به قول دوستمون اگه عاشقش بشم اره.امااگه جانبازجنگ تحمیلی باشه درنگ نمی کنم........
نمایش نسخه قابل چاپ
به قول دوستمون اگه عاشقش بشم اره.امااگه جانبازجنگ تحمیلی باشه درنگ نمی کنم........
چه موضوع جالبی![tashvigh]
حقیقتش...
من دست راستم رو توی یه حادثه وقتی دوم راهنمایی بودم از دست دادم الان 24 سالمه
یه ماه اول خب خیلی برام سخت بود مخصوصا تو مدرسه،تو نوشتن،نگاه مردم و خیلی چیزای دیگه...!
ولی خیلی زود عادت کردم وحتی فراموش کردم که یک دستم رو از دست دادم!الان حتی خیلی از دوستا و اشناهامم بعضی وقتا یادشون میره من معلولم!
دیگه غصه هم نخوردم!چون گفتم دیگه شده هیچکسی از اطرافیانم باورش نمیشد اینقدر زود و راحت با این مسئله کنار اومدم!
الان دانشجوهستم...
سال پیش مادرم پاپی شد یکی رو برام خواستگاری کنه حقیقتش خیلی فکر کردم
با اینکه من خیلی راحت همه کارهامو انجام میدم حتی کنار درسم سر کارم میرم وهیچ مشکلی ندارم...
ولی دیدم با این وجود کسی که شکر خدا چهارستون بدنش سالمه هیچوقت دوست نداره با یه معلول زندگی کنه یعنی خودمو گذاشتم جای اون!
دیدم خودمم حاضر نبودم با یه معلول ازدواج کنم چه برسه به اون...
خلاصه به مادرم گفتم نه نمیخواد بری خواستگاری!ولی با اصرار رفت دختره هم قبول کرد چون منو میشناخت ولی پدرش قبول نکرد...
راستش اولش کمی شوکه شدم که خودش قبول کرده والبته پدرش رو کاملا درک میکردم...
خلاصه کنم ازدواج نکردیم! وهمه چیز تموم شد!
میخواستم بگم اینه نگاه جامعه به ما والبته حق هم با جامعه هست!
میخوام بگم منم اگه سالم بودم بین دو گزینه 2و4 یکی رو انتخاب میکردم.
از همه دوستان هم ممنونم.[shaad]
با سلام به همه دوستان عزیز و بزرگوار سایت [golrooz][golrooz][golrooz]
ممنونم از روابط عمومی سایت
که با طرح این مبحث توفیق اینکه برای یکبار هم که شده از دریچه ای متفاوت به این مساله نگاه کنیم
شاید دوستان اگر بخوایم این مساله رو مورد تحلیل قرار بدیم نیاز باشه جوانب مختلفی رو مورد بررسی قرار بدیم ....
در یک دیدگاه میشه میزان معلولیت رو بررسی کرد چون مراتب اون بسیار متعدد هست ما معلولین ذهنی و حرکتی و نا توان جسمی داریم که در پاسخ به هر کدوم خوب طبعا پاسخ هامون یکی نمیتونه باشه ولی اونچه که از ظاهر امر پیداست فردی میتونه بعنوان یک معلول به ازدواج فکر کنه که دارای عقل سلیم و فقط نا توانی جسمی باشه و پاسخ در مورد اول مشخصه....
در خصوص معلولیت های جسمی و ناتوانی های حرکتی نباید فراموش کنیم این عزیزان ممکنه ناتوانی های ظاهری و حرکتی دارند ولی دارای قدرت تفکر احساس و غرور و... هستند
یعنی تنها تفاوتشون با افراد سالم در توان جسمیشون هست و در بقیه عوامل وجوه مشترک هم دارند ...
در ساده ترین حالت اینه که میگم افراد معلول با افرادی مثل خودشون ازدواج کنند
ممکنه این سوال یک راهکار باشه ولی نمیتونه شدنی و کارآمد باشه....
چون هر پسری هدف از همسر گزینیش در وهله اول یک همدل و هم نفس و مونس میخواد کسی که بتونه شریک اشک ها و لبخندهاش باشه بتونه تنها کس زندگیش باشه و بهش اعتماد کنه....
در مراحل بعدی از اون برای رفع مشکلات ظاهریش دریافت کمک برای خلا های جسمیش کنه البته تاکید میکنم بعد از پاس کردن معیارهای احساسی و الا هر کارگرو پرستار و خدمتگذاری میتونه خونه و کارهای آدم رو به بهترین شکل انجام بده و تفاوت خدمت همسر با کارگر و پرستار از زمینه تا بیکران
پس اینجا عقل حکم میکنه قبل ازهر چیز دیدمون رو تغییر بدیم به ظاهر قضیه که ناتوانی جسمیه
و از جایگاه اون معلول به قضیه نگاه کنیم...
