پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
عرضم به حضورتون سعیدخان
نداریم مکشلی ما در این بین
میگوییم شعری ز برای هم
که شویم شاد زین چند بیت
واِلا ما باهم چون دوست بیدیم
شعرها رو به امثال شوخی بگیر
نداریم دعوایی ما در اینجا
گرچه میخندیم به امثال این اشعار
ولی این ارغنون ساز دارو
دارد طبع شعری همچون بالا
که من نتوانم جوابش گویم
ولی دل ما را شاد گرداند
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
منم نونم عزیز دل فاطیما
منم نادرم(ندارم) منظوری عزیزم
بسی بسیار اند این دعوا عزیزم
نباشد هیچ قرض ایدر میانش
ولی آرد فراوان دعوایش
همانندش بداشتم من خیلی
ولی اگر خواهی تو طبع شعری
برو بنخوان اشعار این شعرا
بخوان بسی بسیار گر خواهی
بری فیضی ز اسباب طباعی
گرش دعوا نپاید این بینی
نباشد اشکالی در دو بینی
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ارغنون
از آن اول بدانستم که احساس از تو بیرون است(بی احساسی)
غزل نبود چو شمشیری و جنگیدن بسی دون است.
بگویم شعر را من که می باشم پر از احساس
تو با اشعار می جنگی و شعرت رزم پر خون است
کجا حافظ به آن احساس و طبع نازک و شیرین
به تو گوید که هادیا غزلهایت چه موزونست!( قافیه هات خوبه رو وزن بیشتر کارکن!)
ندارد نکته ای این ها(شعرات) که حک گردد به دیواری
سکوتی را گزین حالا غلوهایت چو افزون است.
دعاهایت برای خود که از الطاف آن معبود(خدا)
غزلهایم فراوان و هنرهایم چو جیحون است
سخاوت بهر ما باشد بسی بسیار این را دان(بدان)
شرر بر کس نشاید زد که اینها کار مفتونست(دیوانه مخصوصا قدرت طلب!)
بدانم من بدین خوبی که خوابم یا که بیدارم
بشو بیدار اول تو که پیروزیم بسی سون(soon) است
ز احساسم نپرسیدی ز این احساس شیرینم
زبانم بس غزل گوید به جز این هم نمی بینم
اگر شعری بگفتی بهر کل کل بوده و من هم
هزاران پند و اندرزت نمودم بشنو ایینم
ز حافظ ها گذر کن از بر دیوار سرد پر نمور غم
سکوتم را شنو من خسته از انها و از اینم
دعا کردم رها کردی جفایی بر وفا کردی
غزل ها خسته اند و من ببین غمگین غمگینم
خدایت صد هنر داده هزاران سفره بگشاده
و من اینجا برای شیرینی اهسته بنشینم
چه خوش باشد اگر در خواب خوش باشم
نمیخواهم دگر بیداریم را ، پلک سنگینم
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
ماشاا... اجی فاطمه کار و زندگی نداره اینقدر شعر می سرایه؟!!!!!!!!!!!!!!هان...
شعرای اجیم خیلی قشنگه هاااا[tashvigh][labkhand]
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ارغنون
بیا چون من تو در خواب زمستانی
که شیرین تر ز شیرینی است گر دانی
یکی پند من اکنون گوش میکن تو
نباشد برتر از رفتن همین حالابه بستانی
فراهم کردن غاری و رفتن اندرآن رویا
که خوابیده ست پیش از تو بسی باهوش حیوانی
از این طعم لطیف خواب نوشین زمستانی
شدی غافل تو ای هادی که در فکر بهارانی
چو میآید گل و نسرین و پایانیست بر خوابم
دهم من هم به تو عیدی شکلاتی و یا نانی(به قول پسر خاله در کلاه قرمزی نون بربری است شکر زدم!)
[tafakor]
الا ای ارغنون میکنی مساجره تو با من
که برای دیگران شوکول (شکلات) بسازی
که اینقده ذهن خود را کنم غوش (مغشوش)
که چی جواب تو دهم با وزن
ندالم دیگر تو را من دوست
که دهی شوکول به دیگران پس مال من کوش
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
الا ای فاطیما
تویی خواهر زیبا
...................
دلم خواهد که گویم شعر نابی
نویسم شعرهای حسابی
.................................
بجویم من برایت عکس های کودکانه
بسازم من برایت شعر های ماهرانه (آرایه تعریف از خود)
..............................................
آواتارت بسی زیبا و ناز است
تمام پست هایت بازه بازاست
..................................
تویی تک شاعر زیبا و خبره
بسی داری تو لبخندی به چهره
.....................................
خوشا انان که در پست تو گردند
میان باغ و بستان بگردند
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
تمام خاطراتم زنده شد ،حال خوشی بوده
میان شعر خود دیدم خیالی تخت و آسوده
دلم امروز رنجور است از شادی دگر دور است
و من هم گم شدم در خود به غربت گشتم آلوده
غزل ها گفته ایم اینجا ، هوایش پاک و بارانی
هوای پاک شعر من دگر گردیده پر دوده
شکفتن ها پس از خفتن پس از با یکدگر گفتن
دگر پژمردگی مانده و ذوقی سرد و فرسوده
خدایا ارغنون ها را تو ذوقی تا قیامت ده
نه چون ذوقم که فرسوده است شالوده
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hadi elec
تمام خاطراتم زنده شد ،حال خوشی بوده
میان شعر خود دیدم خیالی تخت و آسوده
دلم امروز رنجور است از شادی دگر دور است
و من هم گم شدم در خود به غربت گشتم آلوده
غزل ها گفته ایم اینجا ، هوایش پاک و بارانی
هوای پاک شعر من دگر گردیده پر دوده
شکفتن ها پس از خفتن پس از با یکدگر گفتن
دگر پژمردگی مانده و ذوقی سرد و فرسوده
خدایا ارغنون ها را تو ذوقی تا قیامت ده
نه چون ذوقم که فرسوده است شالوده
و کردی همچنین زنده تو هم بس خاطرات ما
به تو ذوقی دهد حتما خدای خوب و بس دانا
که باشد تا ابد کلا برایت زنده تا گویی
به روی سنگ قبر خود کلام و شعر زیبا را
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
شما ای یاران صمیمی
بیایید زنده کنید خاطرات قدیمی
بگویید شعری زیبا دوباره
بهر شادسازی بچه های خوب این سایت
منم قول میدهم کنم لایک
با جعبه شیرینی که ارغنون برده از یاد
میدهم شیرینی مدام از پی هم
تر و خامه ای و هر چه که خواهی
فقط قدم رنجه فرموده؛ منت گذارید
دوباره سر زنید به این تاپیک خاک خورده!
ببخشید دیگه ته ذوق هنریم بود[nishkhand]
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
عجب حالی عجب ذوقی روان است / نظر آید که ایزد در میان است
چه بحثی بوده است و غافل مجیدا / به رسم ش نبوده است و نائب رئیسا
منی چون بوده ام روزی سحرخوانی / ندا آمد زحق سویِ کنونی بخوشخوانی
آرزو دارم بشادی که باشی بخندی / نگاه دارم که آشتی بباشد بنازی
در آخر آید این راز به کامم که بگویم / نکند روزی بیاید که به نگاه ت ببینم
مرغ امید بتواند پرکشد به آسمان / که ایزد خواسته بماندش در دل هایمان