خود را سانسور کردن هم درد بزرگی ست ...
نمایش نسخه قابل چاپ
خود را سانسور کردن هم درد بزرگی ست ...
گاهی وقتا گریه لازمه حالا چه به واسطه ی دوستت چه دشمنت...
قبول!!
اما اینکه میگن دل به دل داره یا مثلا یه چیز دیگه،چی؟!درسته!!!!
میخوام بدونم دیشب تو اوج گریه های من کسی از شماها ناراحتی منو تو دلش حس کرد؟!
مطمئنم دیشب بهترین لحظات زندگیتونو ثبت کردین...
"از ادما خستم..."
نمیدونم اولین بار کی این جمله رو به زبونش اورده ولی خودم میدونم تا وقتی ادم هستی،از ادمای دوروبرت خسته نمیشی از این خسته ای که همه نقش گرگو بازی میکنن و من نمیتونم،هنوز ساده ام،هنوز بچم.....!
خستم،خستگی ای که هیچ کدوم از بازیگرای اطرافم ندارن...
نتونستم خاطره بنویسم...هیچ رغبتی بهش ندارم!
همیشه سعیم بر این بوده که دوستامو بخندونم حتی اگه خودم اون لحظه ناراحت بودم ...اما دیگران طوره دیگه ای برداشت میکنن!
مهم نیست دیگه...
از این به بعد خاطره های من تبدیل میشه به تلخ نوشته یا هر اسمی که خودتون روش میذارید!!!
سلام دقیقا حرف دل من رو زدی دقیقا من در دقیقه اخر میکشم کنار اونجایی که باید باشم و محکم کاری کنم تا به نتیجه برسم کم میارم[afsoorde]
سلام من نمیشناسمت تو هم منو نمیشناسی ولی میتونیم با هم دوست بشیم یه دوستی خوب کم اوردی خسته شدی؟فکر نکن فقط تو کم میاری منم میبرم کم میارم منم از ادما و دروغاشون از قضاوتای ادما از تهمت زدناشون از اینکه وقتی میخوای حقت رو بگیری دیدشون عوض میشه خستم ولی یه نصیحت دوست خوبم تو به دنیا اومدی زندگی کنی بخند و دیگران رو هم خوشحال کن برنامه خندوانه رو ببین شبکه نسیم مثل بچه ها همینطوری بدون دلیل بخند بلندتر بخند بلندتر بلندتر اهان صداش اومد من صدای خنده هات رو شنیدم چون تو دلم امیدوارم خنده هات هیچ وقت هیچ وقت قطع نشه بخند شکلک در بیار برا خودت اره نگو بزرگ شدی تا حالا رو جدول خیابونا رفتی به دیگران توجه نکن خودت باش تو عالی هستی محشری
بعد از 4 روز عصب کشی هنوز درد دندون گریبانگیره[narahat]
سلام به همه دوستان من امروز اولین روزیه که عضو سایت شدم و خیلی اتفاقی دفتر خاطراتو باز کردم اما دلم از خوندن مطالب دوستان گرفت منم واقعا احساس شما رو درک میکنم امیدوارم هیچ ادمی روی زمین از دست دوستاش گریه نکنه...
غم دارم . ناجورشم دارم . ولی به درک . حس فاز غم نیس . بعد مرگ بابا دیه خوش نبودم ....بیخیال
دوباره شب شد . امروز کیک پختم . درس خوندم . بازی کردم . لاین کامنت گذاشتمو بسی خندیدم . واتس با دوستام حرف زدم . النم کتابخونم سنگین شده شکسته طفلی
دارم ترمیمش میکنم
کتابام زیادی زیاد شدن . ....
