-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
[nishkhand]
یه بار یکی از همکلاسی هام تو حیاط دانشگاه روبرو ما نشسته بود.
بعد پاشد رفت گوشیشو جاگذاشت
منم برداشتم [nishkhand] از اونجا دور شدم
بعد هی این میگشت پیداش نمیکرد
پشت سرهم با گوشی دوستش زنگ میزد که پیداش کنه من رد میکردم تماسشو
این بنده خدا از دلهره همینطور میمرد! [nishkhand]
دیدم زیاد زنگ میزنه یبار گوشیو برداشتم صدامو عوض کردم گفتم چیه انقد زنگ میزنی؟
میخواستی جا نذاری
حالا دیگه مال منه! [nishkhand]
آقا از اون خواهش از من خشانت!
ینی همینطور میخندیدیم با دوستما! [khande]
بعد که یکم حالش دگرگون شد بردم بهش پس دادم
فقط اندکی کتک خوردیم! [sootzadan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
اوه اوه! چه خبره اینجا ... بابا شما دیگه کی هستین ، دستِ شیطونو بستین
یعنی با خوندن بعضی از این اعترافا به خودم میگه من چقد بچه ی آرومی بودم تا حالا ...
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
من هم میخوام اعتراف کنم[nishkhand]
سوم دبیرستان بودیم یه همایش ریاضی برگزار کردیم حالا بماند چه کلاسایی که نپیچوندیم[nishkhand]
بعد از برگزاری همایش قسمت کارگاه دیدم از حراست آموزش پرورش ناحیه و استان و بسیج ریختن اونجا[negaran][nadidan]
رفتیم ببینیم چه خبره گفتن به ما گزارش شده اینجا پپسر و دختر قاطین و دارین میزنین و میرقصین[taajob]
یکی 500 تا سکته ناقص زدیم
حالا در حال توضیح و گزارش بودیم و اینا اومدن داخل و قانع شدن خبری نیست
رفتیم دم در که دیگه همایش تموم شده بود دیدیم 3 تا ماشین نیروی انتظامی اومدن جلو در[negaran]
چه خبره؟؟؟؟؟؟
گفتن به ما گزارش شده اینجا دعوا شده[negaran]
بعد فهمیدیم که یکی که قبلا تحدیدمون کرده بود با چند نفر آدم سر کوچه وایساده بودن این سرهنگه هم بابای یکی از بچه هاست که زنگ زده به باباش که ممکنه دعوا بشه یه ماشین گشت آماده داشته باشین برای اینجا اونم جوگیر سه تا ماشین فرستاده بود[khande]
در این شلوغی و جمع و جور کردن مشکلات و گروه ها که داشتن اعتراض میکردن چرا نتایج اینجوری شد داشتیم برا اونا توضیح میدادیم و خسته بعد از 4 روز نخوابیدن اومدیم خونه
یادمون افتاد پروژکتور مدرسه رو بر نداشتیم
صبح که رفتیم دیدیم جا تره و بچه نیست زده بودن تو گوشش نامرد مسئول سالن هم همه چیز رو تکذیب کرد
ماهم برای فکر چاره شرو کردیم سند سازی برای حامی مالی و افزایش قیمتا که خدارو شکر پولش رو دراوردیم دادیم به مدرسه[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
منم میخوام اعتراف کنم منم یه بار یواشکی لوشک خواهرمو خوردم
در همین حد کافیه؟
یا باید در مورد ضرب و شتم بچه های محل بگم؟
شکستن شیشه خونه همسایه که کفایت می کنه؟
دیگه ازم نخواین درباره پنچر کردن ماشین همسایه و برداشتن شمع موتور خدمتگزار مدرسه بگم
خدا منو ببخشه یه بارم غیر عمد حیات خونه یه بنده خدایی رو به آتیش کشیدم
و یه مرتبه کاملا عمدی دوچرخه بکی از دوستامو از ارتفاع انداختم پایین،بعدم بهش نگفتم
و در کل تعریف از خود نباشه من بچه آرومی بودم
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
تابستون با چنتا از بچه ها رفتیم مشهد جای شما خالی صفایی داشت[nishkhand]
از هرچه بگذریم چیزای زیادی خاطره شد[khande]
