-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دلم برای بعضیا تنگ شده....
آهای بعضیا؟
کاش همه چیز یه طور دیگه پیش می رفت که اینجا برات نمی نوشتم....
که مطمئنم هیچ وقت نمی تونی ببینی...
که نمی خونی.....
کاش به دلت بیفته دارم بهت فکر میکنم.....
چی بهش میگن؟؟؟؟هوووم....تله پاتی!!!
اون روزی دلم میخاست بجای بغل دستیم، تو کنارم نشسته بودی و با هم به ترانه ی عاشقانه ی خواننده گوش می دادیم و کیف می کردیم و تشویق می کردیم....
چون میدونم تو م مث من عاشق اینجور شعرایی....
خیلی خودخاهی بعضیا
خیلی.......................................... .................................................. ..........................................
[narahatish]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خیلی خوشحال بودم
ولی الان حالم عوض شد
هر وقت میام تو سایت دلم میگیره
دیگه نمیام.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
"مهدی"
متاسفانه هنر موسیقی در کشور ما به گونه ای در حال پیشروی است که تبدیل به یک ابزار بی فایده برای جوانان شده است. به طوری که اشخاصی که وارد این شاخه از هنر می شوند پس از چند سال آن را رها می کنند و دلیل آن را می توان در آرمان های آنان که همان شهرت و پول است جستجو نمود.
البته اگر موسیقی در کشور تبدیل به یک صنعت میشد آنگاه می توانستیم از آن بازده مالی را نیز انتظار داشته باشیم. ولی در حال حاضر امکانات مادی در موسیقی تنها در استودیوها و هزینه ضبط و ساخت خلاصه می شوند. باشد ک روزی با ساخت فرهنگ درستی از صنعت موسیقی در ذهن مخاطبان این معظل حل شود.
هنر اسمش و فطرتش اون رو از صنعت جدا می کنه و هیچ گاه هنر با پول سنجیده نمیشه!
درسته ارزش هنر در کشور ما زیر سوال رفته. . .
اما هرگز این رو نمی خوام که هنر به صنعت مبدل بشه!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
کل شادی امروز من خوشحال کردن چند نفر از قشر افراد کم توان ذهنی یا جسمی بود...
البته یک نفرشون رو هم خیلی بد نگاه کردم به دلیل کارها و اوامرش که ناراحت شد...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
"VICTOR"
هنر اسمش و فطرتش اون رو از صنعت جدا می کنه و هیچ گاه هنر با پول سنجیده نمیشه!
درسته ارزش هنر در کشور ما زیر سوال رفته. . .
اما هرگز این رو نمی خوام که هنر به صنعت مبدل بشه!
تا حدی این حرف درسته ولی باید توجه داشت که هنرمند هم زن و زندگی داره و بلاخره به پول نیاز داره[shaad]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خوبیوووووم
نه اینکه ترکونده باشم و زیاد خونده باشم . نه !!!
نسکافه زیاد خوردم .کافینم زده بالا خخخخ
اوخی ساعت0000
چ باحال
دلم میخاد بیدار بمونم درس بخونم ولی میدونم بیدار بمونم گند میزنم به فردام .یعنی امروزم !
امشب برا پوریامون یه تاب خریدیم .پاهاش ازش اویزونه .نیدونم اسمشون چیه ولی انگار دنیا بش دادن .اییی کیفوره
جیگرو عمشه
دیه همین دیه
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بیست و ششمین کار رسمیم بعد از حدود چهارماه تکمیل شد. استارت این پروژه رو قبل از شروع امتحانات دی ماه زدم و پنجشنبه این هفته قراره که پخش بشه. تو این ترک برای بار دوم میکس و مسترینگ کار به عهده Aref F.B.R بوده که در سطح خودش حرف زیادی برای گفتن داره و پیش تر از این با افراد مطرحی تو سبک هیپ هاپ همکاری داشته. همین!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
و همچان میگذره . ولی شاد !
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این روزا خوشحالم
بخاطر ارزوهای بزرگی که دارم
و امیدی که دوباره در دلم احساس میکنم.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یکی از بزرگترین مشکلات زندگی من از کودکی تا حالا مسئله "خیره شدن" بود.البته خیلی از مردم سراسر جهان این مشکل رو دارن حالا با شدت های گوناگون بدین صورت که به نقطه ای خیره میشن و به مسائل مختلف فکر میکنن. البته من مدتی دارو هم براش مصرف کردم ولی درست نشد. به هر حال امیدوارم که یه راهی برای حلش پیدا کنم و یا حداقل روزی برسه که تمام مسائلم رو در ذهنم حل کنم (غیرممکن)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
خیلی وقته نیومده بودم توسایت رمزوایفای خونه عوض شده شارژرلبتاپم ازم گرفتن
همینجوری مشغول خوندنم
خداکنه قبول شم
.