در مجموع خوش گذشت
قرار بود به یه نفر زنگ بزنم نتونستم استرس شدید گرفتم یخ کردم [negaran]
اخرش شماررو گرفتم با کلی استرس اما همون موقع موبایلم خاموش شدhttp://www.pic4ever.com/images/hanghead.gif
یه حسی بهم گفت امشبو بیخیال البته اینکار هرروز منه میگم فردا فردا فردا.!!!http://www.pic4ever.com/images/shame.gif
دیشب اومد بخوابم گفت عاطفه تو منو مسخره کردی تو منو بازی دادی اخه چرا.!!!http://www.pic4ever.com/images/sigh.gif
همین یکی دوساعت پیش
شرکت در مراسم یادبود شهدای گمنام
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:A...F8IsPe5GJC9GKg
امروز صبح بعداز کار خونه نشستم کتاب خوندم. اما بعد از ناهار که میخواستم استراحت کنم واویلا بود. پسر همسایمون با داداشم پای کامپیوتر بودن
داداش کوچکش که سه سالشه از بس رفت واومد وبلند صحبت کرد من سرسام گرفتم ونذاشت درست بخوابم. عصری هم خواهرم اومد خونمون یه کباب خوشمزه
درست کردن ونوش جان کردیم.جای شما سبز...[nishkhand]
یا تلفن من خراب شده و پیام هام نمیره !!
یا ایراد از ذهن خودمه
شایدم اصلا هیچ چیز وجود خارجی نداره[taajob]
https://encrypted-tbn0.gstatic.com/i...M5GSVVsB_UJU-w
دلم واسه اون روزا تنگ شده چقد الکی خوش بودیم.....
سلام
قبلا هم عصب کشی کردم درد داشت اما دیگه اینقدر طول نمیکشید.....نه آنتی بیوتیک مصرف نکردم.....تازه دو روز دیگه باید پُر هم بشه یه چند روز هم احتمالا درد داره دیگه میشه قوز بالا قوز[khastegi]
راستی دندونم دائمی نیست دندون شیری با ریشه نازک که حتما بایستی متخصص عصب کشی میکرد شاید اینا هم بی تاثیر نباشه[nishkhand]
سلام به همه ی دوستان ...امیدوارم حالتون خوب باشه....دلم برا همتون کلی تنگ شده بوددددددددد[narahatish][esteghbal]
تقریبا بعد یک ماه ونیم باز برگشتمممممممممممممممممممم
[khejalat]
بعد طوفان تهران باز nhhشدم[khanderiz]ولی بعضی از دوستان naeemeh92میشناسن...همونم فرقی نداره خخخخخخخخخخخخخخخخ[khande]
تا شنبه هفته بعد خنده تعطیل[sootzadan] دندونام وسطش سوراخ شده[nishkhand]
کلا خنده ملیح یا لبخند مجازه[khanderiz]
مقصر اجی یاس هس[sootzadan] اینقد با جوان ایرانی حرف دندون پزشکی زدن؛ منم گمراه کردن[nishkhand]
*امروز اول شهریور(ماه سرنوشت ساز من[nadidan])؛ ساعت 17:47*
از امروز دو هفته بلا تکلیفی محض ...
برزخ!
جالبه
هیچی از آینده نمی تونم پیش بینی کنم ... [nadanestan]
دیروزم داشتم به هنرمندا غبطه می خوردم
نمونه : این عکس رو ببینین (عکاس : آقای کاوشی)
http://uc-njavan.ir/images/7ooovb9c1ztbq6uzuig.png
فوق العادست ...
دیروز اولین تجربه ای بود که غبطه می خوردم
حس خاصی بود
لذت و غبطه
...
اینکه خدا رو داریم یعنی خوشبختی، غیر از این نمی تونه باشه ...
همین الان نمازم تموم شد خودشم نماز اول وقت[shaad]واسه شماهام دعا کردم [shaad]حاجت روا باشین ان شاال..