یه چیزی که خیلی خاطره شد این بود که یکی از بچه خیلی سوتی میداد یعنی تو هر جمله دقت میکردی 3 تا سوتی توش بود خب به هر حال پیش میومد که بقیه هم سوتی میدادن ولی این بی نظیر بود تو ضمینه سوتی دهی[nishkhand][khande]
تازه اگر توجه نمیکردی به جملاتش باز هم تو هر جمله یه سوتی مشهود بود[nishkhand]
با قطار نزدیک به دو روز تو راه بودیم این دو روز همش هم دیگه رو بخاطر این سوتی ها مسخره میکردیم
بعد روز اولم تو مشهد به همین روال گذشت که یه دفه هر 6 تامون تصمیم گرفتیم به جای مسخره کردن بگیم <دوست دارم> [khande][nishkhand]تو خیابون که راه میرفتیم هر یکی دو دیقه یه بار 5 نفر با هم داد میزدن : <<مهدی دوست دارم>>[khande][nishkhand]
ملتم که نمیدونستن جریان چیه این شکلی میشدن[taajob][eynaki]
یه چند باری هم دیدم که مردم چرخیدن سمت حرم و دستاشونو بردن بالا[nadidan][sootzadan][khande][nishkhand][sootzadan]
حالا نمیدنم برای ما دعا میکردن یا برای خودشون[soal][sootzadan][nadidan]
تازه هرچی سوتی سنگین تر و واضح تر بود این غلظت هم تغییر میکرد مثلا میشد:
دوووووووووســـــــــت دااااااااااررررررررمممممم م[khande]
عاااااااااااااااشقتمممممم مممممممممم[nishkhand]
اینو میگفتیم و میخندیدم[nishkhand]
خب شما هم میتونین دستاتونو بیارید بالا[khande][nishkhand][khande][sootzadan]
البته اینو گفتم که بگم تو این چند ماهه به بعضی دوستان که گفتم دوست دارم منظور این دوست دارم بوده نه اون دوست دارم[khande][khande][khande][khande][khande][khejalat][khejalat]
الانم بگم همتونو دوس دارم[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
تابستون با چنتا از بچه ها رفتیم مشهد جای شما خالی صفایی داشت[nishkhand]
از هرچه بگذریم چیزای زیادی خاطره شد[khande]
یه چیزی که خیلی خاطره شد این بود که یکی از بچه خیلی سوتی میداد یعنی تو هر جمله دقت میکردی 3 تا سوتی توش بود خب به هر حال پیش میومد که بقیه هم سوتی میدادن ولی این بی نظیر بود تو ضمینه سوتی دهی[nishkhand][khande]
تازه اگر توجه نمیکردی به جملاتش باز هم تو هر جمله یه سوتی مشهود بود[nishkhand]
با قطار نزدیک به دو روز تو راه بودیم این دو روز همش هم دیگه رو بخاطر این سوتی ها مسخره میکردیم
بعد روز اولم تو مشهد به همین روال گذشت که یه دفه هر 6 تامون تصمیم گرفتیم به جای مسخره کردن بگیم <دوست دارم> [khande][nishkhand]تو خیابون که راه میرفتیم هر یکی دو دیقه یه بار 5 نفر با هم داد میزدن : <<مهدی دوست دارم>>[khande][nishkhand]
ملتم که نمیدونستن جریان چیه این شکلی میشدن[taajob][eynaki]
یه چند باری هم دیدم که مردم چرخیدن سمت حرم و دستاشونو بردن بالا[nadidan][sootzadan][khande][nishkhand][sootzadan]
حالا نمیدنم برای ما دعا میکردن یا برای خودشون[soal][sootzadan][nadidan]
تازه هرچی سوتی سنگین تر و واضح تر بود این غلظت هم تغییر میکرد مثلا میشد:
دوووووووووســـــــــت دااااااااااررررررررمممممم م[khande]
عاااااااااااااااشقتمممممم مممممممممم[nishkhand]
اینو میگفتیم و میخندیدم[nishkhand]
خب شما هم میتونین دستاتونو بیارید بالا[khande][nishkhand][khande][sootzadan]
البته اینو گفتم که بگم تو این چند ماهه به بعضی دوستان که گفتم دوست دارم منظور این دوست دارم بوده نه اون دوست دارم[khande][khande][khande][khande][khande][khejalat][khejalat]
الانم بگم همتونو دوس دارم[nishkhand]
خداییش من نمیگم!
خودت بگرد سوتی ات رو تو این متن پیدا کن آقای سوتی!