.
.
.
.
.
بخدا این سعیدگاهی خیلی اذیت میکنه من و
من همش میخوام باهاش دوست باشم رفیق باشم بگیم بخندیم
اون توهماتمو به واقعیت تبدیل کنیم
ولی نه خداییش ادمه خوبیه
دوستمه دیگه دوسش دارم[taajob]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
خیلی وقته نیومده بودم توسایت رمزوایفای خونه عوض شده شارژرلبتاپم ازم گرفتن
همینجوری مشغول خوندنم
خداکنه قبول شم
.
.
.
.
.
.
بخدا این سعیدگاهی خیلی اذیت میکنه من و
من همش میخوام باهاش دوست باشم رفیق باشم بگیم بخندیم
اون توهماتمو به واقعیت تبدیل کنیم
ولی نه خداییش ادمه خوبیه
دوستمه دیگه دوسش دارم[taajob]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
مشهد بودیم...
جشن ازدواج دانشجویی دانشگاه های سراسر کشور...
لذت بخش بود...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
سروه74
سلام
خیلی وقته نیومده بودم توسایت رمزوایفای خونه عوض شده شارژرلبتاپم ازم گرفتن
همینجوری مشغول خوندنم
خداکنه قبول شم
.
.
.
.
.
.
بخدا این سعیدگاهی خیلی اذیت میکنه من و
من همش میخوام باهاش دوست باشم رفیق باشم بگیم بخندیم
اون توهماتمو به واقعیت تبدیل کنیم
ولی نه خداییش ادمه خوبیه
دوستمه دیگه دوسش دارم[taajob]
وافعا نارحتم ازدست سعید
بقران حل کردن کل کل های بین من وسعیداز5به علاوه1سخت تره
به خودشم گفتم
خیلی هم الان توفکرم مث دیوونه ها هی باخودتم حرف میزنم دلم واسه شخصیت چندسال پیشم خیلی تنگ شده اما میخوام گریه کنم یه چیزی بیخه گلوم نمیزاره فک کنم غروره
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
می توان ایا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟!
می توان ایا به دل دستور داد؟!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
رفته بودم بیمارستان خواهر همچین به داداشش میگفت جوووووووووووووونم و...................بگذریم!!!!!!
من تصادف کردم بعد اول یارو گفت مقصری !گفتم چرا گفت چون ترمز کردی[taajob] اونم چی؟ یهو!!!!!!!!!اخه از پشت اومد زد.میگم خوشم اومد ترمز کردم تو چه خبرته با این سرعت داخل شهر رانندگی میکنی.بعد گفت زنگ بزن افسر بیاد منم گفتم خب من خودم افسرم.گفتم پلیس راهم(البته نیستم آآآآآآ یه زمانی بودم[nishkhand]خواستم این بترسه)بعد هیچی دیگه این قانع شد مقصر .از اون طرف یه پیر مرد اومده بهم میگه جوون تو مقصری من تجربه دارم خلاصه یه نیگا به سپر ماشین خودم انداختم دیدن نه هیچی نشده فقط یه خط افتاده اونم با یه ذره رنگ حل میشه ولی مال اون داغون شده بود چراغشم شکسته بود البته مهمون بود از رشت اومده بودن دیگه گفتم برید به سلامت.
بعد نگو بدن من گرم بوده تازه باز انگاری مهره گردنم تکون خورد بازم همچین درد دارم که نگوووووووووووو
به هرحال مه خورشید فلک در کارند تا من بفرستن اتاق عمل(چون قبلا دکتره گفته که باید عمل شی!!!)خوب شده بودم آآآآآ ولی باز ............
جالب اینجاست اومدم جلو در خونه با پلیش افتادم به جون سپر دیدم یه خانوم میگه اقا رضا طوریت که نشد!!!!!!!؟!!!!!!!!گفتم جاااااااااااان؟چی چی طوریم نشد؟!؟؟؟؟؟؟؟!!!چی شده؟گفت تصادف کردی بازار من دیدم!!!!!!!(همچین گفت تصادف انگاری رفتم زیر تریلی!!!!)گفتم نه نه چیزی نبود ماشین بود نه خودم.حالا حرف افتاده دهن زن جماعت و دهن به دهن چهل کلاغ و.........دیگه حدا رحم کنه دیگه!!!!!!!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
داشتم به این فک میکردم که گاهی آدم ها تقصیر خودشونه که هرگونه رفتار باهاشون میشه
همه چی به خودمون برمیگرده
ی عالمه خاطرات بدچندسال پیش همش یادم افتاد امروز
ازبزرگ شدن خوشم نمیاد
احساس میکنم قلبم دوره خودش وزنجیرکشیده ومیگه بس کن
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دارم با خودم فکر میکنم چرا همه با رشته ریاضی مشکل دارن؟؟؟؟
همه معلمام اشتباه کردی اومدی این رشته[tafakor][tafakor]...
