-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این چندمین باره میام اینجا! استرس دارم ساعت 11 و خورده ای هست هنوز سایت راه نیفتاده! رفتم اموزشگاه گفتن اگه تمدید نشد باید حضوری بری سازمان سنجش![nadanestan]
حالا خوبه خیلی درس نخونده بودم امید قبولی نداشتم[nishkhand] اگه خیلی درس خونده بودم الان سکته کامل نه دیگه ناقص رو ....[nishkhand]
خیلی استرس دارما ولی نمیدونم چرا خندم گرفته!!!
امروز از اموزشگاه گفتن برو کافی نت! گفتم صبح رفتم !! گفتن برو یجا دیگه! نشد بیا اینجا
خلاصه دیگه 6 غروب به بعد بود!
بدو بدو رفتم! خیلی وقت بود بیرون نرفته بودم! همش فقط 5 شنبه ها 3 تا 8 کلاس دارم که یه هفته درمیون کنسله[nishkhand] اونم تو ماشین با دوستم هم درگیر تمریناتی هستیم که استاد گرامی مشق شب میدن!
اما امروز بعد از مدتها پیاده و تنها رفتم و به اطرافم دقت کردم!!
خدایی مردم زندگی میکنن ما هم زندگی میکنیم!!!
همه هم سن و سالای من درحال خرید بودن چقدر خندان چقدر هم نرم و اروم راه میرفتن!! فشن تی وی بود![nishkhand] هر کی برا خودش یه ترافیکی درست کرده بود[khanderiz] چقددددددددر شلوغ بود! بقولی کلی لایه کشیدم تا رسیدم[sootzadan] اونوقت من بدو بدو با خودم حرف میزدم که کدوم کافی نت ماهر تره! امکان داره مشکل از نت من بوده باشه! خب پس کافی نت صبحه چی! و...
یدفعه متاثر شدم!!!! همه ی زندگیمون تو استرس این درس و ازمونا گذشت!!
اون فشار امتحانای کلاسی و بعدم ترم و ازمونای ورودی مدارس و بعدم 4 سال استرس و فشار کنکور و بعدم که خود کنکور!
دانشگاه هم که رفتیم! همیشه یا درگیر ثبت نام بودیم! یا استرس واریز نشدن و بدهکاری یا استرس انتخاب واحد! یا حذف و اضافه! یا استرس اومدن نمره ها و باز نشدن سایتا !
پروژه ها و استادایی که چقدر اذیت کردن! گزارش کارا بدبختی های معرفی با استاد و این کارای اداری و ... ازون نفس راحت نکشیدیم
اینیکی کنکورو این جزوه های اشتباه و بدبختیو گشتن تو نت دنبال جزوه و منتظر ایمیل از کسایی که قبئل شدن و معرفی کتاب و ... همه ی این بدبختی ها هم تو فشار کاری فوق العاده... که دوچندان انرژی ازت میگیره..
هرگز یادم نمیاد اینجوری که این ادمارو امروز دیدم ریلکس و بیخیال دنیا مشغول خودشون بودن! اینجوری بفکر خودم باشم!!! هعی! زندگی نکردم!!!
حالا این علم و تحصیل بکنار! خود علم لذت بخشه و من زندگی غیر از این رو نمیخواستم! اما حرفم اینه که چقدر حیف که این علم با این همه استرس و بدبختی آغشته!! شده!!!
به حدی افسرده شدم که فقط گریه نجات بخشه!!! واقعا چرا؟ چی باعث شده اینجوری لذت علم با این استرس و این بدبختی و فشار ها بی رنگ شه!!
تو نت یه فیلمی دیدم که خودخواهی وحشتناک خانوما عنوانش بود! البته یه تیکه از یه برنامه کارشناسی بود..
خانومه میگفتن جوونا بهترین زمان زندگیشون رو درگیر این نوع تحصیلات میشن و یسری راهکار دادن.. که مثلا یکی میخواد ازدواج کنه بتونه بگه اقا من 2 سال 3 سال مرخصی از دانشگاه میخوام بره به زندگیش برسه بعد بیاد ادامه تحصیل بده.. و ...
خلاصه واقعا بهترین زمان زندگیمون فقط خلاصه شد توو این گرفتاریهایی که هیچکسم پاسخگو نیست!!! ( تو علم و تحصیل هم خلاصه نشد ! درون خلاصه میشد که خوب بود!!)