برخی که فکر میکنند یک معلول همسرسالم رو برای کارهای خودش میخواد کاملا اشتباهه چون اگر علاقه و عشق قلبی بین دو طرف وجود داشته باشه همه این قضایا فرق میکنه
پس اگر بگیم یک ناتوان جسمی محکومه به پذیرش این اصل کمی بی انصافیه چون اون هم دوست داره زنی رو به همسری انتخاب کنه که در کنار عواطف همسری بتونه کمک حالش هم باشه ولی یک فرد معلول که خودش نیاز به همدلی دیگران داره نمیتونه یک همسری رو در زندگیش انتخاب کنه که اون هم نیازمند کمک و همدلی هست
بهترین پاسخ به این سوال رو زمانی میتونیم از ذهنمون و احساساتمون استخراج کنیم که برای لحظه ای ما جای اون معلول جسمی خودمون رو قرار بدیم و نظرمون رو اعلام کنیم
اون موقع است که میتونیم بفهمیم تو دل پر از آشوب اون معلول که با حق یکسان از این زندگی به دنیا اومده چی میگذره...
اون موقع میتونیم بفهمیم یک معلول وقتی نیاز به ازدواج رو احساس میکنه یعنی کلی برنامه تو ذهنش برای این قضیه داره
اون هم آرزو داره زندگی مشترکش در کنار بهترین ایدآل ذهنیش و بچه های آیندش باشه
پس نتیجه میگیریم احساسات یک فرد معلول با فرد سالم تفاوتی نداره چه بسا در برخی موارد هم بدلیل فقدان یک موهبت الهی نعمت احساس در این قشر بیشتر از افراد سالم جامعه میشه
هدف یک معلول از ازدواج پیوند با ترحمات و دلسوزیهای اطرافیان نیست بلکه بستن عهد و پیمان با فردی که بتونه همه جوره احساسات و نیازهای اون رو پوشش بده چون اگر غیر از این باشه و فرد از روی احساس چنین تصمیمی رو اتخاذ کنه نتیجه اون میشه فاجعه ای از تخریب احساسات و سرخوردگی دو طرف .هر فردی در چنین تصمیم گیری هایی باید اول نگاهش رو با شخص مقابلش هم سو کنه و در اون صورت میشه تصمیم درستی گرفت
و آنچه که مسلم هست اگر ما میگیم منطق ایجاب میکنه فرد سالم زندگیش رو برنامه ریزی کنه پس بد نیست برای اون قشر هم راهکارهایی رو در جامعه در نظر بگیریم که هم چاره ساز باشه و هم منطقی و عقل سلیم اون رو بپذیره
البته ما عده زیادی از نازنینانی داریم که با خلوص دل و به دور از ترحم در کنار رضای دل و رضای خدا در اوج سلامتی مبادرت به ازدواج با افراد معلول میکنند که بایستی گفت خوش به سعادت همت بلند و قلب بی ریای این افراد چون یک چنین تصمیمی بسیار مقدس و نیاز به روحیه ارزشمندو متعالی داره
تا بتونند در یک زندگی اینچنینی موفق بشن
یعنی کسی که چنین تصمیمی رو گرفت باید بتونه همه جوانب رو به صورت کامل در نظر بگیره اگر تونست اونها رو برای خودش از جایگاه منطق و عقل نه احساس حل کنه میتونه موفق بشه
متاسفانه خلاف این هم اتفاق میفته یعنی اکثر جونها به دلیل احساساتی بودنشون یک چنین تصمیماتی رو میگیرند و چون منطق در کار نبوده هم آینده خودشون رو تباه کردند و هم غمی رو به غمهای همسرمعلولشون اضافه کردند
پس یادمون باشه در چنین تصمیماتی ما برای فصل کردن می رویم نی برای فصل کردن
و اصل مهم در ازدواج آزادی انتخاب برای هر فرد ه که بتونه همسر دلخواهش رو انتخاب کنه و برای این قشر از عزیزانی که به دلایلی از نعمت سلامتی جسمی محروم شدند بایستی توسط مسئولین یک جامعه شرایطی رو فراهم کرد مثلا اگر بتونند میزان معلولیت ها رو درجه بندی کنند و بر اساس اون این عزیزان رو به وصلت دل خواهشون برسونند هم نظر اون عزیزان معلول تامین میشه و هم گزینه صحیح رو با نظارت و مشورت مسئولین خواهند داشت
اگر چنین زیر ساختهایی در یک کشور باشه میشه بسیاری از مشکلات جامعه رو هم برای جوانان مرتفع کرد
برای همه جوانان این مرزو بوم آرزوی موفقیت دارم[golrooz]
چرا اینطوری
بیایم دست معلولای دختر و پسر رو در دست هم قرار بدیم!!
اینطوری بهتره کسی هم جوابای دروغ و کذب نمیده!
سلام بزرگوار [golrooz]
اتفاقا نظر اکثریت همینه فقط به اعتقاد من اگر میزان معلولیت رو بتونند درجه بندی کنند و بر اساس اون باشه بهتره چون یک معلول اگر در حد خودش با کسی ازدواج کنه نه مشکلش حل میشه و نه میتونه باعث خوشبختی کسی بشه
مثلا یک معلول 60 درصد بتونه با یک معلول 30 درصد ازدواج کنه و.... تا حد اقل از پس کارهای اون بتونه بر بیاد به هر حال معلول 30 درصد نیازهاش به مراتب از 60 درصدیه کمتره
ولی باز هم این محاسبات بایستی کارشناسانه صورت بگیره....