از اون رفیقت همچین رفیقی اصلا بعید نیست! [nishkhand]
و درضمن مطمئنا برا شما دعا میکردن... حالا در حق دوستت نمیدونم
ولی در حق تو که دعاشون نگرفته متاسفانه![nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
تابستون با چنتا از بچه ها رفتیم مشهد جای شما خالی صفایی داشت[nishkhand]
از هرچه بگذریم چیزای زیادی خاطره شد[khande]
یه چیزی که خیلی خاطره شد این بود که یکی از بچه خیلی سوتی میداد یعنی تو هر جمله دقت میکردی 3 تا سوتی توش بود خب به هر حال پیش میومد که بقیه هم سوتی میدادن ولی این بی نظیر بود تو ضمینه سوتی دهی[nishkhand][khande]
تازه اگر توجه نمیکردی به جملاتش باز هم تو هر جمله یه سوتی مشهود بود[nishkhand]
با قطار نزدیک به دو روز تو راه بودیم این دو روز همش هم دیگه رو بخاطر این سوتی ها مسخره میکردیم
بعد روز اولم تو مشهد به همین روال گذشت که یه دفه هر 6 تامون تصمیم گرفتیم به جای مسخره کردن بگیم <دوست دارم> [khande][nishkhand]تو خیابون که راه میرفتیم هر یکی دو دیقه یه بار 5 نفر با هم داد میزدن : <<مهدی دوست دارم>>[khande][nishkhand]
ملتم که نمیدونستن جریان چیه این شکلی میشدن[taajob][eynaki]
یه چند باری هم دیدم که مردم چرخیدن سمت حرم و دستاشونو بردن بالا[nadidan][sootzadan][khande][nishkhand][sootzadan]
حالا نمیدنم برای ما دعا میکردن یا برای خودشون[soal][sootzadan][nadidan]
تازه هرچی سوتی سنگین تر و واضح تر بود این غلظت هم تغییر میکرد مثلا میشد:
دوووووووووســـــــــت دااااااااااررررررررمممممم م[khande]
عاااااااااااااااشقتمممممم مممممممممم[nishkhand]
اینو میگفتیم و میخندیدم[nishkhand]
خب شما هم میتونین دستاتونو بیارید بالا[khande][nishkhand][khande][sootzadan]
البته اینو گفتم که بگم تو این چند ماهه به بعضی دوستان که گفتم دوست دارم منظور این دوست دارم بوده نه اون دوست دارم[khande][khande][khande][khande][khande][khejalat][khejalat]
الانم بگم همتونو دوس دارم[nishkhand]
منم خیییییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییلللللللل لللللللللللللللللللللیییی ییییییییییییییییییییییییی ییییییییییییی
دوووووووووووووووووووووووو وووووووسسسسسسسسسسسسسسسسسس سسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتتت تتتتتتتتتتتتتتتتتوووووووو ووووووووونننننننننننننننن ننننننننن داااااااااااااااااااااااا ااااااررررررررررررررررررر ررررررررررررررررررررممممم ممممممممم[khande]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
خداییش من نمیگم!
خودت بگرد سوتی ات رو تو این متن پیدا کن آقای سوتی!
از اون رفیقت همچین رفیقی اصلا بعید نیست! [nishkhand]
و درضمن مطمئنا برا شما دعا میکردن... حالا در حق دوستت نمیدونم
ولی در حق تو که دعاشون نگرفته متاسفانه![nishkhand]
کووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟[sootzadan]
نیست سوتی که!!!!!![tafakor][eynaki]
[sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan]
اثرات گشتن با همین مهدیه[khande]
بعد این باید پزشکی دانشگاه تهران بخونه ما بمونیم پشت کنکور این چه وضعیه؟؟؟؟؟؟
باباش رفته جنگ به این چه؟؟؟؟؟
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
کووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟[sootzadan]
نیست سوتی که!!!!!![tafakor][eynaki]
[sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan]
اثرات گشتن با همین مهدیه[khande]
بعد این باید پزشکی دانشگاه تهران بخونه ما بمونیم پشت کنکور این چه وضعیه؟؟؟؟؟؟
باباش رفته جنگ به این چه؟؟؟؟؟
خوشت میاد بحث راه بندازیا... [cheshmak]
الان ملت میان واکنش نشون میدن... [nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
خوشت میاد بحث راه بندازیا... [cheshmak]
الان ملت میان واکنش نشون میدن... [nishkhand]
ملت .................................................. .................................................. ...
من خودم موافق سهمیه ام ولی اینجوری آخه؟؟؟؟
رتبه کشوریش 7900 بود رتبه در سهمیه شاهد 75
یکی از دوستام رتبه کشوریش 68 بود در سهمیه اش 31 این بهشتی درس میخونه این دانشگاه تهران
به اندازه شلغم بارش نمیشه
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
کووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟[sootzadan]
نیست سوتی که!!!!!![tafakor][eynaki]
[sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan]
اثرات گشتن با همین مهدیه[khande]
بعد این باید پزشکی دانشگاه تهران بخونه ما بمونیم پشت کنکور این چه وضعیه؟؟؟؟؟؟
باباش رفته جنگ به این چه؟؟؟؟؟
بله ! بله !