راما حق داشت میگفت عمه نمیزاری خوشبختی کنیم همیشه امتحان داری!!!
[nishkhand]
وایییییییی دکتر دعایی زنگ زدن که ثبت نام کردی!؟ خلاصه بزور مدارکمو گفتن ایمیل کنم تا ایشون هم امتحان کنن[esteress]
خلاصه آبرو حیثیتمون رفت!! معدلا همه رو شد[nishkhand][bamazegi][nadidan][khejalat][negaran]sh_dokhtar3[nishkhand]sh_dokhtar3[khejalat]sh_dokhtar3[nishkhand][shaad]sh_dokhtar3[nadidan]sh_dokhtar3
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خب دوستان تسلیت میگم به خودم [nishkhand] امیدوارم غم آخرم باشه[nishkhand]
نشد دیگه! دکتر اس دادن که نشد سایتشون مشکل داره و احتمالا تمدید میکنن...
این تمدید رو احتمالا گفتن تا من گریه نکنم! دیگه خبر ندارن از این بدتر من نگران این رونمایی معدل و عوارضشم[bamazegi]
یعنی فقط باید این وسط این معدل ما رونمایی میشد برا این استاد گرامیمون![khejalat]
آخه من که گفتم دکتر نمیشه چندین نفر ثبت نام کردیم نشد ! آخه چرا اصرار میکنین نه بده منم امتحان کنم!!
هیچی دیگه فردا احضار شدیم!!! [negaran]ازین به بعد ماجرا داریم..[bihes] دوستان بدی خوبی دیدین حلال کنین ...
ولی خب از خدا که پنهون نبود ازین دکترمون چه پنهون[nishkhand][gerye]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یک روز در دفتر سایت نخبگان[nadidan]
اولش که کلی دیر رسیدم بعدش تو راه پله ها گم شدم[khande]ساغر اومد نجاتم داد مرسی ساغرم[golrooz] بعدش که نشستم مثل این که فقط همه منو نمیشناختن
انقدر هم که استرس داشتم به هیچ کس سلام ندادم شرمنده بچه ها استرس بودش[nishkhand]
آقا کاوه پرسیدن :اسموتون؟
من:ستایش
آقا کاوه:اسم واقعیتون
من:[nishkhand][nadidan]عطیه
اولین نفری که شناختم ساغر بود(چه دلیلی داره نشناسم آبجیمه[nishkhand]) بعدش هم داداش مهدی بقیه رو نمیشناختم فقط نگاه میکردمشون عین خنگا[nishkhand]
بعدش فهمیدم داداش مهدی ریپورتر و آقا رهام نیومدن [negaran]چرااااااااااااااااا؟
خب اول بزارید بگم کیا بودن:ساغر عزیزم مامان گرامیشون جناب مازرون داداش مهدی 42 فاطیما گلم اصلا بهش نمیومد شیطون باشه ولی خب[sootzadan]آقا عرفان انلی مث عزیز خود آقا کاوه[khanderiz]مائده عزیزم آزاده گلم آقا حسن مقی آقا نیما ماهان آقا مهدی موسیقی پریسای عزیم آقا وحید و ماری مریم عزیز و بقیه دوستان و البته همسر محترم جناب کاوه
با این که کمی عصبی شدم ولی در کل خوب بود همه رو دیدم
بابت نیومدن ساره هم به خدا تقصیر من نیست[nadidan]گفته بود اگه من بیام میاد ولی نیومد[gerye]من مامانشم نشسته بود تو خونه گفتم بیا بریم باهام نیومد[nishkhand]
اما درمورد صحبت هایی که شد یکسری از صحبت ها بی نظیر بود یک سری صحبت ها هم فقط باعث شد من حرص بخورم و چون تازه وارد بودم صحبت نکردم[bihes]ولی خب حرف های زیادی داشتم سکوتم علامت رضا نبود[nishkhand]و اما یه مطلب دیگه همه نشسته بودیم آقا کاوه صفحه ی سایت رو باز کردن به قسمت چت باکس که رسیدن همش نوشته های شب گذشته ی من بود من مردم از خجالت[nadidan]خب زیاد حرف زدم برم دیگه[sootzadan]
یه چیز دیگه چرا همه بهم گفتن نشون دادی استقلالی هستم انقدر آبی اومده بودم؟[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
2 ساعت از دفتر سایت تا خونه گذشت! لعنت بر ترافیک!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
حس میکنم برخی از کاربران ، چند اکانت جعلی دارن و هویت های گوناگون رو از خود ارائه میدن
به چن نفر که مشکوک بودم ، یه نگاهی به پروفایلشون انداختم
از لحن و دوستان و آخرین بازدید کنندگان
میشه به اصل 67 ژنرال گودریان استناد کرد و حدس زد که برخی ها با چه نیتی نمیدونم
دارن کارایی میکنن
کلهم آدمای دو رو خیلی زیاد شدن
آدمای ریاکار چه از نوع دین فروش چه از نوع وجدان و اخلاق فروش هم بسیار
