پاسخ : با احساس تنهایی چه کنیم ؟!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
سهیلا.م
من نمیخام بحثتون رو برگردونم عقب
ولی همه ی شما جای اینکه بیاید و سوال من یا بقیه رو جواب بدید اومدید راه کار گفتید
ممثلا من نمیدونم دلیل گرایشم به تنهایی چیه!!!تا اینو نفهمم شما100تا هم راهکار ارائه بدید هیییییییییچ فایده ای نداره
گاهی فردی با وجود داشتن حداقل امکانات تفریحی(مثلا بیرون رفتن با دوستان یا ...)از این کار امتناع میکنه
تو جمع های خانوادگی حضور پیدا نمیکنه
از حرف زدن با بقیه بیم داره
از حضور تو مکان های شلوغ خجالت زده میشه و و و....
این فرد خودش تمایل پیدا کرده که از خانواده دوری کنه و از همنشینی و صحبت با اونا لذتی نمیبره
تو تنهایی هاش حتی فکر هم نمیکنه
فقط خیره میشه ....
من همچین کسایی رو دیدم واقعا
شاید تو دل خودتون بهشون بخندید یا تعجب کنید
ولی اینا حتی خودشون هم نمیدونن چرا به تنهایی گرایش پیدا کردن!!!!
اول قبل اینکه بیاید و راه های جور واجور تجویز کنید باید بیاید بگید چه عواملی میتونه باعث همچین مشکلی شه
سلام به شما
دلایل رو خود شما باید بگید هرکسی توزندگی خودش بهتر میدونه که چرا تنها میشه...پس خواهشا بگین ....
ما اینجا فقط میتونیم راه حل بدیم...
بله ...این مثال هایی که زدین ....نمونه های ایجاد تنهایی برای فرده ....یکیش من در چندسال گذشته اینجوری بودم ...به دلیلی...ولی با خودم گفتم که تا کی از همه دور بمونم ...این شخص که الان رفته ...پس من اگه تنها باشم ...به خودم صدمه ی جبران ناپذیر میزنم....
پاسخ شمارو که چه دلایلی میتونه ایجاد تنهایی کنه متفاوته ...
از دوستان خواهش میکنیم ...خودشون بگن ....کمک میکنیم همگی[golrooz]
پاسخ : با احساس تنهایی چه کنیم ؟!!
به نظرمن تنهایی یعنی کسی که باید باشه و نیست کسی که بهش نیاز داریم اما اون الان درکنارمون نیست تنهایی یعنی نداشتن کسی که باهاش راحتی دوست داری باهاش حرف بزنی دوست داری در کنارت باشه این میشه تنهایی
پاسخ : با احساس تنهایی چه کنیم ؟!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Gileva
به نظرمن تنهایی یعنی کسی که باید باشه و نیست کسی که بهش نیاز داریم اما اون الان درکنارمون نیست تنهایی یعنی نداشتن کسی که باهاش راحتی دوست داری باهاش حرف بزنی دوست داری در کنارت باشه این میشه تنهایی
بله ..ممنون این یک قسمتی از تنهایی هست.....ولی بیشمار دلایل برای تنهایی وجود داره که بازهم منتظر شما دوستان هستیم[golrooz]
پاسخ : با احساس تنهایی چه کنیم ؟!!
از همه ی دوستان مخصوصا نارون خانم تشکر میکنم که به نکات مهمی اشاره کردن.
کشف علت = افزایش سن-شکست عشقی-نداشتن اعتماد بنفس-درونگرا-متفاوت بودن با محیط-نداشتن توانایی ارتباط اجتماعی-از دست دادن عزیزان
کشف راهکار=دربارهی افزایش سن به نظرم از خود فرد دیگه کاری بر نمیاد.باید اطرافیان زحمتشو بکشن
شکست عشقی=در این مورد باید کمی تنها موند و خوب فکر کرد.نمیشه زود به حالت عادی برگشت.اما سعی بر این باشه که منطقی باشیم و خودمونو بین میلیونها ادم ببینیم که این مشکل تو دنیا زیاد پیش اومده
نداشتن اعتماد بنفس=برای این هم باید فرد تلاش کنه هم اطرافیان.استعداد یابی-کلاس های مورد علاقه و ...
