-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سرورپور تو برنامش مریض سندرم داون نشون میده میگه ببینید این با بیماری ژنتیکی درسم میخونه
ولی بدتر اون کسیه که شبا نت وای فای پرسرعت داره . و درسم میخونه
این یعنی اراده
این یعنی غرور ملی
این یعنی ارمان های ملی
خخخخخ
یه نفر خاص این پستو نخونه . صلواااات خخخ
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امتحان دارم انقد كه درس نخوندما ، كلا ديگه عادت ندارم درس بخونم[sootzadan]
نميدونم چون سر كار ميرم خسته ميشم نميخونم يا نه كلا تنبلم[bamazegi]
ولي خدايي خوشبحال كسايي كه فقط بايد درس بخونن
[nadanestan]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام بر همگی .
امتحان میان ترم دارم به قدری خوندم که دیگه همه چیزو قاطی میکنم خسته ام....
لااقل شماها خسته نباشید .
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
حالم وصف نشدنیه!
3 دی امتحانای ترمم شروع میشه...یعنی شنبه! شب یلدا!درس! به مدت 3 هفته!هفته سوم بدون تعطیلی!حجم زیاد دروس خوانده نشده!برنامه!پشت سر هم!بدون فرجه!نهایی!
به عمق فاجعه دارم کم کم پی میبرم....[sootzadan]
الان الـــــــــــــــان فقط کیف میده رو صورت هرکی این برنامه امتحانیو واسمون ریخته اسید پاشید!http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/22.gif
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
3 دی اعزام سربازی هستم[negaran]
بدبختیم اینجاست که کد آزاد خورده برام و نمیدنم کجا میفتم تا لحظه اعزام[negaran][taajob]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام به همه ی دوستای عزیزم...
یه مدتی بود که هیچ فعالیتی تو سایت نداشتم حالام که اومدم این دفه امتحانات اومدن جلو.
در مورد امتحانات بگم که به نظرمن برنامه ی امتحانی مون کاملا افتضاحه [entezar] فرجه هامون خیلی کم هستن و خیلی تک و توک داریم[taajob2] ینی باید باز برم [esteress]تا 26 دی ماه.....با آرزوی موفقیت برای همه ی کاربرای گل [movafaghiyat][khodahafezi]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
مــــــــــــــــــا،
نسلـــــــــــی هستیم کــــــــه،
بهتـــــــــریـن و مهمتریــــــن حـــــــــــــرفهــــــــ ـــــای
زندگـــــــــــــــمان را نگــــــــــفتیــــــم....
تایـــــــــــــــــــــپ کــــــــردیـــــــــــــ ـــم...!!!!!!!!!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام خوبید؟؟
جاتون خالی امروز استادمون نیومد با دوستام رفتیم" عون ابن علی " یه کمی هم شلوغی کردیم در حد چی بگم.اوفففف ............ جونیم دیگه انقدر خوش گذشت
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
وای خدا امروز انگاری زیاد خندیدم فردا هم چند برابرشو گریه میکنم [negaran]
فردا 2 تا امتحان میان ترم و یه ارائه دارم چیکار بکنم خدا جون...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
داشتم به این فکر میکردم که این تضاد طبقاتی چطور به وجود آمده و اینقدر گسترش پیدا کرده.
http://www.pic.tooptarinha.com/image...fl3jb8iza9.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
نگران نباش سربازی هم یکی از وظایف مهم پسراس دیگه... ان شاالله همون شهر خودتون میفتی [golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ماشالا چه تضاد کمی دارن هاااا....
[soal]
[soal] بنابر اینکه فرهنگ کشورها - طرز فکر انسانها ( که بعضی ها شون خیلی روشن فکرن) روبه پیشرفته این جور مسائل کاملا طبیعی هس مثلا منم به این فکر میکردم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
http://upload7.ir/images/71719271690244765780.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این تضاد ها به عوامل دیگه ای هم ربط داره.
آدم های باهوش همیشه راحت نیستن قدرت طلبی عده ای خیلی از مردم رو فقیر میکنه.
فقر هم در این زمانه که پول حرف اول و آخر رو میزنه در خیلی جاها مانع پیشرفت میشه.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
حضور در متفاوت ترین تولدی که می توان تصور کرد
اگرچه بهایی جز چشم پوشی از تنها فرصت استراحت در طول هفته نداشته باشد
حضور در جمع عزیزان ساکن آسایشگاه کهریزک، این بار به بهانه تولد
و شکرت ای خدا که هنوز هم فرصت تولدی دوباره را نصیب ما می گردانی
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز امتحان امار ترم داشتیم...خوب بود![shaad]
دارم از خوشحالی بال در میارم!