واقعا چرا !!!!![nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Majid_GC
بله ! بله !
واقعا چرا !!!!![nishkhand]
محض یرا
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
محض یرا
واقعا !
باید در انزوا بمونی ! تا جو گیر نشی [nishkhand][khande][bamazegi]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Majid_GC
واقعا !
باید در انزوا بمونی ! تا جو گیر نشی [nishkhand][khande][bamazegi]
تو اگه مردی بیا اعتراف کن[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
تو اگه مردی بیا اعتراف کن[nishkhand]
به دلیل مسائل امنیتی سکوت اختیار میکنم !
هر حرفی از این به بعد بزنید در داداگاه علیه خود شما استفاده می شود[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Majid_GC
به دلیل مسائل امنیتی سکوت اختیار میکنم !
هر حرفی از این به بعد بزنید در داداگاه علیه خود شما استفاده می شود[nishkhand]
باشه در داداگاه علیهم استفاده کن[khande][khande][khande][khande][khande][khande]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
سلام[golrooz]
سوم دبستان بودم ....درس پرواز لاک پشت بود(اسمش یادم نمیاد همین بود؟؟)
معلم ما عادت داشت از یه درس اونقدر باید براش مینوشتیم که میشد طومار .... منم که کلا از اینهمه تکلیف خسته میشدم اومدم قانون شکنی کنم .... موقع نوشتن چند خط رو حذف میکردم که حجم نوشته کم بشه[sootzadan]....ریز مینوشتم که معلم هم متوجه نشه
از اونجایی که مشکوک بودم بالاخره لو رفتم....حالا چرا لو رفتم چون منی که کلا همچین فاصله میذارم بین کلمات و خطوط که درست و حسابی نفس بکشن و یک صفحه ی بقیه برای من سه صفحه ای میشه اومده بودم ریز نوشته بودم و نزدیک به همدیگه خب معلومه که معلمه شک میکنه....خب بچه بودم اونموقع آی کیو در حد گنجشکه[sootzadan]
از قضا یه مدت معلممون همش یه جوری منو نگاه میکرد... البته بار اول شک نکرد خب با خودش فکر کرد جو گیر شدم ریز نوشتم[nishkhand]
اما متاسفانه منم که دیدم نه انگار فایده داشته همچنان به کار خودم ادامه دادم از قضا یه روز که معلم داشت تک تک تکالیف رو نگاه میکرد به من که رسید دیگه طاقت نیورد و گفت از روش بخون[nishkhand] من فقط صم بکم بهش نگاه میکردم[labkhand] اونم به بغل دستیم گفت بخون ....آی میخوند و آی من ضایع میشدم[nadidan]
آخرش هم مجبورم کرد از روی تکالیف یه عالمه(یادم نیست فقط میدونم خیلی زیاد بود) بنویسم[negaran].....هر چند باز هم پشیمون نشدم چون در هر صورت یه مدتی از دست نوشتن تکلیف زیاد فرار کرده بودم[nishkhand] فقط دیگه قانون شکنی نکردم یعنی جرات نکردم[sootzadan]
کلا زیاد اهل قانون شکنی نیستم اما از خوش شانسیه زیادم هر وقت هم اینکار رو میکنم بعدش این شکلی میشم[nadidan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
من...
یه چیزیو میخوام اعتراف کنم[nishkhand]
همون دبیری که الان ذات الریه گرفتن...[afsoorde]
یه بار رفتیم یکی از سوالای آزمونو ازشون بپرسیم
از ااونجایی مه این معلم از اونایی بود که خیلی با پاسخنامه میونش خوب بود میگفت پاسخنامه رو بدید من براتون توضیح میدم(خسته نباشن.)
البته ما توضیح نمیخواستیم اون سواله غلط بود تو آزمون گفتن برید از دبیر ریاضیتون بپرسی(2 نفر بودیم.)
خلاصه ما پاسخنامه رو ندادیم[nishkhand]
این معلم هم یه جمع بود میخواست انجام بده این جمع رو.روش نمیشد جلوی ما زیر همی بنویسه هی داشت زیر لب ذهنی جمع میکرد هی چرت و پرت میگفت:2و 7که میشه 4...[khande]
خلاصه من هم که وقتم کلی تلف شده بود با صدای آرام به دوستم گفتم نترسین به کسی نمیگیم....زیر هم جمع کنین.