درونگرا= این افراد کمی تا حدی همینجوری هستن عیب نداره.یعنی تعداد مواردی که خنده بر لبانشون میاره کمتر از افراد دیگه هست باید اون موارد رو شناسایی کرد و ازون راه وارد شد.
متفاوت بودن با محیط=این بر میگرده به اعتماد بنفس.اگه اعتماد به نفس باشه محیط تاثیر بدی نمیزاره.دیگه سلام و علیک کردن که سیگاریو مودب و ولگرد و سوسول و ... نمیشناسه.برو جلو و به بچه های محله سلام کن.نترس
بقیه موارد رو شما بگید.اگه جایی هم اشتباه کردم بگید.ممنون.
پاسخ : با احساس تنهایی چه کنیم ؟!!
هنگامي تنهايي به سراغ ما ميآيد كه به خاطر رويدادهايي هم چون مرگ ، طلاق ، كوچ كردن به شهري ديگر و يا محروميت از قرار ملاقات ، شبكههاي اجتماعي ما گسسته ميشوند. اما ويژگيهاي شخصي نيز در احساس تنهايي دخيل هستند. مثلا عزت نفس پايين هم آدمي را از كوشش براي برقراري دوستي با ديگران باز خواهد داشت. همچنين ادراك نادرست ديگران ميتواند در روابط تداخل ايجاد كند.
ترس از موقعيتهاي اجتماعي (خجالت) نيز ميتواند ما را از برقراري در روابط يا ديگران باز دارد. افكاري نيز كه در هنگام برخوردهاي اجتماعي وجود دارند ميتوانند در روابط ما اختلال ايجاد كنند. سرانجام اينكه ، به نظر متخصصان امكان دارد مهارتهاي اجتماعي ضعيف باعث اختلال در روابط شوند. ممكن است به اين خاطر تنها باشيم كه نميتوانيم - يا فكر ميكنيم نميدانيم - چگونه با ديگراني كه در دور و برهان هستند، رفتار كنيم. تنهايي بيشتر از آنكه يك تجربه فيزيكي باشد، يك تجربه ذهني است. ما ممكن است در يك جمع هزار نفره هم احساس تنهايي كنيم، يا برعكس ممكن است 3 روز در جايي باشيم كه هيچ آدمي جز خودمان وجود نداشته باشد اما آنقدر احساس پيوند با افراد محيط بيرون داشته باشيم كه حس تنهايي نكنيم. اينكه تنهايي را منفي تلقي كنيم، به كلماتي بستگي دارد كه توي سرمان ميچرخند و تكرار ميشوند. روانشناسان به اين كلمات ميگويند: «خودگويي» يا همان «مونولوگ».
پاسخ : با احساس تنهایی چه کنیم ؟!!
خداوند تنهایی را برای این آفرید که بندگانش
بفهمند که او چه زجری میکشه
حالا فهمیدی چرا تنهایی؟؟
پاسخ : با احساس تنهایی چه کنیم ؟!!
چه ميكند اين تنهايي؟
اينكه آيا ما از تنهايي بيرون ميآييم يا نه، به برداشتي بستگي دارد كه خودمان از علت تنهاييمان داريم.
اگر علت تنهاييمان را اين بدانيم كه «من جذاب نيستم، شخصيت اجتماعي ندارم، دوستداشتني نيستم و...»، به سختي ميتوانيم از تنهايي عبور كنيم چون اين صفتهايي كه به خودمان نسبت ميدهيم، خيلي تغييرناپذيرند. اما اگر علت را اين بدانيم كه «من تنهايم چون كمرو هستم ولي ميتوانم آن را برطرف كنم» يا «به اندازه كافي براي روابط اجتماعيام وقت نگذاشتهام» و اين قبيل انگارهها، آنوقت ميتوانيم اميدوار باشيم كه از تنهايي بيرون بياييم.