با تلاش های بسیــــــــــــــــــــــ ــار بســـــــــــــــــــــیا ری که به خرج دادم خانواده رو راضی کردم برم اردو مشهد...فقط بخاطر اینکه سال اخره!اخه میدونید تمام بچه ها کلاسمون میرن اونوقت خعلی ضایع هست من برم سرکلاس،دردیوارو نگاه کنم![sootzadan]
از شیش تاییا هیچ کدوم نمیان...میبینید اینقدر لوسن!عه عه![sootzadan]منم تکم!نمیدونم چرا دلم پاپی شد!هرجوری شده دلم میخواد برم...
ولی خب سمیرام هست...نازنین(بقل دستیم)...سحر و پریسا(پشت سریم)هستن...قرار گذاشتم باهم باشیم[shaad]
بعد امتحانا با قطار میبرنمون!چند روز اونجاییم![sootzadan]
همین الان از همتون میخوام منو حلال کنید...[nishkhand]
سال اول بودم که یکی از سال سومیا تو اردو باهامون بود...بعد اردوی مشهد خودکشیو کرد![nishkhand]نمیدونم از امام رضا چی خواسته بود!!!!
کاش لااقل یه ارتباطی باهاش داشتم!میدونستم با چی اینکارو کرده که راحت شده...منم خودمو راحت میکردم..[sootzadan]
دیگه شاید به سر منم زد همین کارو کردم...[nishkhand]
ما نمونـــــــــــــــــــه ایم نمونه![sootzadan]امروز یه مصیبت جدید سرمون ریختن!اونم کتـــــــــــــــــــاب برنامه ریزی مرآت با مشاوره دیوونمون!امسال کتابای مرآت از رو دوشمون برداشته شد بخاطر نهایی..شما نمیدونید بدون مرآت یعنی زندگی...نفس میکشیم!دلم به حال اول و دوما میسوزه!!!!
شاید بارتون نشه که دبیرستانم پیک نوروزی داشته باشه...[sootzadan]
ولی ما پارسال از صدقه سری مرآت پیک داشتیم...که بنده تعطیلات عیدو گشتم،پیکمو دادم ستایش حل کرد[nishkhand][nishkhand]خعلی زحمت کشیدم!
هرجا میـــــــــــــــــــــــ ـــرم این مرات دنبال من میاد!راهنماییم مرات داشتم....دیگه میخوام خودمو از دستش بکشم[sootzadan]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
آقا من امروز میخواستم یه نفرو بلاک کنم[sootzadan]سیستم پیام داد نمیشه[narahatish]اصلا ذوقم کور شد[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
چندروز پیش ولیمه شوهرخواهرم که از کربلا برگشته، بود. مگه یکی دوتا بچه بود سرسام گرفتم[taajob] بنظرم ده پانزده تا میشدن.
مصیبت از جایی شروع شد که باید با دوربینی که برده بودم تا از مراسم استقبال دامادمون عکس بگیرم، از تمام بچه ها هم باید عکس می گرفتم تا یه وقت قهر نکنن.[asabani]
من برای بچه ها حوصلم زیاده ببین چی کشیدم که اینطوری دارم نق میزنم.[cheshmak]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
شب یلداتون مبارک
انقدر دلم هوای کرسی خونه آقاجونم اینا رو کرده که نگو میدونم امشب همشون اونجان (عمه ها عموها) احتمالا مامان بزرگم هم مث همیشه نشسته داره گردو میشکنه تا با کشمش بده بقیه بخورن زن عمو ها هم دوباره یه سینی بزرگ از میوه تزئین کردن کلی میگن و میخندن.بچه ها هم دارن زیر کرسی شیطونی میکنن.
ومن اینجا در کرمان؛خوابگاه دانشگاه.خوابگاه هم خلوته همه جفتی رفتن بیرون ما هم که جفت نداشتیم با یار مهربان (کتاب) نشستیم.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
فیه مافیه مولانا بود که آرامش انداخت به انگشتانم ...
"آدمی همیشه عاشق آن چیز است که ندیده است و نشنیده است و فهم نکرده است. شب و روز آن را می طلبد، و از آنچه فهم کرده است و دیده است، ملول و گریزان است."
کاش صبح نشود
....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروزم شکر ..
کلی خوابم میاد دیگه میخوام بخوابم!