حالا به این جمله بیشتر ایمان پیدا میکنم که میگه
هرچه بیشتر انسان ها رو میشناسم
سگ ها را
بیشتر ستایش میکنم
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
آی سرم،دستم،پام..[narahat]
دیروز یه اتفاقات خعلی خاص افتاد[nishkhand]شاید اینجا جاش نباشه بگم...[sootzadan]ولی خب همین که من کلا عوض شدم[nishkhand]قیافه و...[sootzadan]مامان ستایشم در جریانه...عصبی شدم دیروز...[eynaki]
امتحان نیم ترم فیزیکم امروز افتضاح بود،اخه نزدیک عیدم امتحان نیم ترم میذارن!من امسال هیچی از فیزیک 2 نفهمیدم[negaran]
استرس امتحان ترممو دارم[gerye]
جواب ازمون مراتمم اومد...کیف کردم...[sootzadan]هندسه 1 درصد نسبت به تراز قبلیم اومده بالا[nishkhand]ولی عربی رو شاااهکار کردم...همش 4 تا غلط[shademan][nishkhand]
من اگر پشتکاریو که در پیگیری سریال های تلویزیون و...دارمو در درس نیز داشتم،الا باید جزو هیات علمی دانشگاه صنعتــــی شریــــــف میبودم[sootzadan]حیفِ من..
گشتن با ریاضیا ادمو چل میکنه دیگه...نصف عمرم تو مدرسه با بچه های ریاضیه...تو خونم تو وبلاگمون[nishkhand]جنگه!وبلاگمون تبدیل به سطل اشغالی شده...همه چیزی توش پیدا میشه....بیشترشم جنگه بین تجربیا و ریاضیا...من بدبخت بین 5 تا ریاضی گیر افتادم..خسته شدم از بس پست زدم...5 نفر به یه نفر[afsoorde]تسلیمم...[afsoorde]اما جلوی خودشون نمیگم...[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام / چطورین ؟! [nishkhand] ( 17 اسفند 1392 )
امروز حس درس نبود گفتم بیام تا شب بیکار نباشم ![cheshmak]
این چند هفته بدک نبود اوضاع / فقط خدا کنه تو این سه ماه حذف نشه اطلاعات !!!
شنیدم رفتین مهمونی ![nishkhand] ما و خبر نکردین ؟ [delkhoori][ghahr]
راستی از همه ی بچه هایی که 14 اسفند تولدمو تبریک گفتن ، تشکر میکنم / [ تو پروفایل هم خدمت میرسم ! ]
لطف کردین [golrooz][golrooz][golrooz]
عید هم نزدیکه / پیشاپیش تبریک :)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بسیار عالی هستمhttp://freesmile.ir/smiles/197019_1dco2x0p1lilzhfp.gifhttp://freesmile.ir/smiles/197019_1dco2x0p1lilzhfp.gif بعله ............. واییییییییی بالاخره این سونامی قبل عید تموم شد (خونه تکونی!!!) وای وای گردن و کمرو هرچی بود خاک شیر شد اینقده بدنم کوفته بود دیشب تا کله سحر بیدار بودم خوابم نمیبرد که http://www.pic4ever.com/images/Count_Sheep.gif....اه اه چه شب ضدحالی بودhttp://freesmile.ir/smiles/288919_offtobed.gif
انتخاب استاد راهنما هم شده مایه عذاب جون ما..........اخه این چه وضعشه http://www.pic4ever.com/images/2mo5pow.gifهمه بچه ها مشخص کردن و باهاشونم در مورد کاراشون صحبت کردن باز این وسط من موندم بین دو راهیhttp://freesmile.ir/smiles/716519_shame.gif ..... مثلا میخاستم تا عید همه چی معلوم شه یه ذره خیالم راحت باشه .........اخه چیکار کنم موندم بین اینکه با استاد خوب برم کار کنم حالا هرموضوعی یا کاری که میخوام تو این مدت انجام بدم خوب باشه http://www.pic4ever.com/images/out.gif
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دل عاشق منو می سوزونی و به اشکام میخندی
چرا منه ساده فکر می کردم که به عشقت پا بندی
رو کارات چشمامو میبندم تو رو من چشم می بندی
بگو مگه دلت پیش کی گیره بگو واسه کی میمیـری
بگو از من تو انتقام چی رو داری میگیری
چی شده که تو از من و عشقم داری فاصله میگیری
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
روزها سخت و آسان می گذرند اما مگر چه می شود از هر کسی در زندگی نام و یاد و خاطره ی خوبی برای همیشه به جا بماند …[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
وقتی صدای خرد شدنت زیر پای عابران نوای دل انگیزی شد،دیگه چه فرقی میکنه روزی برگ سبز کدام درخت بودی!