خوب دوستانم سلام[golrooz][nishkhand]
این چند روز که نبودم...کم بودم[nishkhand]
خوب پنجشنبه عصر رفتیم خونه دوست خالم عاااااااااااااقش خاله سارام[alaghemand]خیلی مهلبونه
ترشی آلبالو داشتن منم اینقدر تعریف کردم ازشون[khejalat]خاله سوسن گفتش که میخوای بدم بهت منم تعارف کردم و اینا آخرش گفتم باعععش
فرد اصبحش رفتیم پارک واسه پینگ پنگ البته قبلش خالم رو رسوندیم به نشست اصفهان و چهارمحال از طرف اداره محیط زیست چهارمحال اومده بود خالم وااااااااااای که چقدر خوشحال شدم دیدمش[esteghbal]میدونین من اینا رو نمیگم به خودشون آدمی نیستم که خیییییلی بخوام به یکی بگم دوستت دارم و اینا
خیلی خوش گذشت با خالم رفتیم قدم زدیم و اینا به یه کلاغه گفتم ععععععزززززززززززززیییییی یییییززززززززم(اونروز زیادی خوش بودم[khanderiz])تعادلش رو از دست داد داشت میفتاد[nishkhand]خالم:هول شد[nishkhand][nadidan]بعدشم رفتیم رهنون بستنی خوردیم واسه میز و اینا همش عین هم بود[khabalood]چقدرم خسته شدیم ولی عوضش به سرانجام رسید
بعد اومدیم خونه دیدیم بهله آبم که قطعه[nishkhand]رفتیم خونه خاله سوسن دیدم غیر از ترشی آلبالو پر زردآلو و کشک و لواشک و...ایول خاله سوسن[atash]
من در همین حال و اوضاع داشتم امتحان پایان ترم میخوندم[nishkhand][nadidan]
هیچی دیگه عصر رفتیم خونه خودمون ما آب داشیتم[bamazegi][nishkhand]شبم خوابیدم صبح پاشدم[nishkhand][nishkhand]بهدشم رفتم کلاس ریاضی یه حشره ای بود روی پنکه باعث وسواس فکریم میشد گفتم اینو بزنین بره یه پسری تو کلاسمون اومد از پنکه انداختش رو زمین[negaran]منم جیغ کشیدم یه لحظه[nadidan][khejalat]کلاس ریاضیم بد نبودش
بهدش که اومدم خونه سریعا رفتم گویش حواسم بود که توی قرارم با دوستم(قرار شد با هم بریم آخه تو یه کوچه ایم)دیر نکنم .
هیچی رفتم دیدیم نیستش خدایا این که دیر نمیومد کجاستش ؟هیچی منم 10 دقیقه وایسادم بعدش رفتم
هیچی رفتم گویش دیدم هیشکییییییییییییییییی نیست!یهو نگاهم افتاد به ساعت یکی[nadidan]دیدم نوشته 11:30[nadidan][taajob]حالا امتحان چند شروع میشد 12:45[nishkhand]
خانوم ساعتتون درسته؟بله عزیزم[taajob][nadidan]
بهله دیگه دلیل همه قضایا اومد دستم [nishkhand] بیکاری کشیدم از اونورم هول داشتم که بیفتم[nadidan]معلممون به همه گفته بود من تاپ استیودنت میشم[nishkhand]منم استرس[nishkhand]
از اونورم من با اون وضعیت درست نخونده بودم و اینا[nishkhand]وایسادم وایسادم وایسادم شروع شد
هیچی خلاصش میکنم دادم آزمونمو[nishkhand]سخت بود احساس میکردم میفتم اورالمم خیلی بد پرسید[nadidan]هر چی میگفتم میگفت:why?[bamazegi]
اعصابم لهههههههه
اومدم خونه نشستم پای پیانو خسته بودم رفتم خوابیدم
یهو پا شدم :
پرنیاااااااان کلاس فیزییییییییییییک داری دوستت اومده دنبالت[nadidan]منم هول و هول خواب آلو غر زدم و اینا که من نمیرم(در این حین لباسم میپوشیدم[nishkhand]تناقض)
به هر حال زود زود پوشیدم لباسام رو و رفتم پایین کلاس فیزیکم تموم شد اومدم خونه نمرم رو ببینم رفتم دیدم نزدن خلاصه دوباره مه ریفرش کردم صفحه رو زده بودن[nadidan]
منم هول هیچی اورالمو افضاح داده بود شده بودم 96.5[negaran] خوب بود من فکر میکردم بیفتم[nishkhand][nadidan]اما نسبت به ترمای قبل که همش 99 و 100 بود یکم...[negaran]بعد دیدم تاپ استیودنت شدم[taajob]وااااااااااااااااای خوشحال بودم که استادم رو ناامید نکرده بودم[shaad]
ترم عالی ای داشتم بهتر از همیشه[cheshmak]
چند روز اخیر خیییییییلی خوب بود خدا رو شکر اما:
اگر دیدی همه چیز آسونه مواظب باش شاید تو سراشیبی افتادی[shaad]
1/6/93
یادمه یکی از معلم های ادبیات دبیرستان یا راهنمایی ،راجع به سعدی و شعرهاش توضیح می داد.