اما من کم نمیارم ومیخوام تو رشتم بهترین باشم[shaad][shaad][golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز کلی استرس داشتم الکی
ولی خوشحالم چون دوستان خوبی دارم
و یه داداش دارم
هروقت حالم گرفتس میرم اذیتش میکنم
حالشو میگیرم
بعدش حالم خوب میشه[shaad]
اینقد سر وصدا میکنیم تو خونه
که صدای همسایه ها درمیاد.[shaad]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
امروز برای کاری به یکی از کارگاهای تولیدی زیر نظر بهزیستی رفتم از دیدن فضا وافراد اونجا حسابی جا خوردم
همه کسانی که در اونجا کار می کردن دارای معلولیت جسمی بودن واین معلولیت هیچگونه محدو دیتی برای اونها ایجاد نکرده بود
خیلی خیلی بیشتر از ادمای سالم انگیزه ونشاط داشتن ...
گاهی وقتا یادمون میره که حداقل خدارو بابت سلامتی که به ما داده شکر کنیم
خدایا شکرت[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ماری مریم
سلام
امروز برای کاری به یکی از کارگاهای تولیدی زیر نظر بهزیستی رفتم از دیدن فضا وافراد اونجا حسابی جا خوردم
همه کسانی که در اونجا کار می کردن دارای معلولیت جسمی بودن واین معلولیت هیچگونه محدو دیتی برای اونها ایجاد نکرده بود
خیلی خیلی بیشتر از ادمای سالم انگیزه ونشاط داشتن ...
گاهی وقتا یادمون میره که حداقل خدارو بابت سلامتی که به ما داده شکر کنیم
خدایا شکرت[golrooz]
http://www.hammihan.com/users/status...68437.6907.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
آدم همین که برمیگرده دوباره دلتنگ حرم میشه... [narahat] نمیدونم این چه کششیه...؟!
ولی
آقا دوباره طلبید... [entezar2]
از خوشحالی به همه گفتم [nishkhand]
برای جشنواره نشریات دانشجویی دعوت شدم مشهد
خدایا شکرت...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
واسه شما زندگی ... واسه من زنده مونده
دیگه نمیخواد بهش بگی. بلد شد. تجربه ی معلم خشنه
آرامشی داره که من تو مرگم نمیبینمش
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دلم تنگ شده واسه 2 سال پيش ِ اينجا ! :(
دلم تنگه واسه 2 سال پيش ِ خودم ! :(
بيشتر كه فكر ميكنم ميبينم هيچ هدفي واسه آيندم ندارم
خدا خوشش نمياد اينو بگم ولي هيچ اميدي هم ندارم :(
همش تكرار و تكرار و تكرار
نفسم بالا نمياد !
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
من به این فکر میکنم که : ما همه فریاد میزنیم : مهدی بیا - مهدی بیا - اگر روزی آقا تشریف فرما شدند و مارا به رکاب خود قبول نکردند در چه حالی خواهیم بود....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
هر وقت احساس ناامیدی کردید بدانید که از خدا دور شدید معرفت در شما کم رنگ شده.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
حسن خاتم
هر وقت احساس ناامیدی کردید بدانید که از خدا دور شدید معرفت در شما کم رنگ شده.
معرفت در من بی رنگ شده
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دیروز اولین جلسه ای که رفتم کلاس ، آخر جلسه نشستن با من صحبت کردن ، هی از من سؤال می پرسیدن ، مثلاً دریا در دورتر (انتها) پر رنګ تره یا نزدیک ساحل؟ آسمون نزدیک تر پر رنګ تره یا آسمون در دورتر؟ چه مواقعی بر عکس میشه ؟ آسمون تک تک سیاره ها رو ګفتن چه رنګیه و بعد ګفتن : چرا هیچ سیاره ای در منظومه ی شمسی رنګ مشابه ندارن؟ و و و و حتی کلی سؤال از چهره ی خودم ...
منم هر چی پاسخ میدادم می ګفتم فکر کنم [این] ...