http://upload7.ir/images/84947996027604773554.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خسته شدم از این همه درس خوندن [narahat][narahat][narahat]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بعد از یک روز جنجالی در خانه باید کمرنگ شویم ، محو شویم برویم و خودمان را با کتاب ها سرگرم کنیم !
دسترسی به اینترنت تعطیل !
شاید با قطع سیم مودم یا پرداخت نکردن شارژ آن ! شاید هم با زور و جبر !
به قول شاعر : ما را به جبر هم که شده سر به راه کن / خیری ندیده ایم از این اخــتـیار هــــا
شاید به نفعمان بود . . . شاید:)
[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این روزا خیلی گیج شدم...
خوبه ما ها یاد بگیریم. هرکس کار خودشو خوب انجام بده
مثلا قراره پس فردا مسئولیت یک قسمتی از یک جای این مملکتو هرکس به عهده بگیره. حالا چه کوچیک چه بزرگ...
از همین جوونا و دانشجو ها! همینا که هیچ تعهدی مطابق حرفاشون و عملکردشون نیس!
واقعا چقدر مسئولیت پذیری و تلاش و تعهد وجود داره؟
[asabani][bitavajohi]
امروزم به فکر به این چیزا و حرص خوردن گذشت! [sokoot][bihes]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
گاهي چه مي كنند اين آرشيو ها !!!
انگار همين ديروز بود كه آهنگ نوروز كوروش يغمايي رو دانلود كرده بودم
يك سالي كه مرور اون يك دقيقه هم به طول نخواهد انجاميد ...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
به خدا دیگه دارم خسته میشم از این خدمت اجباریه سربازی . الان جایی که هستم یه مسئولی داریم که تونظام بهش میگن (مافوق) که هیچی بلد نیس،کارباکامپیوتر که کمترین چیزه رو بلد نیس. حداقل میخوام جایی باشم که اونی که مسئولمه یه چیزایی حالیش باشه.