میگفت:
سعدی از اون جهت یک نابغۀ ادبیات به شمار میاد که شعرهاش "سهل ممتنع" است
به این معنی که وقتی به شعر نگاه می کنی،میگی اینکه کاری نداره،الان خودمم یه شعر اینجوری میگم.ولی وقتی میخوای شروع کنی به شعرگفتن مثل سعدی،میبینی که چقد سخته.
خب بچه ها معنی سهل ممتنع رو فهمیدین؟
این کلمه رو یاد بگیرید دراینده به دردتون میخوره..
....
آینده من الانه،معنی سهل ممتنع رو درک کردن برای من ،الانه
الانه میفمم چقدر خندیدن سهل ممتنعه
به ظاهر آسونه ولی نمیشه،نمیتونم
خانوم معلم،من فهمیدم سهل ممتنع یعنی چی...
آره...خندیدن برای من سهل ممتنعه
سعی کردم در سکوت مطلق باشم
به هیچ کس هیچ حرفی نزدم
شاید علت ناراحتی دوستانمم از همین سکوتام باشه.ولی سکوت لازم بوده
نمیدونم خدا چرا این کارار رو با من میکنه از ۴ تیر همش اتفاقای بد افتاده و من هر بار به خودم میگفتم بدتر از این هم ممکنه و خدا برای این که بگه بد تر از اینم میشه روزانه اضافه میکنه به اتفاقای بد
امروز هم دیگه بدترینش اتفاق افتاد یکی از عزیزانمو ازم گرفت( فکر بد نکنید حالش خوبه) فقط از من گرفتش تاوان اشتباه یکی دیگه رو من پس دادم
یاد یه آهنگ افتادم که حال و روز منه تیکه هاییشو میزارم:
انگار دستام سرد سردن
انگار چشمام شب تارن
آسمون سیاه ابر پاره پاره...
حالا رفتی و من تنهاترین...رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین
...
دیگه نمیتونم
خسته ی خستم...
داره چشمام ابر بارون
رو گونه ها شده روون
رفتی و رفتی
تنها میمونم
تا آخر عمر واست میخونم...
حالا رفتی و من تنها ترین...رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین
.....
مراحل محو شدن
امروز یه اتفاق بد برام افتاده که ضرر مالی داره. در نبود پدرومادرم این اتفاق افتاده و دارم دق میکنم.[negaran]
برام دعا کنین که به خیر بگذره.[dooa] گمانم از ناراحتی امشب اصلا خوابم نبره[esteress][gerye]
کاش حداقل یکی بود ارومم میکرد همه دارن به استرسم اضافه میکنن.
خب سلام
جریان از یک زنجیره ی سه روزه هست ...
پریشب که هوچی ، بی خیال اصن ګذشت مهم نیست چه جور ، ولی یاد یکی از نزدیکانم کردم که در این دنیا نیست ، شبش خوابش رو دیدم که تو خواب نمی تونست اولش راه بره ولی خلاصه یه سری چیزای خوب پیش میاد و تهش موفق میشه ،صبح ګفتم شاید خوشحال شده در جمع (همینجا) یادی ازش کردم [nadanestan] شب شد ، یعنی دیشب ، احوالاتمان بهتر از شب پیش بِبود ... ګذشت همی ، نصفه شبی اومدم نت [taajob] یه پیام از یه نیمچه آشنا ... اصن یه چیزی نوشته بود من اینجوری بودم [taajob] البته هنوز هم هستم تا جواب قطعی نګیرم که میشه یا نه ، جریان اګه خوب تموم شد بګم شــــــاید ، خیلی برام جالب بود ، هنوز اندکی در تعجب به سر میبرم ...
هوچی دیګه با پدرم صحبت کردن امشب ، قرار شد جواب قطعی رو اونا بدن ... اینجا شد که کمی بهتر تر شدیم [nishkhand] یعنی یه خورده ذوق فوت شدم همی[sootzadan] حالا هم یه خبر جدید شنیدم ولی من جواب ندادم هنوز [negaran] نمیدونم می تونم از پسش بر بیام یا نه ، حس حقارت شاید بهم دست بده ، غریب میفتم بین 80 نفر که همو میشناسن و از من بزرګترن [negaran] البته در صورتی میشه که مورد اول بشه ...