نمیدونم این شاه گوش بود؟؟چچی بود به هر حال شنید
آقا این سرخ شد صورتی بنفش زرد سبز[nishkhand]
یهو دیدیم صدای قهقهه پر کرده سالن رو.
معلمه دیگه داشت میترکید از شدت خنده[nadidan][taajob]
من و دوستمم با عرض اینکه زنگ بعد ازتون میگیریم فلنگو بستیم[khanderiz]
خلاصه آخر سال شد و منم شاگرد اول بودم ایشون به عنوان خاطره برای من نوشت
مهم نیست چه مدرکی دارید
مهم این است چه درکی دارید[khande][khejalat]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
سلام من خیلی وقتاکه همه فک میکنن خوابم خودموزدم به خواب تااززیر کارادربرم تاالانم موفق بودم[shaad][shademani][khandeshadid][khandeshadid][khandeshadid][khandeshadid][khandeshadid][khandeshadid][khandeshadid]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
جدی چرااااااا؟
منم متنفرم از این کار! [soal]
پس من سومیشم. چون من یکی متنف ف ف ف ف ف ف ف ف ف ف فرم
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
evin Allah
سلام سلام
آقا من کلاً قبل از اومدن مهمون تو خونه تزئینات اصولاً انجام میدم ، وقتیم مهمون میاد ، من از مهمونا مهمون ترم ، اصلاً هر کی میاد خونمون میګه مهمون چه طوری ؟[nishkhand]
منم با کلی رو میګم ، خوبم شما چه طورید ؟ خوش میګذره ؟ [fardemohem][bietena]
وقتیم به سفره پاک کردن می رسه یه جا جیم میشم کسی نګه سفره رو پاک کن ، اصلاً شده ظرف میشورم ولی دست به سفره نمی زنم ، جالبه به مهمونا هم میګم بشینن ، خودمم میرم می شینم پیششون [nishkhand]
کلاً اینجوریم فقط پشت صحنه کار می کنم [nadidan][labkhand][sootzadan]
جدی چرا همه دخترا از سفره پاک کردن بدشون میاد
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
کلاه سفید
جدی چرا همه دخترا از سفره پاک کردن بدشون میاد
بنده هم بدم میاد وقتی مهمون داریم خیلی متنفرررررررررررررررررررم[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
کلاه سفید
جدی چرا همه دخترا از سفره پاک کردن بدشون میاد
ولی من بدم نمیاد!!!!! یه همچین بچه ای ام من... [bamazegi]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
اسپوتنیک
ولی من بدم نمیاد!!!!! یه همچین بچه ای ام من... [bamazegi]
آخه ی ی ی ی ی ی ی ی مثل خواهر مهربون من niloo92
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
من از مهمون خیلی خوشم میاد ولی خدا نکنه مهمون بخواد بیش از یه روز بمونه که اونوقت دلم میخواد یکی از بلایای طبیعی رو سرش در بیارم مثلا اینکه روغن بریزم زیر پاشون پاشون بشکنه یا اینکه ترقه بازی یه کم راه بندازم و....[nishkhand]
البته همه مستحضرن که من بچه خوبی هستم فقط یه کم کودک درونم نا ارومی میکنه که اونم مربوط به خودشه نه من[sootzadan]
-
پاسخ : اعترافاتی از جنس واقعیت
بنده کلا تنبلم همین الانم تومهمونی ام
کلا کارخاصی بجزدست گل به اب دادن بلدنیستم
هرموقع ام واسه کاری صدام میزنن میگم درس دارم
چندروزقبل مامانم ازتواشپزخونه صدام زدگفت ظرف هایی روکه چندروزه دوروبرت جمع کردی توشون چیزخوردی رو برام بیار بایه صحنه بتورنکردنی روبه روشدم که مامانم گفت بخدا یکی دیگه بودالان ازجخالت اب شده بود
چندروزقبلتر یه فنجون چایی رو برده بودم تواتاقم که بخورمش(2حبه قندانداختم توفنجون) ولی همونجاحوصله نداشتم بخورمش ولش کردم دیگه نبردمش تواشپزخونه چایی توفنجون درحدعسل غلیظ شده بود یعنی واقعااون لحظه برای چنددقیقه خواستم تحت تاثیرقراربگیرم ولی گفتم بیخیال این ژست هابهت نمیاد
هیچی دیگه مامانم یجوری نگام میکردکه بازرفتم تواتاق ودروبستم