یعنی شرایطی رو برای این قشر فراهم کنند تا بتونند ارتباط داشته باشند و با یک برنامه روانشناسانه و صحیح اونها رو به مسیر صحیح هدایت کنند
البته پاسخ هایی که از دیدگاه منطقی و به دور از احساس و ترحم باشه دروغ و کذب نیست
متاسفانه در جامعه ما این قشر فقط بصورت کلامی اون هم در بحث های اینچنینی مورد توجه قرار میگیرند
و در دنیای واقعیت اونها هم از اقشار جوان جامعه ما هستند اما تا حدی که به جوانان سالم توجه میشه این افراد مورد بی توجهی هستند
با تشکر[golrooz]
با سلام
خواهر گرامی بنده
فکر نمی کنی با این شیوه درصد بندی ازدواج معلولین رو بیشتر به انتخاب ماشینی تبدیل میشه واحساسات و عواطف معلولان جریحه دار میشه ؟
چرا در مورد افراد عادی این کارا نباید بشه یا نمی شود
حال صرف اینکه معلولند باید حق انتخاب رو از اونا گرفت ؟
اونا که پا ندارن یا مشکل فیزیکی دیگر
ولی وقتی می تونن بیاندیشند
پس چرا از حق اندیشیدن وانتخابشون محروم کنیم
و محدودیت های ثانویه براشون رقم بزنیم؟
با تشکر [golrooz]
با سلام به برادر بزرگوار جناب آقای گندشمین[golrooz]
یک درد بزرگی که در جامعه ما به اون توجه نمیشه مساله و مشکلات معلولین کشورمونه
متاسفانه ما در فرهنگمون از جملات کلیشه ای مثل نقل و نبات استفاده میکنیم
این جملات همونهایی هستند که ما رو در گذر از چنین مواردی مثل یک پل عبوری نجات میدن
مساله اصلی در اینجا اینه که ما فقط نباید از اون جملات به شکل شعار بهره ببریم باید دلایل قانع کننده در خصوص اون داشته باشیم اگر میگیم معلول با معلول بهتره ازدواج کنه باید در نظر داشته باشم یک معلول 70 یا 80 درصدی که از نعمت بینایی به طور کامل محرومه میتونه با یک روشن دل دیگه مثل خودش زندگی راحتی داشته باشه
قضیه در این میان محاسبه دو دو تا چهار تاست
باید کارشناسی بشه فردی که از لحاظ جسمی ناتوانی داره وقتی مشخص بشه تا چه حد کارایی داره بر اساس اون کارایی راه حل براش درست بشه
مثلا فردی که قادر نیست یک لیوان آب رو به تنهایی به دست بگیره میتونه با یک فرد مثل خودش ازدواج کنه
قطعا دچار مشکلاتی میشن
اتفاقا این که میگم چنین طرحی نه تنها باعث خدشه دار شدن عواطف فرد معلول نمیشه بلکه اون هم میتونه احساس کنه با فردی زندگی میکنه که کاملا باهاش هم دل هست
البته همه این مسیر ها نیاز به پیش نیاز عشق و علاقه داره
طرح تشخیص میزان توانمندی در برخی مناطق کالیفرنیا و سوئد و ایالات متحده قابل اجراست و نتایج اون بازتاب خوبی رو داشته
تو همین کشور خودمون خیلی معلولین با در صد معلولیت پایین به خاطر فرهنگ غلط مون با همون احساسات یک فرد سالم در انتظار لحظه مرگ هستند چون کسی نیست مرحمی برای این درد پیدا کنه
همون طور که یک فرد سالم در جامعه آزادانه حق انتخاب داره یک فرد معلول هم بایستی شرایطی برای حق انتخاب داشته باشه نه اینکه به امان خدا رها بشن
در پست اول عرایضم اگر مطالعه بفرمایید من هم اشاره به این موضوع کردم که معلولینی که ناتوان جسمی هستند تنها فرقشون با افراد سالم قدرت فیزیکیه و در بقیه موارد مثل تفکر احساسات و .... مشترکند و حتی گاهی هم توان بالایی در احساساتشون دارند
بحث من در اونجا هم همینه که ما باید از دید یک معلول به این سوال تاپیک پاسخ بدیم
من توصیه میکنم اگر براتون مقدوره اولین پست من رو مطالعه بفرمایید و پاسخ تکمیلی تو ن رو در همه زمینه ها میتونید دریافت کنید
با سپاس فراوان[golrooz]
دوست گرامی
در کشور ما متاسفانه به افراد سالم توجه نمیشه چه برسه به معلولین .........
من خودم هیچ وقت حاضر نیستم به یه معلول زندگی کنم چون شرایط زندگی شون خیلی سخته .. کسی هم که با اونها ازداج میکنه سختی زیادی رو باید تحمل کنه....
پس به نظرم بهتره همون نظر خانم الماس پارسی عملی شه......[golrooz]
با سلام [golrooz]
کسانی که زندگی راحتی داشته باشن به هیچ کجا نخواهند رسید
انگیزه ای برای تلاش نخواهد داشت
من موافق زندگی سخت نیستم
ولی سختی لازمه طبیعت و زندگیست
فردی سالم یا معلول اگر چیزی رو خواست و بر خواسته خود مصرم هم باشه
برای تحقق خواسته خود خواهد کوشید و به دست خواهدآورد
ازدواج معلولان با غیر معلولان همیشه بوده و باز نیز خواهد بود
آیا وقتی غیرمعلولی راضی به ازدواج با معلولی باشد باید مانعش گردیم و منصرفش سازیم؟؟
درباره سختی هم تعریف یکسانی نداریم
بله کاملا موافقم......[golrooz]
تعریف افراد مختلف از سختی متفاوت و توان افراد هم برای تحمل اون متفاوته.........