خخخ آقا مورد اول مسائل اداری هستا ګفته باشم [khanderiz]
ولی کلاً نمی دونم چه جوریاست همش هر روز یکی از اموات میاد تو ذهنم از سر صبح تا بعد خواب [nadanestan]احتمالاً قراره منم برم پیششون یکی یکی میان استقبال [khanderiz]
ماجرا زیاد بود ولی ماجرای خوب این سه روز همین داستانه نیمچه تمامه ، خوشحالیش فقط واسه اینه که من شدم واسطه ، همین ، وګرنه اونا خیلی عزیزن که اینجوری جور شد براشون (احتمالاً!) ...
کلاً کارهام همه ګره تو ګره شدن باید بشینم درست و حسابی برنامه ریزی کنم حل بشن فایده نداره ، سال 93 نباید اینجوری بګذره برام [naomidi]
دلت را بتکان
غصه هایت که ریخت
تو هم همه را فراموش کن..
دلت را بتکان
اشتباهاتت تالاپی می افتد زمین..
بذار همان جا بماند
فقط از لابلای اشتباهاتت ، یک تجربه را بیرون بکش.
قاب کن
و بزن به دیوار دلت...
دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد...
و تمام آن غم های بزرگ
و همه ی آن حسرت ها و آرزوهایت...
محکم تر از قبل بتکان
تا این بار
همه ی آن عشق های بچه گرایانه هم
بریزد..
دلت را بتکان
و آسوده خاطر نفس بکش...
از صدای گذر آب چنان می فهمم
تندتر از آب روان عمر گران می گذرد
زندگی را نفسی است ارزش غم خوردن نیست
آنقدر سیر بخند که ندانی غم چیست . .
گیلان رو دوست دارم !
جاده ی اسالم به خلخال ...
بهشت رو در شمال باید دید..
نقاشی خدا در شمال زیباست ...
من عاشق شمالی ها هستم ...
خدایا ممنون نشد [ghahr]
کلاً من یه آدم نالایقم ، یه رابط هم نمی تونم باشم [bihes]
خدایا خب چرا مسخره می کنی آدمو؟ والا [bihes] یه حس خوب می فرستی بعد به کل نابودش می کنی! [bihes] حوصله ی زنجیربافی و تفکر ندارم اصلاً ، دیګه هم هر چی بشه بهش فکر نمی کنم ، این خط ـــــــــــــــــــــــ اینم نشون ×
اینجوری زندګی بهتره ، بدون هر ګونه تفکر ، ذهن خالی ، خیلیم عالی [golrooz][movafaghiyat]
«ادامه ی خاطره ی قبل»
سلام
هه!
شاعر میگه خودت خواستی که احساسم بشه سرد
خودت خواستی نمیشه کاریم کرد
می دیدم دارم از چشمات میفتم
مدارا کردم و چیزی نگفتم....بیخیالش....
جدا امروز روز بدی بود...معلم این ترمم خیلی بده[nadidan]واااااااااای
فردا کلاس پیانو با زبان نزدیک همه ینی تا این تموم میشه اونیکی شروع میشه باید خودمو برسونم[nadidan][negaran]
این ترمم شاگرد اول شدم مشترکا با یه پسر[bihes]هیچی دیگه جایزم نصف شد[bihes]
از تابستونم هیچی نفهمیدم هیچی...
[shaad]اولین روز زیبای زندگیم...یعنی زندگیمون..یعنی خاطرات شیش تاییا[shaad]
توی این 3 روز تونستیم غرفه ی کارهای هنریمونو برای کمک به کودکان نقص ایمنی برپا کنیم...مکانشم مرکز طبی کودکان(قطب علمی اطفال کشور)بود!
که امشبم اخرین شبش بود و من و حدیث و سها قرار گذاشتیم امروز ما غرفه رو بگردونیم..
هدفمون فقط کمک کردن و سرگرمی بود!
اخه دفعات قبلم تو مدرسمون یه نمایشگاه زدیم و پولشم با سختی ریختیم به محک[shaad]
ولی این دفعه خعـــــــــــــلی فرق داشت...
این دفعه اون بچه ها اومدن جلوی چشمام....sh_dokhtar3از یه طرف اشک تو چشام جمع میشد از یه طرف دیگم ...!
هرکس یه کاری انجام میداد..
یکی طراحی چهره میکرد
یکی تابلوهاشو میفروخت
و....
همه ی این پولا جمع میشد برای کودکان...