یه خانوم تنهایی تو کوچمون زندگی میکنن..همچینی میخوان بگن بد اخلاقن..اما خب ماها همیشه میدیدیمشون میگفتیم سلام [shaad][nishkhand]
همچینی بزووووور با کلی منت یا یه سری تکون میدادن یا روشونو بر میگردوندن یا دیگه یه سلام ...اینجوری[bihes] البته نه کامل! یا سـَ... [delkhoori]سلا...[delkhoori]و البته گاهی هم سلام
هر وقتم قبضی چیزی میومد میگفتن بیا! [delkhoori] اینو بخون[delkhoori] بعدم که براشون میخوندم میگفتن: باشه[delkhoori] ( البته میدونستم میخوان تشکر کنن اما جاش میگن "باشه" تا روی من زیاد نشه[sootzadan][nishkhand])
خلاصه اینمدت که یزد بودم ندیده بودمشون..امروز که خونه بودم دوستم زنگ زد که بیا نذری رو بگیر ..بدو بدو رفتم سرکوچه بگیرم که دیدم این خانوم دارن میان از سرعتم کاستم و گفتم سلام[negaran] [shaad][shaad]منتظر بودم یا جواب ندن [sootzadan]یا سر تکون بدن [nadidan]یا در حال خوش بینانش بگن سلا.. تا من رد شم ازشون
اماااا در کمال تعجب یهو گفتن سلااااااااااااااااااااااا م [nishkhand] کجااااییی تـــو!!!!؟؟؟ [alaghemand]
خنده های مهربوووووون
[taajob]
کل دندوناشونو دیدم[sootzadan] قدماشونو تند کردن اومدن طرفم!!
نمیدونستم با منن یا یکی پشت سرمه! [nadidan]اما اومدن منو بغل گرفتنو و روبوسی و اینا دیگه دستامو ول نمیکردن[khanderiz]
من فقط [taajob][taajob][taajob][taajob2] اصن باورررم نمیشد ایشون اوشون باشن!
هیچی دیگه کلی حرف زدن و از کارام پرسیدن و اینکه خبرمو یروز از مادرم گرفتن[shaad]
خدایی چقدر جواب میده این " دوری و دوستی" [bamazegi][khanderiz][sootzadan][nishkhand]
امشبم که دست خانوم پارسی درد نکنه..[golrooz]برا کل خونواده ازون تاپیک فال گرفتیم! همشم من خوندم ! گلوم میسوزه!!! روخوانی شعر هم که ...[sootzadan][nadidan][khejalat]بنده خدا جناب حافظ! [negaran]البته کلی ازشون معذرت خواستم![nadidan][nishkhand] احتمالا کلی بهم بدو بیراه گفتن[sootzadan] یعنیا داغون کردم ابیاتشون رو با این نوع خوندنم[nadidan][khanderiz]
و خیلی چیزای دیگه که فرصت گفتنش نیست ..
دو تا از عزیزانم ناراحت بودن ان شا ءالله که دل همه شاد باشه در پناه خدا...آمین [golrooz]
راستی امروز چیز جدیدی رو تجربه کردم[shaad]..حس دل قرصی بهم داد ...عجیب بود[shaad][labkhand]
خدایی! مرسی بابت همه چی..دوسِت دارم الله تی تیsh_dokhtar0شب بخیر[esteghbal]
یلدای 93
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
شهادت امام رضا (ع)، ضامن آهو، به همه ی مسلمانان تسلیت میگم.
فردا نذری داریم.
التماس دعا
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
همیشه باید جنگید حتی آن زمان که بوی صلح همه جا را فرا گرفته است
همیشه
همیشه
همیشه
....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
solinaz
ولی ما پارسال از صدقه سری مرآت پیک داشتیم...که بنده تعطیلات عیدو گشتم،پیکمو دادم ستایش حل کرد[nishkhand][nishkhand]خعلی زحمت کشیدم!
دروغ میگه مثل چی[khande] اینا همش شایعست
بچه ها من نقشه کشی امتحان دارم[narahatish]روزی که استاده درس میداد باور کنید یه مکعب مستطیلو کشید از 3 وجه بعد کشیدش[shaad]این یعنی هیچی نکشیده در حقیقت حالا من توی شکل هایی که سخته گیر میکنم خب[negaran]
کلی غلط دارم خودمم میدونم کجا هاش متنها نمیدونم چظور باید درستشون کنم[esteress]فقط فردا رو وقت دارم کار کنم و یاد بگیرم[narahatish][etlafevaght]
http://uc-njavan.ir/images/togoq7fe9j226x15ib27.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
گیر افتادی وسط یه راه بیخودی
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
[QUOTE=setayesh shb;620523]دروغ میگه مثل چی[khande] اینا همش شایعست
خدا شفا بده!چی زدی؟!تشکرتو میزنی ،10 سال بعد میای نقل...میزنی!!![nishkhand]
اخیــــــــــــــــــــــ ـــــش حقته!دلم خنک شد....[nishkhand]
تو فقط منتطر باش ببین من عید امسال چه بلایی سرت میارم....[sootzadan]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
[QUOTE=solinaz;620591]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
setayesh shb