در مقابل اين علتها كه علتهاي دروني تنهايي محسوب ميشوند، بعضيها معتقدند مشكل از ديگران است. در اين گروه هم اگر ما تنهاييمان را به علتهايي نسبت بدهيم كه به سختي تغيير ميكنند، تنهاييمان غيرقابل حل به نظر ميرسد؛ مثلا اينكه «مردم اساسا نميخواهند با من آشنا شوند، سر اطرافيانم خيلي شلوغ است و...».
اما اگر علتهاي بيروني تنهاييمان را انعطافپذيرتر بدانيم، راحتتر ميتوانيم از تنهايي بيرون بياييم؛ مثلا اينكه «من تنها هستم چون عضو هيچ گروهي نشدهام، من تنها هستم چون هرگز از ديگران نخواستهام كاري را با هم انجام بدهيم و...».
اولين قدم براي خروج از تنهايي، اين است كه علتهايي را كه در ذهنمان براي تنهايي قائليم، بشناسيم و تا جايي كه ممكن است آنها را به علل انعطافپذيرتري تغيير بدهيم.
قدم دوم، يادگيري مهارتهاي اجتماعي است. خيلي از افرادي كه احساس تنهايي ميكنند، در واقع بلد نيستند با ديگران رابطه برقرار كنند.
ياد گرفتن مهارتهايي مثل ابراز وجود (كه قبلا در همين صفحه دربارهاش نوشتهايم)، مهارت ارتباط با جنس مخالف و مهارت خوب گوش دادن و امثالهم ميتواند به ما كمك كند از تنهايي خودمان بيرون بياييم.
راجرز، يكي از مشهورترين روانشناسان انسانگرا، معتقد است كه ما اغلب خوب به ديگران گوش نميدهيم. ما اغلب وقتي ديگران حرف ميزنند، در اين فكر هستيم كه چه جوابي بهشان بدهيم و چگونه نظر خودمان را درباره صحبتشان ابراز كنيم. مثلا اگر كسي يك فيلم را بد ميداند، ما معمولا بد يا خوب بودن فيلم را از نظر خودمان ميگوييم. اما كسي كه خوب گوش ميدهد- در مقابل- احساسات و افكار دوستش را در مورد آن فيلم ميپرسد.
در واقع يك شنونده خوب 4 ويژگي دارد:
1 ـ انگيزه گوش دادن دارد؛ يعني مايل است حرفهاي ديگران را خوب گوش كند.
2 ـ به حرفهاي ديگران توجه ميكند و با تمام وجود به آنها گوش ميدهد. مثلا به موقع تماس چشمي برقرار ميكند.
3 ـ همدلي ميكند؛ يعني دوست دارد دقيقا بداند طرف مقابل چه احساسي دارد تا در احساسش شريك شود.
4 ـ مهارت دارد؛ يعني ميداند با افراد متفاوت و در موقعيتهاي مختلف چطور برخورد كند.
به هر حال، خيلي از مشكلات افرادي كه احساس تنهايي ميكنند، در ضعف اين مهارتهاي اجتماعي نهفته است.
پاسخ : با احساس تنهایی چه کنیم ؟!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mamadshumakher
از همه ی دوستان مخصوصا نارون خانم تشکر میکنم که به نکات مهمی اشاره کردن.
کشف علت = افزایش سن-شکست عشقی-نداشتن اعتماد بنفس-درونگرا-متفاوت بودن با محیط-نداشتن توانایی ارتباط اجتماعی-از دست دادن عزیزان
کشف راهکار=دربارهی افزایش سن به نظرم از خود فرد دیگه کاری بر نمیاد.باید اطرافیان زحمتشو بکشن
شکست عشقی=در این مورد باید کمی تنها موند و خوب فکر کرد.نمیشه زود به حالت عادی برگشت.اما سعی بر این باشه که منطقی باشیم و خودمونو بین میلیونها ادم ببینیم که این مشکل تو دنیا زیاد پیش اومده
نداشتن اعتماد بنفس=برای این هم باید فرد تلاش کنه هم اطرافیان.استعداد یابی-کلاس های مورد علاقه و ...
درونگرا= این افراد کمی تا حدی همینجوری هستن عیب نداره.یعنی تعداد مواردی که خنده بر لبانشون میاره کمتر از افراد دیگه هست باید اون موارد رو شناسایی کرد و ازون راه وارد شد.