ساعتای 9 که شد همه جمع شدیم تو سالن شماره 3
برای شروع مزایده...برای کمک به خانواده های بچه ها...
همه دستاشونو بلند میکردن رقم های بالا و بالاتر میگفتن
ما شیش تام به افتخار جمع شیش تاییمون قرار گذاشتیم نفری 100 هزار تومن بذاریم و نقاشی فاطمه رو بخریم(فاطمه پیوند مغر استخوان لازم داشت و باید تا 10 روز دیگه منتقل میشد به المان وگرنه....)http://www.njavan.com/forum/images/s...%20%283%29.gif
دلم سوخت...بچه های کوچولو!چجوری طاقت این همه دردو دارن!
توی مرکز طبی که راه میرفتیم یکی از دختر بچه ها رو خوابونده بودن روی تخت و میبردنش....خیلی کووووچوووولو بود!
اونم با صدای نازش میگفت:من میمیلم،میمیلم![sootzadan]
نزدیک بود 3 تایی بزنیم زیر گریه!بچه ها نخندین!خیلی سخته اگر ادم تو اون شرایط قرار بگیره...http://www.njavan.com/forum/images/s...%20%283%29.gif
اینم چنتا عکس:
اینا کارامونه که ما شیش تا با کمک هم انجام دادیم...کارت پستال و..
http://uc-njavan.ir/images/v67z0xzhmnkkdw5zhe.jpg
http://uc-njavan.ir/images/ilduj6wrv1g0ss3ph691.jpg
اینجام کنسرت اشکان خطیبی و گروهش....اینام اجرا داشتن برای کمک به بچه ها و بازم مزایده ی فرفرها...
http://uc-njavan.ir/images/jfduofe7pd5yuk4ad41.jpg
محوطه ی مرکز طبی
http://uc-njavan.ir/images/xyfyb036fes44ljl75eu.jpg
اینم یه ویدیو که از بچه ها گرفتم تو مراسم....
اگه دوست داشتید میتونید دانلود کنید[shaad]
http://uplod.ir/v6jniaa8nt1z/29082014083.MP4.htm
دست نیازمندی را گرفتم برای لحظه ای کوتاه،
و صدایی شنیدم که مرا لرزاند!صدای خنده خدا را شنیدم واضح تر از صدای نفسهایم...!
دعا نوشت ♣
دعایت میکنم
هر کجا خسته شدیدستی از غیب به دادت برسه
بینهایت زیباست که آن دست خدا باشد و بس...[golrooz]
همه چی از دیشب شروع شد[nishkhand]
تو یاهو از سلی خداحافظی کردم و اومدم بیرون[sootzadan]ولی دلم نیومد[nishkhand][nadidan]دوباره با موبایل برگشتم[sootzadan][nadidan]دیدم دوستم پیام داده فردا بریم بیرون بهم اس بده یاهو نیستم[nadanestan]
هفته هاست تو خونم[negaran]از بعد کنکور حساب کنید دیگه[afsoorde]یعنی اصلا حوصله ی خودمم نداشتم برای بیرون(شرمنده ی فاطیما هم شدم [khejalat])
ولی خب این دوستم برام خیلی عزیزه [alaghemand]مگه میشه ازم چیزی بخواد بگم نه [nishkhand]اصلا میشه به یه آبانی گفت نع؟؟!![negaran]جرئت دارید به یه آبانی بگید نع[bihes] به یکیشون گفتم نه باهام قهر کرده الان[negaran][delkhoori][afsoorde][entezar]
هیچی دیگه بهش گفتم صبح بهت خبر میدم میام یا نه...یعنی اصلا برام مهم نبود کجا میریم[nishkhand]ازش حتی نپرسیدم کجا میخوایم بریم[khande]
صبح چشمامو باز نکرده به مامانم گفتم اونم از خدا خواهی دید خیلی وقته تو خونه موندم گفت برو[sootzadan]
تو راه که داشتیم میرفتم تازه به من گفتن که داریم میریم فرحزاد[khande]
اول که رسیدیم ترشی جات خوردیم[nishkhand][nadidan]من باز فشارم افتاد[negaran]سلیییییییییییی[sootzadan]