ولی سختی زندگی هم در حدی میتونه باعث پیشرفت وترقی آدمی بشه.......
من مخالف ازدواج فرد معلول با سالم نیستم........
اما.......
در شرایط کنونی به نظرم درست نیست.....
اگه شرایط زندگی برای یک فرد معلول در جامعه مثل یه فرد عادی باشه مناسبه.
شرایطی که میگم منظورم اینه که اگر به عنوان مثال من بخوام با یه فرد معلول ازدواج کنم باید اینو در نظ بگیرم که بیشتر وقتمو باید صرف ایشون کنم .. چون ادارات ما برای این افراد داخته نشده ، و کلا در ساخت مکانهای عمومی هم این افراد رو در نظر نگرفتن بنابراین یرای هر کار اداری کوچکی من باید همراه این فرد باشم.به همین خاطر هست که میگم شرایطش باید محیا باشه...[golrooz]
نمی شه .مگه برای من مبلمان شهری فراهمه که بخواد برای اونا باشه
اگه اونا هم طبق گفته شما از این حق برخورداراند که بتونن برای زندگیشون تصمیم بگیرن پس باید از حق و حقوق شهروند معمولی هم برخوردار باشند یعنی یه شرایط رفاه نسبی براشون فراهم شه.....
بری مثال : در خیابان های شهر های ما محلی برای عبور نابینایان وجود نداره ....... یعنی اینکه هر گونه خطری ممکنه اونا رو تهدید کنه ......
شهر های بزرگ ممکنه تا حدودی داشته باشن اما در شهر های کوچک نه و جود نداره... ممکنه یه نفر با موتور هم از داخل پیاده رو رد شه، پیاده رو رو برای کاری شهر داری کنده باشه یا........
مسئله بعدی روحیه ای هست که یک فرد برای ازدواج با فرد معلول نیاز داره...........
باید اون فرد معلول یه قابلیت یا توانایی خواصی داشته باشه تا اون معلولیتش پوشیده شه و به نظر نیاد..........
نمیدونم چی بگم ولی من نمیتونم...........
وقتي پاي ازدواج افراد معلول به ميان ميآيد سادهترين پيشنهاد و البته بهنظر من نخستين راهكاري كه به ذهن همه افراد سالم ميرسد، اين است:«خب افراد معلول هم ازدواج كنند؛ اما نه با افراد سالم. يك فرد معلول بايد با آدمي مثل خودش ازدواج كند.
علي اكبر عباسي شاعر جواني است كه سالهاست با ذهنش زندگي ميكند. با ذهنش و با قلمش. او ناتواني و كمتوانيهاي جسمش را در نوشتههايش و در بزرگي روحش پنهان ميكند. علياكبر متولد آبان 1359 است؛ اما سالهاست كه فقط بزرگشدن روحش را جشن ميگيرد. او به تعبير ما يك معلول جسمي است اما از نگاه خودش يك انسان توانمند است، البته با تفاوتهايي كوچك... و حالا ماجراي ما و علياكبر گفتن از حق ازدواجي است كه او معقتد است از معلولان دريغ شده؛ حقي كه خودخواهي انسانهاي سالم حتي جسارت بيان كردنش را از معلولان گرفته... علياكبر به عنوان نماينده همه جوانهايي كه مثل او به خاطر شرايط جسمي ناگزيرند زندگي مشترك را فراموش كنند مهمان ماست تا از حقش براي زندگي بگويد و حتي دفاع كند.
وقتي پاي ازدواج افراد معلول به ميان ميآيد سادهترين پيشنهاد و البته بهنظر من نخستين راهكاري كه به ذهن همه افراد سالم ميرسد، اين است:«خب افراد معلول هم ازدواج كنند؛ اما نه با افراد سالم. يك فرد معلول بايد با آدمي مثل خودش ازدواج كند. يك دختر و پسر معلول وقتي در كنار هم قرار بگيرند كنار آمدن با زندگي براي هر دوي آنها سادهتر ميشود. چون نگاه هر دوي آنها به زندگي يكي است و تحمل شرايط متفاوتشان براي هر دوي آنها سادهتر است...» و هزار و يك دليل ديگر و همه از همين دست. اما از نظر من معلول كه خودم به شرايطم واقفم؛ از نظر من كه ميدانم در خيلي از شرايط به ظاهر ساده زندگي من به كمك ديگري نياز دارم اين همراهي يعني قوز بالاي قوز! خود شما فكر كنيد من معلول، همسرم هم معلول باشد اصلا چطور ميتوانيم از پس زندگي بر آييم؟! درحاليكه اگر يك آدم سالم در كنار آدم معلول قرار بگيرد هر 2 ميتوانند كمك حال هم باشند و ميتوانند دست همديگر را بگيرند تا به آخر خط برسند.