بچه ها دعا کنید سربازیم هرچه زودتر تموم شه.(اصلا برای چی باید 21ماه مفت واس این دولت که بعد درس خوندنمون و خدمت رفتتنمون هیچ کاری واسه ما جوونا نمیکنه کار کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)[tafakor][asabani][asabani][asabani]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز معنای کامل بی پولیه دانشجوی رو فهمیدم وقتی که با با دوستم تو خیابون نه پول تاکسی داشتیم ونه کارت اتوبوسمون شارژ داشت[negaran]
اوفففففففففففففففففففففف ساعت 9بود ماهنو تو خیابون بودیم البته بماندکه ما خانما باید تا قبل از ساعت 5/8 دانشگاه باشیم
قبل اینکه بفهمییم واقعا بی پولیم داشتیم راننده تاکسی که میگفت دربست دس مینداختیم با خودمون میگفتیم این پیش خودش چی فک کرده به ما میگه دربست .راننده :خانما دربست؟؟ ما دوتا:هههههههههه
وقتی رفتیم عابرو دیدیم که.......[nadidan] خلاصه آخرش مجبور شدیم با همون تاکسیه تا دانشگاه بریم که یکی از رفقا پول تاکسی رو حساب کنه
حال رسیدم سر در دانشگاه من خودمو زدم به مریضی با راننده هم هماهنگ کردیم حراست دم درب: خانما کجا بودن؟؟!!!دوستم:وای آقا دوستم خیلی حالش بده بیمارستان بودیم راننده هم تاکید میکرد من که از خنده مرده بودم حراست با حالت تاسف : بفرمایین داخل حالا باید خان دوم رو رد میکردیم حراست خوابگاه:به دوستم زنگیدیم که برامون پول بیاره اینجا دیگه نمیتونستیم ترفند سر در دانشگاه رو اجرا کنیم چون پاکت های خردیمون رو میدیدن (همون خریدا کار دستمون داد)من مث ادمای که کلا یک پا ندارن ملینگیدم از بس آخ ووای کردم اصا حراست بیچاره نپرسید که شما کجا بودین البته خودم داشتم واسه اون دوستم که پول اوده بود بلند بلند میگفتم که نمیدونی تو راه پام کامل پیچ خورد اونم زود گرفت قضیه چیه گفت :وای چرا بیمارستان نرفتین خلاصه وقتی این دو خان و رد کردیم کلی خندیم[nishkhand] خدایشقدر طبیعی بازی کردیم
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
چقد خوبه کلاسو بپیچونی...نری دانشگاه
بعد بچه ها بهت خبر بدن که خوشحال باش تشکیل نمیشه[shaadi]sh_omomi36
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ما بچه های رشته برق ی درسی داریم به نام ماشین که توی کنکور ارشد هم از ضریب خاصی برخورداره،حالا این ترم این درس نسبتا سخت رو برداشتم،نمیدونم از چیه استاد این درس واستون بگم،یعنی فکر کنم به معنای واقعی توی دوران تحصیلش اذیتش کردن و حالا ی جورایی سر ما داره خالی میکنه،به قول یکی از بچه ها:استاد زندگی روی شما فشار میاره شما هم روی ما؟؟؟!!!خلاصه این ترم هنوز یک ماهش رد نشده که تا حالا قرار بوده 3تا کوئیز بگیره که نگرفته ...حالا از شانس ما امروز رو هم گفته امتحان میان ترم میگیرم که خبر رسید بازم امتحان لغو شده یعنی به قول فامیل دور:آقا خرد خرد شدیم ینی لحِ لح..نمیونیم چه گناهی کردیم که گیر همچین استادی افتادیم که نمیدونه با خودش چند چنده،آخه میدونین وقتی ی استاد سخت گیره و ی تاریخ واسه امتحانش مشخص میکنه یعنی راحت واسه ما بچه های رشته برق که درسا انصافا سخته،چند شب خواب رو با این کارش حروم میکنه واسمون حالا شما حساب کنید....البته ما درسو واسه خودمون میخونیم[sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan]هه هه
دوست عزیزم محمد1990 اهر مرحله از زندگی دشواری ها و سختی های خودشو داره،زیاد ناراحت نشو سربازیتم تموم میشه حالا مارو بگو وا ویلا....امیدوارم زندگی بر وفق مرادت باشه...یاحق
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دیشب که کلا چند دقیقه واسه امتحان امروز بیشتر نخوابیدم توی خوابم ی اتفاق بدی افتاد...
سر صبح بعد از اینکه خبر رسید امتحان لغو شده،مادرم ازم خواست کمی کمکشون کنم،توی همین حین که یه وسیله رو با مادرم داشتیم حمل میکردیم پای مادرم رفت روی لپ تابم که البته خودم جای خوبی نذاشته بودمش...
خلاصه مانیتور لپ تابم شکست واینم روز خوش مارو تکمیل کرد...بازم خداروشکر ی صدقه انداختم که حداقل اتفاق بدتری نیوفتاده..خواب بدی که دیده بودم پ بی دلیل نبوده..