به من ګفتن : ببین هر چی می پرسم میګی فکر کنم ، 20 سال عمر ګرفتی تا الآن از خدا ، خوب به نعمتاش دقت نکردی ، حتی از چهره ی خودتم میپرسم میګی فکر کنم ... نګاهت رو عوض کن و با دقت و هنری و متفاوت از عامه ی جامعه به همه چیز نګاه کن!
نوشتم بلکه شاید کاربردی برای دیګری هم داشته باشه ، بقیشم نمی نویسم ، یعنی اینجا دیګه حوصله ی خاطره نوشتن ندارم ...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
از دو دسته از افراد به شدت متنفرم و در هر شرایطی جلوشون می ایستم:
1- افراد متعصب و کوته فکر که تمام عقایدشان حتی بدون مطالعه یک خط از افکار مخالفشان تشکیل شده است
2- افرادی که بدون داشتن اطلاعات کافی در رابطه با یک موضوع تخصصی که در آن مهارت کافی را ندارند اظهار نظر می کنند
---
از توهین و اظهار نفرت به عقاید پوچ و بی ارزش دیگران ترسی ندارم و به شدت احساس تحقیر دیگران در من موج میزنه
در کل گفتم که بیشتر دقت کنن کسایی که تا به حال به این خصوصیات بر نخوردند
باتشکر[shaad]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
همه افراد خوشبخت خدا را در دل دارند
پس تو را چه غم که اینقدراحساس تنهایی میکنی
بدان در تنها ترین لحظات و در هر شرایط
خداوند با توست .
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز با مامان رفتم پارچه بخرم همه راه رو پیاده رفتیم و برگشتیم توی راه مامان ماه نو رو دید و کلی صلوات و ذکر گفت
بهم گفت قرآن تو کیفت نداری به ماه نگاه کردم میخوام به یه آیه یا چیز مقدسی نگاه کنم کلی گشتم چیزی نداشتم یهو یادم افتاد از سفر مشهد کلی عکس از حرم امام رضا دارم دادم به مادر تا اولین نگاهش بعد از دیدن ماه نو به سمت حرم امام رضا باشه...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بدجوووووووووووووووووووووو وووووووووور خشمګینم الآن ، خیییییلی خییییییییییییییلی!sh_dokhtar19
عهههههههههههههههههههه آقا بدقولی نکنین !!!!!!!!!!!!!
نمی تونین بګین نمی تونم ، با اعصاب من بازی نکنین !!!!!!!
چه همه مدت منو معطل کردین ، بعد من ګفتم شنبه ، ګفتین نه چهارشنبه ساعت دو میبرمت!!!!!!!!!!! نمی تونین ببرین بګین نمی تونم خودت برو !
دیشب که زنګ زد ، ګفت نمیاین بګین یا اګه ساعت دیګه ای میاین بګین ، خب چرا نګفتین!؟؟؟؟؟
عهههه بدم میاد!! بدم میاااااااااد !!!! بدم میااااااااااااااااااد!!!!!!!! !! [مشابه جیګر خونده میشه]
با این اومدن تا ساعت 3 هم نمیرسیم ، هر چی هم زنګ می زنم جواب نمیدین ، پیامم که نمی خونین!!!
4 لیوان آب خوردم ، خب بګین از اول نه!!!!!!!!!!! چرا میګین آره یا خودتون پیشنهاد میدین بعد اینجوری!!!
اصلاً مهم هست یا مهم نیست !! بدقولی نکنین لطفاً ، نمیاین خبر بدین ، دیر میاین خبر بدین ، چی میشه مګه؟!!!
اګرم بیان باز من چیز خاصی نمیګم ، اِهِکی ، ولی میګم این دفعه : چرااااااااااااااااااااااا ااااا؟؟؟؟؟؟!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بعد 3 ماه تلاش بلاخره 6 پک ها زدن بیرون.....feeling happy
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
فردا کلاس دارم به این می فکرم که باید برم یا نع[soal][soal]آخه صبح 8 [khabalood]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ازمون امروزم خوب بود راضی بودم
دیشب فک کنم تا4شب نخوابیدم صب به زوربیدارشدم رفتم
سرازمونم واقعا فکرم درگیربود
یعنی اصلا فک نمیکردم تااون حدعصبانی شده باشه سعید عجیب بود برام
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
تا که شطرنج تویی،مات منم کیش منم
کافه کندوی عسل،نوش تویی نیش منم
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
هیچ وقت نمیتونم فراموش کنم
فوق العاده خوشحال بودم
شاهکاربود
واقعاخدا بعضی چیزهارو خیلی شاهکار افریده
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز روز خیلی بدی بود برام...همین!!!!!