آدمهاي سالم تنها يك خطكش براي سنجش معلولها دارند. خطكش آنها فقط توان جسمي ما معلولها را ميسنجد؛ همين و بس. هيچ وقت يك آدم سالم به اين فكر نميكند كه اين جسم كمتوان، فكر دارد، روح دارد، احساس دارد و دوستداشتن را ميفهمد
زندگي سهم شماست يا ما؟!
هر روز سر ظهر شبكه 3 سيما برنامهاي پخش ميكند به نام به سمت خدا، بحث كارشناسان اين برنامه كه اتفاقا همه از چهرههاي نام آشنا هستند راجع به ازدواج جوانهاست. هر روز يك ساعت راجع به مشكلات ازدواج و موانعي كه سر راه جوانها براي شروع زندگي مشترك وجود دارد، بحث ميكنند. از هر دري ميگويند از اينكه چطور به جوانها كمك كنيم با اين مشكلات كنار بيايند يا حتي اينكه چطور موانع را از سر راهشان برداريم؛ اما هيچ وقت هيچ كس در اين برنامه نگفت براي ازدواج جوانهاي معلول چه كار كنيم؟! هيچ كس نگفت، چه كار كنيم تا جوانهاي معلول هم مثل همه از حق طبيعي زندگيشان برخوردار شوند. چطور تشكيل زندگي بدهند و در كنار همسرانشان زندگي كنند.
من سوالم از همه اين كارشناسان محترم اين است كه اگر روزي خداي نكرده فرزند خودشان هم شرايطي مثل من داشت؛ باز هم آنقدر بيتفاوت به ما و با قدرت به زندگي نگاه ميكردند؟! من يك ماه تمام اين برنامه را دنبال كردم چون دلم ميخواست اين كارشناسها كه همه در جايگاه خودشان خبرهاند به من معلول هم يك راهكار بدهند يا بگويند معلولان هم ميتوانند زندگي كنند و ميتوانند ازدواج كنند و اما انگار ما اصلا ديده نميشويم و زندگي در اين دنيا فقط سهم آدمهاي سالم است.
ما دوستداشتن را ميفهميم
آدمهاي سالم تنها يك خطكش براي سنجش معلولها دارند. خطكش آنها فقط توان جسمي ما معلولها را ميسنجد؛ همين و بس. هيچ وقت يك آدم سالم به اين فكر نميكند كه اين جسم كمتوان، فكر دارد، روح دارد، احساس دارد و دوستداشتن را ميفهمد. هيچ وقت نميپرسند منِ علياكبر به چه فكر ميكنم و چه جور نگاهي به زندگي مشترك دارم. اصلا از زندگي مشترك چه ميخواهم؟ اما باور كنيد علياكبر و امثال علياكبر هم زندگي را دوست دارند، براي زندگيشان برنامه دارند. نگاه من به زندگي مشترك مثل خيلي از شما آدمهاي سالم در كنار هم بودن است. اينكه زن و مرد با همه وجودشان در كنار هم باشند، همراه هم باشند بدون اينكه به يكديگر نيش يا گوشه و كنايه بزنند! باور كنيد من هم از زندگي همان چيزي را ميخواهم كه يك فرد سالم ميخواهد، همين!
ايمان در زندگي هم لازم است، هم كافي
من يقين دارم كه يك فرد معلول مثل من، ميتواند با يك فرد سالم ازدواج كند. فرقي هم نميكند كه دختر باشد يا پسر. براي اين اطمينان هم دليل دارم؛ اول اينكه من به خدا اعتقاد دارم بيشتر از هر چيز و هر كس! به عقيده من اگر كسي آنطور كه بايد و شايد به خدا اعتقاد داشته باشد كنار آمدن با زندگي برايش خيلي راحتتر از چيزي ميشود كه ما حتي فكرش را ميكنيم؛ اما مسئله اينجاست كه اين اعتقاد براي زندگي با فرد معلول كافي است؟! آدمهاي سالم هميشه فكر ميكنند لازم است؛ اما كافي نيست. من به آنها حق ميدهم چون نگاهشان به زندگي با من معلول فرق ميكند اما من كه براي برداشتن هر قدم به خدا متكي هستم، ايمان دارم كه اعتقاد داشتن به خدا همه مشكلات زندگي را حل ميكند و همه موانع را برطرف ميكند.
من معقتدم همه آدمهاي سالم حق انتخاب دارند. حق دارند انتخاب كنند كه طرف مقابلشان سالم و سرپا باشد يا معلول و ناتوان؛ اما يك سوال بزرگ دارم پس من معلول چه؟ من حق زندگي ندارم؟! من نبايد به زندگي مشترك يا تشكيل خانواده فكر كنم؟!