الانم که دارم خاطرات شیرینمو با لپ تابی که ی چیش دیده میشه ی چیش سیاهه مینویسم...توی نوبه ی خودش واسم بی نظیره...[khande][khande]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
homeyra
چقد خوبه کلاسو بپیچونی...نری دانشگاه
بعد بچه ها بهت خبر بدن که خوشحال باش تشکیل نمیشه[shaadi]sh_omomi36
اصلا مهم پیچوندنه حالا تشکیلم شد،شد.فدای سرتون[golrooz]
[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
کلا کانهو اسب من گیج شده
یه مدت نبودم ، بالا سرش نبودم
گستاخ شده
نمیشناسدم [taajob2]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
از هفته ی دیگه، دانشگاه نمیرم.[nishkhand] آخه بهمون گفتن تا 3 شنبه بیایم.[negaran]
همین جوریش دانشگاهمون رو هواست بخوایم 3 شنبه هم بریم که دیگه هیچی. سالم بر نمیگردیم خونه.[khande]
فردا امتحان زیست گیاهی دارم هیچی هم نخوندم[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خرداد کنکور ارشد دارم.واسم دعا کنید
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
اونروز دوستم اومد و گفت بذارید یکی یکی بگم که حالتون چجوره،ببینید درست میگم یا نه...
به یکی گفت تو کسلی،فک کنم سرما خوردی...درست گفت
به یکی گفت دیشب کم خوابیدی،خوابت میاد...درست گفت
گفت و گفت...تا رسید به من
به من گفت تو مث همیشه حالت خوبه...درست نگفت
خودمو سرگرم میکنم با بازی با بچه کوچولوی فامیل...
با کتاب خوندن...
با حرف زدن در مورد خوبی ها با دوستام...
با چرت و پرت گفتن و مسخره بازی در آوردن...
همه میگن با تو که هستیم،زمان زود میگذره...میخندی و میخندونی...
اما خودم حالم خوب نیست...
همش منتظرم...
اونی که باید...نیست...
نمیدونم،یه حرف خوب،یه حس خوب،یه مسافرت خوب،یه خبر خوب...
شاید حالمو خوب کن...
خدایا حال همه مارو خوب کن...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
توی زندگیم همیشه تنها بودم دوستان زیادی اطرافم هستن ولی همیشه یه رفتارایی از دوستام میبینم که مطمئن میشم منو به بقیه ترجیح میدن.ولی آدم وقتی بیشتر اذیت میشه که کسانی اطرافش باشن و با حضور اونها حس تنهایی کنه این خیلییییییییییییییییی عذابم میده حتی بیشتر از تنهایی مطلق در عین حال که تنها نیستی تنها هستی[gerye]
با تمام وجودم از خدا میخوام که هیچکدوم از شما ها حسی رو که من دارم نداشته باشید.ان شالله هیچ وقت تنها نباشید مخصوصا تنهایی که تنها نیستی ولی هستی[gerye]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
setayesh7777
توی زندگیم همیشه تنها بودم دوستان زیادی اطرافم هستن ولی همیشه یه رفتارایی از دوستام میبینم که مطمئن میشم منو به بقیه ترجیح میدن.ولی آدم وقتی بیشتر اذیت میشه که کسانی اطرافش باشن و با حضور اونها حس تنهایی کنه این خیلییییییییییییییییی عذابم میده حتی بیشتر از تنهایی مطلق در عین حال که تنها نیستی تنها هستی[gerye]
با تمام وجودم از خدا میخوام که هیچکدوم از شما ها حسی رو که من دارم نداشته باشید.ان شالله هیچ وقت تنها نباشید مخصوصا تنهایی که تنها نیستی ولی هستی[gerye]
ولی من دقیقا همین حسو دارم بخصوص اینکه فک میکنی به بقیه ترجیحت میدن دقیقا[negaran]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز آخرین کلاس سال 1392دانشگاه بود،جو خیلی خاصی بین بچه ها بود یکی خسته از درس ،کی دلتنگ خانواده یکی مشتاق مسافرت عید،دیگری به فکر اینکه توی عید بره کار کنه و هزینه تحصیلش رو دربیاره...
انگار آسمان هم بخاطر اینکه بچه ها دارن واسه مدتی از هم جدا میشن گریه میکرد چه هوایی وااااااااااااای
ماهم امروز عازم مشهد مقدس میشیم،نایب الزیاره همه شما دوستان عزیز هستم[golrooz][golrooz][golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز اینجا انقد برف اومد که نگو.کلاسم داشتیم کنسل شدش اما خیلی بد بودش چون من خیلی سادم
بازم گول دوستامو خوردم راست میگن دخترا ازپسرا موز مارتر هستن ها[khanderiz]این دوستم انقد خالی بست که نگو منم ساده
و....باورکردم ای خدا[negaran]دلم براخودم سوخت[afsoorde]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یک عدد دوست دارم
وقتی من سال یکی بودم
اون سال سه ئی بود [taane]
از خرم آباد-بروجرد! بخش بیرانشهر!!
