تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت *** حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
نمایش نسخه قابل چاپ
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت *** حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
بابا من موندم جواب پیامهاتونو تو پروفایلم چطوری بدم؟![nadanestan]
پروفایلتونو که بستین( گفتم شاید از درخواست دوستی باشه ... درخواست دوستی هم دادم ولی فرقی نکرد
پیام خصوصی هم که ندارین[negaran]
تا شب نیامده با من آ
تا قلبمان را در بر نگرفته با من آ تا رویم...
اینجا دیگر جای ماندن نیست...
و باید به فکر جایی دیگر بود
دل من دير زمانی است كه می پندارد :
« دوستی » نيز گلی است ؛
مثل نيلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظريفی دارد .
بی گمان سنگدل است آنكه روا می دارد
جان اين ساقه نازك را
- دانسته-
بيازارد !
در زمينی كه ضمير من و توست ،
از نخستين ديدار ،
هر سخن ، هر رفتار ،
دانه هايی است كه می افشانيم .
برگ و باری است كه می رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش « مهر » است
تویی آن گوهرپاکیزه که درعالم قدس
ذکرخیرتوبودحاصل تسبیح ملک
كودكي بودم، وقتي كه تو رفتي، اينك،
پيرمرديست ز اندوه تو سرشار، هنوز.
شرمساري كه به پنهاني، سي سال به درد،
در دل خويش گريست.
نشد از گريه سبكبار هنوز!
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست
تو به من خندیدی و به اینده در راه نه چندان هم دور
عشق رادار زدند سر هر کوچه صبح
باز هم جار زدند دلتان زنده به گور
روزها، طي شد از تنهايي مالامال،
شب، همه غربت و تاريكي و غم بودو، خيال.
همه شب، چهره لرزان تو بود،
كز فراسوي سپر،
گرم ميآمد در آينه اشك فرود.
نقش روي تو، درين چشمه، پديدار، هنوز!
زان يار دل نوازم شکريست با شکايت
گر نکته دان عشقی بشنو تو اين حکایت...
تو گذشتي و شب و روز گذشت.
آن زمانها،
به اميدي كه تو، برخواهي گشت،
پاي هر پنجره، مات،
مينشستم به تماشا، تنها،
گاه بر پرده ابر،
گاه در روزن ماه،
دور،تا دورترين جاها ميرفت نگاه؛
باز ميگشتم تنها، هيهات!
چشمها دوختهام بر در و ديوار هنوز!