در زندگي ما منطق حكمراني ميكند
آدمهاي سالم از زندگي انتظارات زيادي دارند. سعي ميكنند منطقي به ماجرا نگاه كنند و در جواب من ميگويند:«ببين علياكبر، زندگي تنها يك ارتباط عاشقانه و صميمي نيست...». اما كسي نميخواهد صداي من را بشنود، كسي نميخواهد بشنود كه من هم همين را ميخواهم، اصلا آدمي مثل من نميتواند به زندگي احساسي نگاه كند. اين اعتقادي است كه همه معلولها دارند. ببينيد اصلا من معلول بايد نگاهم به زندگي بر پايه منطق باشد نه احساس. اگر احساس به من حكم كند كه بايد همان سالهاي اول زندگي پا پس بكشم! اما اين منطق است كه به من ميگويد شرايط خود را بپذير و با آن به بهترين شكل كنار بيا. در ازدواج هم همين منطق است كه به من جرات تصميمگيري ميدهد به من و البته طرف مقابلم. اگر قرار است يك آدم سالم با علياكبر معلول زندگي كند بايد شرايط زندگي او را بفهمد بايد عاقلانه تصميم بگيرد نه از روي احساس چون اينجور احساسات دوام ندارند، هم دوام ندارند و هم اينكه به كار آدم معلول نميآيند.
از يك زاويه ديگر هم بايد به داستان نگاه كرد. وقتي دختر يا پسر سالم بخواهد به ازدواج با يك معلول فكر كند حتما اين فكر از ذهنش عبور ميكند كه تمام عمر بايد تمام بار زندگي روي دوش خودم باشد! خب اين نگاه كاملا منطقي است، اصلا شايد اصل ماجرا همين است ولي من ميخواهم به همه اين دوستان بگويم، باور كنيد بار گناهي كه ما همه عمر به دوش ميكشيم خيلي سنگينتر از بار زندگي با آدمي است كه درست مثل شما روح دارد، مثل شما احساس دارد و ميتواند فكر كند. ما آدمها حاضريم وارد زندگيهاي از پيش تعيينشده بشويم حتي به قيمت اينكه پايانش به راهروهاي دادگاههاي خانواده و طلاق ختم شود اما زير بار زندگي با آدمي كه از نظر جسمي ناتوان است نرويم! بار گناه را تمام مدت زندگي تحمل كنيم؛ اما گوشه بار فرد معلول را نگيريم و اصلا به اين فكر نكنيم كه آدمهاي معلول هم سهمي از زندگي دارند.
شما حق انتخاب داريد، ما حق زندگي
من معقتدم همه آدمهاي سالم حق انتخاب دارند. حق دارند انتخاب كنند كه طرف مقابلشان سالم و سرپا باشد يا معلول و ناتوان؛ اما يك سوال بزرگ دارم پس من معلول چه؟ من حق زندگي ندارم؟! من نبايد به زندگي مشترك يا تشكيل خانواده فكر كنم؟! بهنظر من حق زندگي علياكبر معلول هم اين است كه مثل همه زندگي كند و حس پدر بودن را تجربه كند. حتي سختي بكشد و با همه مشكلات زندگي مشترك دست و پنجه نرم كند ولي آدمهاي سالم اين حق را از من و امثال من گرفتهاند! مشكل آدمهاي سالم اين است كه فقط معلوليت فردي مثل من را ميبينند. نه فكر و ذكر و باطن من را. يعني به محض اينكه معلوليت را ميبينند ديگر حاضر نيستند جلوتر بروند. البته بهنظر من اين رفتار آدمهاي سالم هم دليل دارد، ببينيد ما آدمها خودخواهيم، خودخواهي اجازه نميدهد غيراز منافع خودمان به ديگري هم فكر كنيم.
همسر، پرستار يا مادر؟!
خيليها به من ميگويند: «علياكبر تو حتي به تنهايي نميتواني يك ليوان آب را برداري؟! فكر نميكني اين يعني اتكاي صرف به ديگري؟ ديگري كه بيشتر از يك همسر بايد نقش مادر يا پرستار را براي تو بازي كند؟!» اما من نميفهمم چرا اين آدمها نميخواهند باور كنند كه پرستار در زندگي من نقش خودش را دارد، مادر جايگاه خودش را دارد و همسر هم جاي خودش را. باور كنيد بين ليوان آبي كه پرستار يا حتي مادرم به دست من ميدهد يك دنيا فرق است! براي فهميدن اين تفاوتها هم حتما نبايد چهارستون بدنتان سالم باشد. اما متاسفانه هيچكس حتي حاضر نيست حرفهاي من و امثال من را بشنود. خب شايد حق هم دارند به هر حال دنياي ما از هم جداست.
كبوتر با كبوتر، باز با باز
من آدم جسوري هستم. آنقدر جسور كه تا به حال چند بار بهخودم جرات مطرح كردن پيشنهاد ازدواج با خانمهايي كه احساس ميكردم از نظر روحيات و نگاه به زندگي با من هماهنگ هستند را مطرح كردم. البته بايد اعتراف كنم كه اين جسارت هم به دليل همان اعتقادي است كه قبلا از آن صحبت كردم. بگذريم در قبال هر كدام از اين پيشنهادها جوابهاي عجيبي شنيدم كه البته انتظارش را هم داشتم؛ اما بايد اعتراف كنم منصفانهترين جوابي كه شنيدم اين بود« كبوتر با كبوتر باز با باز»! من گلهاي از هيچكس ندارم. چون معتقدم همه آدمها حق انتخاب دارند. حق دارند كه در مورد زندگيشان تصميم بگيرند اما يك سوال بزرگ دارم از همه آدمها و اجتماعي كه به ما ياد داده در برابر حق زندگي يك آدم معلول براي زندگي به او بگوييم كبوتر با كبوتر باز با باز؛ سهم ما آدمهاي معلول از زندگي چيست؟! ما چون معلوليم بايد به مرگ فكر كنيم؟!
