتی»، «آدامس بادکنکی شیک» و «سادهگرایی پپسیکولایی» خواندند.
از مهمترین نویسندگان این سبک میتوان به ریموند کارور اشاره کرد.
منبع
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
# احسان پرسا
فلسفه فاصـله میان انگشتان را
نمیفهمیدم !
تا این که دستم را گرفتی ...
===
دوربین را تنظیم کردی
و گفتی: بخند..
عکسی گرفتی و رفتی
و من هنوز دارم می خندم ..
===
قرمز ، دوست داشت ..
کاش بود
و این اشک ها را می دید !
===
یک بوسه
قانع کننده تر از صد دفتر شعر است
می روم باز هم بنویسم ..
===
تو
مرا به عصر حجر بر میگردانی
زمانی که آدم
چای را
با خنده حوا
شیرین میکرد …
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
#رضا کاظمی
از هر جهت که بیایی
مرا خواهی یافت.
در من هنوز میسوزد
آتشی که وقتِ رفتن افروخته بودی!
===
بیا با هم حرف بزنیم
مثل خورشید با گل آفتابگردان
تو بگویی وُ
من دورت بگردم!
===
داستانِ بلندِ تو را
کوتاه مینویسم،
" تو خود حدیثِ مُفصَّل بخوان از این مُجمَل " :
آمدی. ماندی. رفتی!
===
میگریزی از من
درستْ مثلِ اسبی وحشی
رَمنده از هر جنبشی در علفزار ..
بمان !
قول میدهمْ نفسدرسینهحبسْ
فقط نگاهاَت کنم ..
===
چه میکنی باد !
عطرِ موهاش را جای دیگری بپاش
این خانه ،
خودش ویران است !
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
# نیما معماریان
باران
آبرویم را خرید
شبیه مردی که گریه نمیکند
به خانه برگشتم!
===
تا چند خانه
دورتر از خانه یمان
درختها هم غمگیناند
نه اینکه مشکلی پیش آمده باشد
نه ...!
تو نیستی
===
خودکشی
رسیدن به توست
ارتفاع نمیخواهد
===
سر تکان داد
گربهی آریایی
دل یک قوم شکست
===
ویرانَم کردی
شهر به شهر دنبالَت دویدم
آذربایجان رفتهای؟
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
# عباس معروفی
دنیا
پُر از آدم هایی ست
که همدیگر را گم کرده اند !
====
می روی
تمام که نمی شوی
تنها میروی و من
به رد پایت
که روی زندگی ام مانده
خیره می شوم
====
من از هفت سنگ می ترسم
می ترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینم که دیواری،
ما را از هم بگیرد
بیا لی لی بازی کنیم
که در هر رفتنی،
دوباره برگردیم...
====
یعنی کسی
بودن خود را
در زمین عزادار است
====
حالا تو نیستی
و تباهی من
از همین لحظه آغاز می شود
====
تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ ،
ﻓﻘﻂ، ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ
ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ !
====
چه خوب! که زمین گرد است
می روی، آنقدر می روی که باز
آنسوی زمین
می رسی به من...
====
تا بحال کسی را
به اندازه ای دوست داشته ای
که نخواهی خوابش را
بیاشوبی با صدای نفس ؟
====
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
# بهرنگ قاسمی
بغض ات
در گلوی من گیر کرده است!
دلم را بده
بغض ات را بگیر!
====
باید مال من باشی!
====
نمی دانم
دلتنگی ام برای چیست
و دست هایم چشم انتظار کیست
در من، کودکی دبستانی
تکیه داده است
به دیوارو مُدام به آمد و شد مردم نگاه می کند
====
ماهی ها نه گریه می کنند
نه قهر
و نه اعتراض!تنها که می شوند
قیدِ دریا را می زنند
و تمام مسیر رودخانه راتا اولین قرار عاشقی شان
برعکس شنا می کنند!
http://axgig.com/images/94877800215712997941.jpg
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
# سید علی صالحی
من از عطر آهسته ی هوا می فهمم
تو باید تازگی ها
از اینجا گذشته باشی
====
اندازه ندارد! پايان ندارد!
گويی بايستی بر ساحل اقيانوس و
موجهای کوچک و بزرگ مکرر را
بی انتها، بشماری...
====
من،
از میان همه شما
منتظر کسی بودم که نیامد
====
کاش کسی می آمد
کسی می آمد و از او می پرسیدم
کدام کلمه چراغ این کوچه خواهد شد؟
کدام ترانه شادمانی آدمی؟
کدام اشاره،شفای من؟
====
من
آنقدر دیوانه ام که
دریا به دیدن ام می آید
====
پشتِ پرچينِ اردیبهشت
منتظرت میمانم..
====
اگر مُردهای، بيا و مرا بِبَر،
و اگر زندهای هنوز،
لااقل خطی، خبری، خوابی، خيالی؛
بیانصاف!
====
کسی انگار از یک جای خیلی دور
دارد مرا به اسم کوچک ام
آواز می دهد
====
باز خواهد گشت
و مرا از روی چشم های خیس ِ همیشه ام
خواهد شناخت !
http://axgig.com/images/80609670539018898720.jpg
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
بیا حواسمان را پرت کنیم
مال هرکس دورتر افتاد،
عاشق تر است.
اول خودم
حواسم را بده تا پرت کنم...
کیکاووس یاکیده
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
هارمونی کا
باران
آبرویم را خرید
شبیه مردی که گریه نمیکند
به خانه برگشتم!
"نیما معماریان"
بی نهایت زیبا !!!!! واقعا عجیب و شگفت انگیز بود !!!!!!مرسی
پاسخ : مینیمال هایی برای تو که نیستی!
#علیرضا روشن
همدیگر را می پوسانند سیب های یک جعبه
آدم های این زمین ..
===
ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻤﺖ ﺭﺍ
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﯾﺎﺭﺕ
ﻣﯽﺑﻨﺪﯼ
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﺴﺘﻪ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﺗﺎﺭﯾﮏ
ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻢ ﻭ
ﺩﻭﺭ ﻣﯽﺷﻮﻡ ..
===
ﮔﻔﺖ :
« ﭘﻠﮏ ﺑﺮ ﭘﻠﮏ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻣﯽﺁﯾﻢ »
ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﭘﻠﮏ ﺑﺮ ﭘﻠﮏ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ ﻭ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻢ ..
===
ماشين را براي ِ خودش نگه داشت
خودش را پياده كرد
خودش را به خانه برد
براي خودش چای ريخت
خودش را به رختخواب برد
و خودش را دلداری داد
كسی كه به خودش پی برده بود ..
===
من و یارم هیچگاه همدیگر را نخوایم دید-
او به باد پاییزی می ماند
من به برگی خشک
او باد است
می آید
من برگم
می روم ..