متفاوت بودن با محیط=این بر میگرده به اعتماد بنفس.اگه اعتماد به نفس باشه محیط تاثیر بدی نمیزاره.دیگه سلام و علیک کردن که سیگاریو مودب و ولگرد و سوسول و ... نمیشناسه.برو جلو و به بچه های محله سلام کن.نترس
بقیه موارد رو شما بگید.اگه جایی هم اشتباه کردم بگید.ممنون.
خیلی عالی بود دوست عزیز...بنظر من به نکات ظریف و خیلی آموزنده اشاره کردید
و در مجموع و به زبان ساده تر بهترين راه براي خنثي كردن اين عوامل شايد صرفا آن باشد كه در دور و بر ديگران باشيم،....... برخي از واكنشهاي آدمي در برابر تنهايي مثل فعل پذيري ، پرخوابي ، پرخوري ، استفاده از آرامبخشها ....... تماشاي بيش از حد تلويزيون ...گوشه نشینی....استفاده نادرست از الكل يا اعتياد به كار ميتواند انزوا و تنهايي را تشديد كند.
درمان تنهايي عبارت است از ورود به جرگهاي از دوستان و بستگان كه با آنها ميتوان كارهايي را بطور مشترك انجام داد.....مخصوصا دوستان قابل اعتماد......... تنهايي عاطفي به خاطر در فقدان يك دلبستگي عاطفي نزديك و صميمانه است. تنهايي عاطفي را نميتوان با دستيابي برطرف كرد بلكه بايد صميميت عاطفي برقرار شود.
پاسخ : با احساس تنهایی چه کنیم ؟!!
راستش narma عزیز تو یکی از پستاشون گفتن یکی از دلایلی که باعث تنهایی میشه کوچ کردن به یه شهر دیگست و این دقیقا برای من اتفاق افتاد...یعنی من سالها تو شهری زندگی میکردم و وقتی نقل مکان کردم واقعا تمام زندگیم عوض شد...هیچوقت یادم نمیره اون روزای اول احساس میکردم دچار افسردگی شدم...من از همه چیز دور شده بودم،از همکلاسیام،دوستام و خیلی چیزای دیگه...واقعا احساس تنهایی میکردم ...ولی شاید گذر زمان باعث شد کم کم همه چیز عادی بشه و خوشبختانه الان دوستای خوبی دارم اینجا...اما به نظر شما این خوبه که آدم به تنهایی عادت کنه؟راستش گاهی آدم خیلی دلش میخواد با کسی حرف بزنه ولی انگار اون موقع هیشکی نیست...شاید بگید خوب خدا که همیشه هست کی بهتر از اون بله قبول ولی آیا این همون عادت کردن به تنهایی نیست؟فکر میکنید چرا آدمای این دور و زمونه اکثرا تنها هستن؟فکر نمیکنید ما گاهی زیادی درگیر کار و مشغله های خودمون هستیم در حالی که خیلی راحت میتونیم در کنار هم باشیم...نمیدونم شاید دارم اشتباه میکنم...شما چی فکر میکنید؟!!!
پاسخ : با احساس تنهایی چه کنیم ؟!!
فکر کنم این بحث دیگه تموم شده باشه ولی شاید خوندن این چند جمله از دکتر شریعتی خالی از لطف نباشه...دردناک هست ولی به من ثابت کرد تنهایی برای همه هست،شاید نتونیم تنهایی همدیگرو درک کنیم ولی میتونیم با محبت به هم و با کمک به هم پرش کنیم...امیدوارم.
درد علی(ع) دو گونه است،دردی که از ضربه ی ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند و درد دیگر درد بسیار بزرگتری است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده و به ناله درآورده است.ما تنها بر دردی می گرییم که از ابن ملجم در فرقش احساس میکند،اما این درد علی (ع) نیست،دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است،تنهایی است،تنهایی که ما آنرا نمیشناسیم.باید این درد را بشناسیم نه آن درد را که علی (ع) درد شمشیر را احساس نمیکند و ما درد علی را احساس نمیکنیم.