به نظرم عیب نیست وایرادی هم نداره ..
این افراد خودشون باعث این اتفاق نشدن که بخواد عیب برای اونها باشه...
اما به واسطه این اتفاق توانایی انجام یه سری از کارهارو ندارن...... ( البته یه بعضی از اونها از یه آدم سالم بهتر میتونن کار کنن مثلا استفان هاوکینگ )
ببینید در مملکت ما حتی برای چپ دست بودن افراد فکر نشده من خودم چپ دستم در فصل امتحانات یک هفته گردن درد میگیرم چون صندلی چپ دستی برای ما به تعداد کافی نیست.....
برای معلولین هم شرایط خیلی خاص و ویژه ای لازمه تا استعدادها وقابلیت های اونها شناسایی بشه ........
ازدواج فرد سالم با فردی که از نظر جسمی ناتوانی هایی دارد، به نام ازدواج ایثارگرانه شناخته می شود
.بسیار دیده می شود که دختری سالم عاشق مردی معلول یا جانباز شده و یا بالعکس؛ پسری سالم از دختری معلول خواستگاری می کند. این افراد که معمولاً دارای روحیه ای حساس هستند، موفقیت در زندگی مشترک و آینده خود را در ازدواج با فرد مورد نظر (حتی با وجود محدودیت های جسمی) می بینند. اما مدام در میان دو حس شک و یقین دست و پا می زنند و از خود می پرسند: آیا ازدواج با فردی که از نظر جسمی ناتوانی هایی دارد، درست است یا نه؟
ازدواج فرد سالم با فردی که از نظر جسمی ناتوانی هایی دارد، به نام ازدواج ایثارگرانه شناخته می شود. زیرا این ازدواج ها از قاعده همتایی خارج و نوعی ایثار است؛ بنابراین هر کسی توان انجام این ازدواج و زندگی با چنین فردی را ندارد.
تنها افرادی قادر به انجام این گونه ازدواج ها هستند که دارای روحیه و ویژگی های خاصی بوده و هدف و انگیزه ای عالی، سعه صدر و تحملی قوی دارند.
بسیار دیده می شود که برخی از افراد به علت اینکه به شدت عاطفی هستند تصمیم به ازدواج با فردی جانباز یا معلول می گیرند اما متاسفانه این تصمیم آنها از روی دلسوزی و احساسات زودگذرشان می باشد. برای ازدواج با چنین افرادی باید به چند نکته بسیار مهم توجه کرد:
1. این افراد باید پیش از ازدواج به مراکز بهزیستی و بنیادهای مخصوص مراجعه کرده و از مشاوران آنها در مورد حال و هوای افراد معلول یا جانباز، معضلات جسمی و مشکلات زندگی آنها پرس و جو کنند. آنها بدین وسیله می توانند با ویژگی های جسمی، روحی و روانی فرد مقابل و نیز میزان نیاز وی به مراقبت آشنا شوند و ببینند که آیا توان جسمی و روحی آنها در حد زندگی با چنین افرادی هست یانه؟ سپس تصمیم بگیرند.
2.حتماً چند جلسه با خانم ها یا آقایانی که تجربه چنین ازدواجی دارند و با چنین افرادی زندگی کرده اند، صحبت کنند تا با مشکلات چنین زندگی آشنا شوند.
3.به پیامدها و سختی های زندگی آینده شان بیندیشند. فقط مقصدی عالی و الاهی است که توان تحمل چنین سختی هایی را به انسان می دهد.
4.به مسائل اخلاقی، رفتاری و فرهنگ خانوادگی فرد مقابل نیز توجه کنند.
5.به احتمال عقیم بودن یا عقیم شدن فرد مقابل نیز توجه داشته باشند. آنها باید بدانند که ممکن است در آینده از داشتن فرزند هم محروم باشند.
پس از بررسی های بالا و در نهایت می توانید تصمیم بگیرید که آیا می توانید تا آخر عمر با چنین فردی زندگی کنید ولی ناتوانی ها و بیماری هایش را به رخش نکشید.
از آیت الله قمی پرسیدند: نظر شما درباره ازدواج با جانباز یا معلول چیست؟ ایشان فرمودند: ازدواج کن ولی با همسری که عشق و لذت تو را به سمت او ببرد نه ترحم و نفرت.
در رابطه با موفقیت در ازدواج با افراد معلول و جانباز چند نظریه وجود دارد
- برخی می گویند به طور معمول خانم هایی که تجربه ازدواج پیشین داشته اند به دلیل تجربه و آگاهی بیشتر در زمینه همسرداری، در این گونه ازدواج ها موفق ترند.
- برخی نیز ازدواج دونفر با وضعیت مشابه و در حقیقت همتایی را (یعنی ازدواج دو معلول یا جانباز با یکدیگر) پیشنهاد می دهند. به این دلیل که یکدیگر را بهتر درک می کنند و احتمال اینکه در زندگی آینده شان بر سر هم منت بگذارند منتفی است. البته این پیشنهاد در صورتی عملی است که دونفر متکی به غیر نباشند.