الان هم در یکی در یگان های اونجاست [bietena]
عروسی اش بود چند روز پیش
قرار بود آدرس اشو بفرسته که من برا عروسیش برم!!
منم که کار و این چیزا...!
امروز بهش زنگ زدم گفتم جناب سروان چی شد آدرس؟
یعنی دست پیشو گرفتم که پس نیوفتم [movafaghiyat] [delkhoori]
گفت عروسی که جمعه بود
منم با کمال سیاست اصول 19گانه
به شدت ازش ناراحت شدم مثلا! [gerye]
حتی ازم عذرخواهی هم کرد [tamaa] [khandeshadid]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یه عرضی داشتم : فقط می خواستم یادآوری کنم که ماه دیگه این موقع ها عید تموم شده فروردین هم داره تموم می شه و ما داریم ادامه امتحانات میان ترم رو می دیم .....اخیش دیگه عرضی نیست!
( ستاد ایجاد ضد حال )
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،
آهای جماعت...
میشود کمکم کنید؟؟؟؟؟؟
شما دقیقا چه رنگی هستید؟!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نمیدونم چرا انقد از عید بدم میاد وقتی اسم عید میاد عصبی میشم ساعت تحویل اکثرا دل تو دلشون نیست اما من خیلی عصبیم
مخصوصا اگه سال تحویل تو روز باشه خدارو شکر امسال شبه .
حس میکنم دارم به مرگ نزدیک تر میشم بعد وقتی مقابل خدارو به روشم چطوری باید .........
امیدوارم همه بچه های سایت نخبگان بهترین سال زندگیشون امسال باشه یه حسی میگه امسال خیلی سال خوبیه[shaad]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز من ماجرایی داشتم با پرندم .
حدود یک ساعت توی اتاق من بود و هی اذیت میکرد میومد گوشه دفتر کتابم رو میخواست بجوهه بعد هم میخواست بره روی کامپیوتر و ... منم با صدای اعتراض مانند گفتم : ااا نکن دیگه ! بعدشم خودش پاشد رفت بیرون از اتاق و من واقعا خداروشکر میکردم که این بلای زمینی رفــــــــت !!! یه مدتی ازش خبری نبود بعد که رفتم بیرون از اتاقم راوی به عمل اومدن که بــــــله پرنده گرامی قهر کردن و لب به آب و غذا نمیزنن .
و کل خانواده هم میگن ســاغر با این پرنده چی کار کردی .
یکی هم میگفت احساساتش جریحه دار شده [taajob]
این پرنده به این اندازه جای گاهش والاست توی خانه ما
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
امروز من ماجرایی داشتم با پرندم .
حدود یک ساعت توی اتاق من بود و هی اذیت میکرد میومد گوشه دفتر کتابم رو میخواست بجوهه بعد هم میخواست بره روی کامپیوتر و ... منم با صدای اعتراض مانند گفتم : ااا نکن دیگه ! بعدشم خودش پاشد رفت بیرون از اتاق و من واقعا خداروشکر میکردم که این بلای زمینی رفــــــــت !!! یه مدتی ازش خبری نبود بعد که رفتم بیرون از اتاقم راوی به عمل اومدن که بــــــله پرنده گرامی قهر کردن و لب به آب و غذا نمیزنن .
و کل خانواده هم میگن ســاغر با این پرنده چی کار کردی .
یکی هم میگفت احساساتش جریحه دار شده [taajob]
این پرنده به این اندازه جای گاهش والاست توی خانه ما
خیلی خاطره ی با حالی بود. اسم پرندتون چیه؟
یعنی اینقدر حساس [taajob]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
پدرام++
خیلی خاطره ی با حالی بود. اسم پرندتون چیه؟
یعنی اینقدر حساس [taajob]
کاکلی (kakoli) از نژاد عروس هلندی ها هم هست
بـــله ، نمیدونید چقـــدر حساس و عزیز دوردونست اینجا
تازه شناسنامه رسمی هم داره