دروغ میگه مثل چی[khande] اینا همش شایعست
خدا شفا بده!چی زدی؟!تشکرتو میزنی ،10 سال بعد میای نقل...میزنی!!![nishkhand]
اخیــــــــــــــــــــــ ـــــش حقته!دلم خنک شد....[nishkhand]
تو فقط منتطر باش ببین من عید امسال چه بلایی سرت میارم....[sootzadan]
راستشو بگم[sootzadan]اصلا نخونده بودم خاطرتو[nishkhand]دیگه خوندمش بعد نقل قول زدم[sootzadan]
منو از چی میترسونی[khande]دانشجو ها بیکار تشریف دارن[sootzadan]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام به همه دوستان [golrooz]
شب زیبای زمستانی تون بخیر [golrooz]
یادمه بچه که بودیم این ذهنیت رو داشتیم که زمانیکه اولین برف زمستونی رو دیدیم هر آرزویی کنیم برآورده میشه
و یا هر میوه نوبرونه ای رو که میخواستیم نوش جون کنیم یه آرزو میکردیم تا زودتر به آرزومون برسیم
الان رفتم جلوی پنجره و با دیدن اولین برف زیبا که همه جا رو سفید پوش کرده غافلگیر شدم [shaad]
آخه از همون بچگیم عاشق بارون و برف زمستونم [esteghbal]
اول اینکه دلم میخواد صبح که بیدار میشم یه برف حسابی ببینم چون خیلی وقته تهران به خودش برف درست
و حسابی ندیده و جانانه سفید پوش نشده ...[entezar2]
دلم میخواد به یاد دوران بچگیم که آرزو هایی میکردم همین الان هم آرزو کنم :
آرزو میکنم گرمی محبت توی خونه های دلتون در این هوای سرد و برفی به گرمی خورشید باشه [golrooz]
و آرزو میکنم همه بنده های خوب خدا سرپناهی گرم و امن داشته باشن و
در آرامشی زیبا شبشون رو صبح کنند . [golrooz]
به قول دوست گلم سونای عزیز ...آمین [golrooz]
شبتون زیبا و آرام [golrooz]
http://www.mrwallpaper.com/wallpaper...lights_tn2.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
و اما نتیجه ی تفکرات امروز من در ارتباط با خودم...
قبلا تقریباً من قهوه بودم و اطرافم رو رنگ می کردم ... اما الان تقریبا رنگ باختم و اطرافیانم قهوه شدن و من دارم رنگ می پذیرم... (لغت قهوه الان ایهامات زیادی داره در ذهن من[sootzadan] )
تاسف برانگیزه که تنبلی دیگران روی من در این پروسه ی سه ماهه اثر گذاشته به نحوی که صبح ها بلند نمیشم برم در و پنجره ای باز کنم بیداری آسمون رو ببینم و یه نفس عمیق و لذت از هوای صبحگاه ...
یک نیروی ماورایی _ تخیلی ... انگیزه... و شروعی دوباره به رنگ کردن اطراف توأم با آرامش...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
در اين تاپيك تا چه حد اجازه نوشتن داريم ؟
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Capello
سلام
در اين تاپيك تا چه حد اجازه نوشتن داريم ؟
سلام
با اجازه از صاحب تاپیک....
هر اندازه تمایل دارید...
اینجا! گفتگو! آزاد!
_____________
این هم از تصمیم من و غافلگیر شدن صبحگاه...
صبح زود بیدار شدم، 5 دقیقه بعد پدرم تماس گرفتن. پاسخ دادم، گفتن اکنون جلوی در دانشگاه هستن... همراه سایر اعضای خانواده... [taajob2][labkhand]
اینجوریاست همی... همون نیروی ماورایی _ تخیلی که گفتم مثمرثمر بود [sootzadan][khanderiz]
امید که ادامه دهم...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام به امید یه صبح خو ب قشنگ واسه همه ی بچهای خوب سایت
منم الان سر کارم
البته ساعت 6 بیدار شدم[cheshmak] صبح خیلی زود
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خدا کنه این هفته زودتر تموم بشه !!!
تا میاییم گرم کار بشیم تعطیل میشه!
تا میاییم از تعطیلی استفاده کنیم باید دوباره بریم سراغ کار!
بلاتکلیفی خیلی بدیه
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
من. امروز رفتم سرخاک
واقعا آدم که میره سرخاک غم وقصه ومشکل و.. یادش میره. وفقط یاد این است دیر یا زود
توم کنار همین عزیزات میری اون دنیا. اونوقت توم تنهای تنهایی..
بچه ها من دوست دارم وقتی میمیرم. یکی هر روز بیاد سرخاکم.
فقط احساس کنم هستن. تنهام نگذارن..
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
اولین باره دارم خاطره مینویسم
اما تلخ
بهترین دوستم توی تنهاییهام همین سایت هستش
دارم بدترین روزامو میگذرونم کاش همش غصه درد وامتحان ودانشگاه بود کاش کاش کاش
درد شکستن وخرد شدن وله شدن نبود
حرف های نگفته تو دلم نبود