آنچه مسلم است این است که برای موفقیت در این گونه ازدواج ها باید بر اساس فکر و اندیشه و مشاوره با اهل فن تصمیم گرفت. در این مواقع احساسات یا نیاتی چون برای رضای خدا، دلسوزی و... هیچ معنا و جایی ندارد.
[
وقتي انسان عاشق بشه چرا كه نه بايك معلول هم ازدواج ميكنه اما زندگي با معلول ذهني سخته البته فكر كنم اين گونه افراد به ازدواج احتياج ندارند
ازدواج با پرستاری نباید اشتباه گرفته بشه.
فرد معلولی که وقتی براش ازدواجی رخ بده حالا از طریق عاشق شدن یا خواستگاری یا هر صورتی برای خودش یه زندگی عادی رو تصویر میکشه نباید طرف مقابلش به قصد نگهداری و پرستاری تن به اینکار بده. هرچند نتیجه اش در زندگی همون پرستاری باشه.
خودم موافق این قضیه ام که معلولین با هم کفو خودشون ازدواج کنن مثل بقیه . مگر در موارد نادر عاشق شدن و اینا.
طرحی که الماس پارسی عزیز پیشنهاد دادند که 30% مثلا با 50% معلولیت ، اگه عملی بشه خیلی خوبه. از جوامع دیگه اطلاعاتی ندارم به نظر شما تو جامعه خودمون 30% ها دخترن یا پسر؟آمار کدومشون بالاتره یا معقولانه تره؟یعنی دخترای 30% حاضرن با 50%؟ یا برعکس.
ممن هنوز قصد ازدواج ندارم! [nishkhand]
من نمیتونم یه همچین باری رو روی دوشم حمل کنم جز وقتی که عاشق یه همچین فردی بشم وگرنه ازدواج ترحم آمیز رو نمیپذیرم.بالاخره بستگی به شرایط هم داره درصد معلولیت و درجه عشق و علاقه هم مهم هستن مرسی از روابط عمومی سایت بابت ایجاد این بحث.
من اینقدرا روح ارمانی و خوبی ندارم ک بخوام با یک معلول ازدواج کنم
اینقدر ضعیف هستم ک.......
ب نظرم یک معلول از ترحم بدش میاد و زندگی ی انسان سالم با ی معلول خارج از ترحم نخواهد بود
و اینکه
در زندگی انسان های سالمم بعد ازدواج امکان داره یکیشون بر اثر اتفاق سلامتیش و از دست بده
اون وقت چ میکنیم؟
فقط میتونم بگم که این جور افراد خاص هستند،به نظر من خدا اونهارو یا خیلی دوست داره یا داره امتحانشون میکنه (امتحانی که اگه سرفرازبیای بیرون،نمره 20 براش کمه)
اگه عاشقش باشم حتما
همیشه به این قضیه فکر کردم
به نظر من به میزان عشق بستگی داره.ممکنه یکی عاشق یه معلول بشه اونوقت اگه عاشق واقعی باشه دیگه معلولیت طرف رونمیبینه و عاشقانه حاضره درکنارش باشه اونوقت از نگاه من نوعی شاید احمقانه باشه که یک انسان سالم بایک انسان معلول ازدواج کرده ولی ما بایدزندگی روازدیدگاه اون شخص عاشق ببینیم چون نگاه اون فرد سالم به فردمعلول عاشقانه است پس کاستی در معشوقش نمیبینه .به عشق بستگی داره همه چی.
باسلام خدمت تمامی دوستان وقتی دوطرف عاشق یکدیگر باشند معلولیت مانعی نیست مانند همسران جانبازان که سالها عاشقانه از همسرانشون نگه داری میکنند اجرکم عند الله
اینی که شما میگین ، ببینید در حین زندگی اتفاق افتاده، این نهایت عمل غیر انسانیه که یکی بخواد وسط زندگی بخاطر معلولیت پیش اومده بذاره بره .
ولی صحبت سر آغاز زندگی ، یعنی بطور آگاهانه با قبول این وضعیت ، تن به یک چنین ازدواجی دادن.
اگر اینجا یکی با عشق شروع کنه و این عشق رو بتونه حفظ کنه ، ناب تره.
دقیقا فرمایش شما صحبح است البته یکسری از همسران این بزرگواران بعد از جانباز شدن با این عزیزان ازدواج کردند یاعلی مدد
ترحم باعشق خیلی فرق میکنه
بستگی به درجه عشق و دوست داشتن دارد !
این گزینه بهترین پاسخ هست[shaad]
به نظر من اگه یه ادم سالم با یه معلول ازدواج کنه شاید بعضی وقتها احساس کنه داره بهش ترحم میشه اینطور زندگی کردن سخته
مسلما نه ولی اگر، اگر عاشق شوم شاید شود کاری کرد [cheshmak]
ضمن دعا براي شفاي همه معلولين
عشق معلول و غير معلول نمي شناسد چون نشات گرفته از دل است نه جسم . انسان عاشق براي عشقش هر کاري را انجام ميدهد . گذشت- چشم پوشي- ..و اگر کسي در شرايط علاقمندي و عشق قرار گيرد پيش نياز ازدواجش چشم پوشي و گذشت است .
من به شخصه هیچوقت این کار رو نمیکنم ولی یه معلول گاهی صدبار می ارزه به اقایونی که معلوم نیست صبح تا شب کجان[negaran]