رفتیم ناهار بخوریم هر کسی یه چیزی سفارش داد بعد دوستم به آقاهه گفت دوغ دو تا بیارید[nishkhand]آقاهه[taajob]خانوم اینا دوغش محلیه خانواده هم هست مطمئنید[taajob]حالا ما هم فقط سه نفر بودیم[nishkhand][nadidan]دوستم گفت آره[khande]اخه سفارشاتمونم کم نبود که تا جا داشت غذا سفارش داده بودیم[khande]کلا گارسونای اونجا همشون ما رو سوژه کرده بودن میخندیدن[delkhoori]از بالا سرمونم تکون نمیخوردن[delkhoori][narahatishadid]من هی چپ چپ نگاه میکردم انگار نه انگار[khande]کار خودشونو میکردن[nishkhand]هی هم با یه لبخند مسقره ای میپرسید چیز دیگه ای نیاز ندارید[khande][nadidan]ما هم یه نگاه به هم مینداختیم[sootzadan][nadanestan]
جاتوووووووووووون بسیار خالی خیلی خندیدم بعد مدت ها[khande]
بلند که شدیم بیایم بیرون دوباره این گارسونا[khande][delkhoori]صف بسته بودن قشنگ[khande]دونه دونه با یه لبخند مسقره خداحافطی میکردن[sootzadan]معلوم نبود چقدر مسقرمون کردن[sootzadan]
آخه دیگه کم مونده بود پیازو با مشت بکوبیم روش[khande][nadidan]
بسیااااااااااار خوش گذشت جای همتون خالی[movafaghiyat]
امروز سر کار آموزی ازبس با دوستم وسایل شرکتو خراب کردیم[bamazegi](شکستن دو تا تیوپ لیزر+سوز.ندن یه لیزر دیودی+...) آخرش مدیر شرکت که خیلی توی این مدت حرصمون داد [negaran]بهمون گفت من نمره ی کاراموزیتون رو کامل میدم شما اگه میخواین دیگه نیاین[esteress] ما در اون لحظه [nishkhand]
من دوستم که خیلی طالب علم[nishkhand] گفتیم نه تا آخرش میایم نمیشه که کار رو نصفه ول کنی[nishkhand]
قیافه ی مدیر شرکت[narahatishadid]
البته اصن قصد خراب کردن وسایلو نداشتیم همش اتفاقی بوذ[khejalat] اما خب باعث شادمانی شد[nishkhand][khande]
با خواهر زاده م بازی میکردیم
من قایم میشدم اون میومد دنبالم... انقدر که با هیجان میدوید دنبالم استرس گرفته بودم !!!
از بچگی هم ازین بازی میترسیدم آخه تخیلم قویه !!!
ترجیح میدادم رنگ آمیزیشو حل کنیم و آقای سیب زمینیِ توی داستان اسباب بازی ها رو رنگ کنیم
تا پیدام می کرد از بس با هیجان دنبالم میومد که جیغ میزدم مامانمم کلی دعوامون کرد[negaran]که مثلا تو که هم قد این کوچولو نیستی از سن و سال تو بعیده !!!
خیلی بی حوصله م به قدری که همه ی قرارامو پیچوندم[khabalood][negaran]
فعلا فقـــــــــــــــط ترجیح میدم باب اسفنجی نگاه کنم سنم هم اصلا مهم نیست !!!
دنیای بچه ها قشنگ تره بدون مسائل بزرگونه و دروغ دوَنَگ
امروز "نورهان" ِ مون ، خداروشکر بدنیا اومد...
بعد از ده سال انتظار پدر و مادرش که بچه دار نمیشدن..خدایا شکرت...
البته کمی مشکل تنفسی پیدا کرده توو دستگاهه.. دعا کنین حالش کاملا خوب بشه و بیارنش خونه...به امید خدا...
پسرخالم و همسرش کلی گریه کردن..خیلی حس بدی بود دیدن اشکاشون...
خدایا شکر...هزاران بار[golrooz][esteghbal]
سلام[shaad]
امروز رفتم دانشگاه کارم نصفه نیمه بود بعدش رفتم معاوت درمان چون کار دانشگاه کامل نشد مدارکم رو قبول نکردن یک روز دیگه باید بذارم[nadanestan]... خداروشکر امیدواری به آدم انرژی مضاعف میده.....باز هم خدا رو شکر که هوا خوب شده ......بوی پاییز میاد[labkhand]